═══✼🍃🌹🍃✼═══
#تلنـگـــــــر 🔔 🔔
♦ ️کوته فکـــران !
🍂 من نمی دانـــم دنیایـ🌎 شما چقـدر قیمت دارد⚡ ️امـــا خـوب میدانـم که
🌾 آقاامیرمهدی مرد کوچک خانه #شهید_مشتاقی ،هنـوز چشمش در کوچه و خیابان ، بدنبال ِ #پدر میگردد تا یکبار دیگر درآغوش پدرش برود و پدر نوازشش کند...😭
🌾 به خـــدای ِ #شهیـــدان قسم !
وقتی نازنین زهرا دردانه ی #حسین_آقا را دیدم که هر بار نام ِ #بابا را بر زبان میراند؛ مــروارید ِ اشک 😢 ،در چشمانشان حلقه میزند ...
✅نمی اَرزَد به تمام ِ دنیای شما🌍 !!
🌾 با شمایــَم !
با شمایی که از دنیا ، جز #کنایه ، هیچ نیاموخته اید❌ !
🌾 راستی !
از مادر ِ #شهید_حسین_مشتاقی بگویم
که صبورانه ، به چشمان ِپسرش مینگرد و آرام زمزمه میکند #فدای_سر_زینب ...😭
🌾 بگوئید این دلتنگی ها💔 در بازار ِ دنیــای
شما ، چنـــد⁉ ️خــریداریم ...بسم الله .
🔻ددر دنیای شما ، شاید بشود #عشق❤️ را خرید ،
⚡ ️امــــا! در دنیای ما ، نـــَـــه❌ ...
🌾 و صد شکـــر ، که زینت ِ خانه ی ما
پرچم ِ #کُلُنا_عَباسُکَ_یا_زینب است ...💚✨
@shahidmoshtaghi
#دلنوشته #طلاخانم
در ذهن کوچک خود , #ارزوهایم را مرور میکردم , چشمانم را به جست و جوی خواسته ای در هر سو میچرخانم اما جز تصویری گنگ از عزیزی دیگر هیچ نمیبینم.
سالهای #کودکیم را با خاطرات مادرم از مرد روزهای خوشبختیش میگذرانم ...و حسرت داشتن یادی از او را در دل دارم.
مادر میگوید #مهربان بودو صبور,
میگوید مرد بودو مردانه زندگی میکرد و من در ارزوی دیدنش در خواب , شبها قصه های مرد اسمانی مادر را گوش میکنم.
چشمانم که گرم #خواب میشود مردی مهربان باعطر خوش یاس را کنارم حس میکنم که موهایم را نوازش میکند.
در گوشم زمزمه میکند #عشق بابا طلا خانوم...
ومن سبکبال میخندم ...صبح مادر میپرسد دیشب میخندیدی؟و من تصویر روی دیوار را نگاه میکنم
همان لبخند..#برق مهربان چشمها..و لحظه ای بعد بوی یاس در خانه میپیچد....
آه پدر...#پدر...پدر
کلمه ای که برایم فقط کلمه شد...
و یک حس زیبا در خواب, از قصه های زیبای مادر...
مادر میگوید #دوستت داشت و عاشقت بود و من به حرف مادر ایمان دارم چرا که او رفت تا عشقش در امنیتی بی بدیل , اینده ی ایران را در بیداری اسلامی کشورهای دنیا با سرفرازی , بسازد.
به تو افتخار میکنم پدرم و دست در دستان #مادر , با حسرت داشتن حتی خاطره ای کوچک از تو بزرگ مرد کشورم, فردایی که ارزوی تو بود میسازیم.
#نازنین زهراخانوم,
فرزند#شهیدمدافع حرم حسین مشتاقی
@shahidmoshtaghi
«مُشْتٰاقُاْلْحُسِینِعَلَیهِاْلْسَلامِ»
🍃 در دومین روز از اردیبهشت و سومین روز از ماه #شعبان، مصادف با تولد #امام_حسین(ع) به دنیا چشم گشود و سفر به زمین را آغاز کرد.
.
🍃به احترام #ارباب و اشتیاق خانواده اش برای فرزند صالح، در دفتر تقدیر، نام #حسین_مشتاقی برایش قلم خورد.
.
🍃 مادر، حسین را نذر #امام_زمان کرده بود .آرزویش این بود ک در لباس پاسداری او را ببیندو حسین آرزوی #مادر را به حقیقت تبدیل کرد.
.
🍃سرباز امام زمان(ع) وقتی ندای #هل_من_ناصر_ینصرنی را از حرم عمه سادات شنید، با جان و دل #لبیک گفت.
.
🍃مهمانی عشق را با دعای مادر دعوت شد اما، چشم های منتظر مادر سبب شد که بدون #شهادت برگرد .
.
🍃 دلش بی قرار رفتن بود.اندکی بعد بازهم دعوت شد به #دفاع از حرم عمه سادات.
.
🍃اشک های مادرِ قرآن به دست ، دل بی قرار #پدر ، نگرانی های شریک زندگی اش و چشم های #معصوم کودکانش ، شاهد لحظه خداحافظی اش بودند.
.
🍃او با پرواز به مقصد سوریه برای زیارت حضرت زینب و نوکری اش راهی شد.
عمه سادات باز هم نوکر خرید و بزم عشق با یک ماموریت آن هم در منطقه ای به نام #خانطومان مهیا شد.
.
🍃خانطومان جایی است که در آن رزمندگان با #وضوی خون، #نماز شهادت می خوانند.
.
🍃سرزمینی که دیدن پیکرهای #اربا_اربا، روضه ارباب را تداعی می کند و اشک های رزمندگان،حکایت از جاماندن #پیکر دوستان شهیدشان است.
.
🍃در خان طومان همچون #کربلا، با تعداد کم مقاومت کردند و حسین مشتاقی همچون ارباب #شهید شدو به آرزویش رسید. شاید هم #زیارت_عاشورا هایش او را به ارباب رساند.
.
🍃امروز شانزدهمین روز از ماه اردیبهشت است و #مسافر_دنیا ، کوله پشتی ایمان بر دوش ، با عطر شهادت زمین را #وداع می گوید.
.
✍نویسنده:#طاهره_بنائی_منتظر
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_مشتاقی
.
📅تاریخ تولد : ۲ اردیبهشت ۱۳۶۴
.
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان
.
📅تاریخ انتشار: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
.
🥀مزار : شهر نکا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#دیدار_با_پدری_مهربان
چقدر خوب که رویاهای زیبا،روزی به واقعیت بپیوندد...
حسین آقا که شهید شد بعد از چندماه رویای زیبایی دیدم که رهبری درآن بطور کاملا صمیمی با من صحبت می کردند و ۷اکنون بعد از دوسال تحقق رویا را به چشم خود دیدم.
ظهر روز دوشنبه۳۰ مهر سال ۱۳۹۷...
چه روز رویایی برای من و فرزندانم بود.
چند روزی بود که بی قراری های امیرمهدی جانم آرامش را از من گرفته بود صبح روز پنج شنبه نزد حسین آقا رفتم و به او گفتم از خدا بخواه آرامشی نصیب من و فرزندانم کند...
اما نمی دانم بین حسین آقا و خدا چه گذشت که به وقت اذان ظهر همان روز تلفن همراه من رو تلفن بیت آقا تنظیم شد و ما به بیت رهبری دعوت شدیم.
وسرانجام قبل از اذان ظهر روز دوشنبه
با ورود آقا اولین نگاه ما با نگاه نافذ و پرمعنای آقا به قاب عکسی که در دستان نازنین زهرا بود گره خورد.
بعد از نماز نشست صمیمانه ما آغاز شد.بعد از صحبت درمورد اربعین و شهدای مدافع حرم آقا اسامی تک تک افراد خانواده ها را می خواند نوبت که به من رسید من از جایگاهم بلند شدم بعد از سلام و احوالپرسی عرضم را که وصیت حسین آقا بود به حضور آقا رساندم.
گفتم همسرم چند روز قبل از اعزام به سوریه بعداز نماز ظهر و عصر صدایم کرد و گفت عارفه خانم وصیتی دارم خدمت شما که باید عملی شود.
امیرمهدی جانم باید شبیه من پاسدار تکاور شود و وارد میدان رزم و جهاد شود.
در حقش دعا کنید دوست دارم آقاامیرمهدی پا جای پای #پدر بگذارد...
اقا درجواب فرمودند:شما به عنوان همسر شهید با وجود تحمل سختی ها با این روحیه شجاعانه باعث افتخار ما هستید.
و گفتند با روحیه و بصیرتی که شما دارید حتما این اتفاق میفته...
سپس من و فرزندانم نزد آقا رفتیم؛
امیرمهدی سینه سپر کرد و با صدای رسا با#احترام نظامی بانگ "الله اکبر جانم فدای رهبر" را سرداد، که نا خوآگاه رهبر عزیز خندید😊و همچون پدری مهربان او رادر آغوش کشید.
و دست نوازش بر سر نازنین زهرایم کشید
و در آخر از ایشان خواستم سجاده اش را به عنوان تحفه ای به من بدهند و آقا جانمازی را که بر روی آن نماز می خواندند را به من هدیه دادند.
من با ارامش وصف ناپدیری به خانه برگشتم و برای تشکر از حسین اقای عزیزم به پابوسی مزارش رفتم.
#همسر #شهید_حسین_مشتاقی
@ shahidmoshtaghi