eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
68 عکس
20 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
علل انحطاط، فنا و اضمحلال امتها (1) 1️⃣ظلم‏: یکی از آن عاملها عامل عدل و ظلم است یعنی یک امت آنگاه قابل بقاست که روابط افراد و گروهها با یکدیگر رابطه‌ای بر اساس عدالت و رعایت حقوق واقعی انسانها و گروهها باشد. نقطه مقابل عدالت ظلم است. ظلم در منطق قرآن به باد دهنده امتهاست. مضمون حدیثی منسوب به رسول اکرم(ص)همین معنا را بیان می‌کند: «الْمُلْک یبْقی‏ مَعَ الْکفْرِ وَ لا یبْقی‏ مَعَ الظُّلْمِ‏»؛یک مُلک، یک جامعه با کفر قابل بقاست یعنی اگر فرض کنید جامعه‌‏ای کافر باشد و عادل باشد، عدالت ضامن بقایش است، یعنی کفر در نظام اجتماع به طور مستقیم اثر ندارد، اثرش به طور غیر مستقیم است؛ و اگر فرض کنیم جامعه‏ای مؤمن باشد ولی ظالم، قابل بقا نیست 2️⃣فساد اخلاق: اصل دیگری که قرآن مجید روی آن تکیه دارد و آن را خطری برای بقای یک قوم و یک امت می‌داند فساد اخلاق است. از نظر قرآن محال است قومی روی سعادت را ببیند و افرادش فاسدالاخلاق باشند. 3️⃣تفرق و تشتت‏: عامل سوم تفرق و تشتت است؛ دسته دسته شدن، فرقه فرقه شدن، دو قبیله شدن، هر دسته‏‌ای یک فکری، عقیده‌ای، مسلکی داشتن؛ هر دسته‌‏ای در گوشه‏‌ای یک کشور تشکیل دادن. تفرق و تشتت و نقطه مقابلش اتحاد و وحدت از مسائلی است که قرآن روی آن خیلی تکیه می‌کند. اسلام دین وحدت و اتفاق است. الآن شما ببینید کار تبلیغات استعماری به کجا رسیده که اگر کسی سخن از وحدت اسلامی بگوید عده‌ای از نظر مذهبی او را تکفیر می‌کنند که تو می‌گویی وحدت اسلامی؟! وحدت اسلامی بر خلاف مذهب تشیع است! علی(ع) فدای وحدت اسلامی شد. چه کسی به اندازه علی(ع) برای وحدت اسلامی احترام قائل بود؟ این دیگران بودند که می‌بریدند و این علی(ع) بود که وصل می‌کرد. یک آقایی روی منبر می‌گفت: الحمدللَّه، یادم است که از اول عمرم با وحدت اسلامی مخالف بودم! (خدا مثل تو را زیاد نکند در این جامعه!) قرآن می‌فرماید: وَ اعْتَصِموا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا وَ اذْکروا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیکمْ اذْ کنْتُمْ اعْداءً فَالَّفَ بَینَ قُلوبِکمْ‏ . آیه دیگر: وَ لا تَکونوا کالَّذینَ تَفَرَّقوا وَ اخْتَلَفوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیناتُ‏. آیه دیگر: وَ لا تَنازَعوا فَتَفْشَلوا وَ تَذْهَبَ ریحُکمْ‏. مسلمین! با یکدیگر تنازع و اختلاف نداشته‏ باشید که فَشَل و سست می‌شوید، نیروی شما گرفته می‌شود، بعد بو و خاصیت از شما گرفته می‌شود. یک جمعیتی که وحدت نداشته باشد و اختلاف داشته باشد سست است، دیگر آن بو و رایحه خوشی که از یک جامعه واقعی اسلامی بلند می‌شود از آن جامعه بلند نمی‌شود. علی(ع)در آن لحظات آخر عمرشان وصیتی کرده‌اند که مجموعاً بیست ماده است، یکی از آنها درباره وحدت و اتفاق است. ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
علل انحطاط، فنا و اضمحلال امتها (2) 🔹حال، این که در این زمینه هم دشمنان چه کرده‌اند، از ده دوازده قرن پیش تا قرن خودمان چه شده است، خود مسلمین چقدر مسئول این کارند (که واقعا هم مسئول‏‌اند) و عوامل خارجی بالاخص یهودی‏ها چقدر نقش مؤثر داشته‌اند، این هم داستان مفصلی است. در جنگهای صلیبی دویست سال مسلمین با مسیحی‏ها جنگیدند و آخرش مسیحی‏ها شکست خوردند و بعد شروع کردند به نیرنگ زدن، از داخل تفرقه ایجاد کردن که محققین امروز به این مطلب پی برده‌اند که بسیاری از حوادثی که در دنیای اسلام بعد از جنگهای صلیبی رخ داده به تحریک همان صلیبی‏‌ها بوده که وقتی از مواجهه رو در رو مأیوس شدند، با اختلاف ایجاد کردن‏ها و با شعارهای [محرک نژادی در پی اهداف خود بودند.] 🔹از همه روشن‌تر جریانی است که در حدود پنجاه سال پیش رخ داد، قصه دولت عثمانی و جنگی که عثمانی‌‏ها با اروپایی‏‌ها داشتند.خودش یک نیرویی بود. درست است که این دولت از درون خودش فاسد بود ولی بالاخره یک مرکزی بود. دشمن چه کرد؟ بر اساس فَرِّقْ تَسُدْ (تفرقه بینداز و حکومت کن) بعضی از عربها را تحریک کردند که شما ملت عرب هستید، سیادت مال شماست، چرا باید ترکها بر شما سیادت کنند،بیایید امپراطوری عربی بسازید. به طمع امپراطوری عربی، اینها را تحریک کردند. در حالی که عثمانی‏ها به هر حال داشتند با دشمن اسلام و مسلمین می‏‌جنگیدند و احتیاج به تقویت داشتند، در چنین شرایطی از پشت خنجر زدند یعنی دنیای اسلام را دچار یک فاجعه کردند. همین که عثمانی‏ها از بین رفتند و شکست خوردند و دنیای اروپا موفق و پیروز شد، در جواب درخواست امپراطوری عربی، گفتند امپراطوری عربی یعنی چه؟! آمدند [سرزمینهای عربی را] قسمت قسمت و تکه تکه کردند، هر قسمتش را به یک نفر دادند، همه را هم به جنگ همدیگر وادار کردند. بعد همین قضیه سبب شد که ترکهای عثمانی کینه‌‏ای نسبت به عرب پیدا کردند و از عرب تجاوز کرد و به اسلام رسید. این موضوع سبب شد که نه تنها از عرب روبرگردانند، از اسلام روبرگرداندند، گفتند اساسا ما اسلام نمی‌خواهیم، کشور ما یک کشور لائیک و بی‏دین است، اصلا کشوری است که دین را به رسمیت نمی‌شناسد. حتی خطشان را هم تغییر دادند. آنها هم با این اشتباهشان دیگر قد راست نکردند. این، تفرق و اختلاف است. باز این که تفرقهای مذهبی به چه شکل پیدا شده و هنوز هم افرادی این آتش تفرقه‏‌های مذهبی را دامن می‏‌زنند، استعمار در داخل کشورهای اسلامی هر روز مذهب می‌سازد برای تفرقه اندازی، این هم خودش داستانی است. 4️⃣ترک امر به معروف و نهی از منکر: عامل چهارم مسئله‌ امر به معروف و نهی از منکر است؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر عامل اصلاح است. متروک شدن امر به معروف و نهی از منکر در جامعه‏‌ای عامل فنا و اضمحلال و تباهی آن جامعه است. عامل امر به معروف و نهی از منکر عاملی است که در هر حال هر مقدار هم پیشگیری بشود بالاخره ممکن است افراد به فساد گرایش پیدا کنند یا جامعه از مسیر عدالت منحرف شود. همچنین ممکن است تفرق و تشتت به عللی در جامعه اسلامی رخ بدهد. پس یک جریانی لازم است که بیاید اصلاح کند. اگر اخلاق فاسد شد، امر به معروف و نهی از منکر بشتابد برای اصلاح اخلاق. عدالت و مساوات از بین رفت، امر به معروف و نهی از منکر بشتابد برای اصلاح مفاسدی که از این راه پیدا شده. تفرق و تشتت پیدا شد، باز امر به معروف و نهی از منکر بشتابد و به جای تفرق از نو وحدت را ایجاد کند. 🔹اتفاقاً آیه‌ای که می‌فرماید: «وَلْتَکنْ مِنْکمْ امَّةٌ یدْعونَ الَی الْخَیرِ وَ یأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ» در میان دو آیه قرار گرفته است، یکی آیه‏ «وَ اعْتَصِموا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً» و یکی آیه‏ «وَ لا تَکونوا کالَّذینَ تَفَرَّقوا» که هر دو آیه مربوط به اتحاد و اتفاق و نقطه مقابلش تفرق و تشتت است. قرآن در وسط دو آیه‌ای که هر دو مربوط به اتحاد و اتفاق و نقطه مقابلشان تفرق و تشتت است یک آیه امر به معروف و نهی از منکر گنجانده است:«وَلْتَکنْ مِنْکمْ امَّةٌ یدْعونَ الَی الْخَیرِ». گویی قرآن اینجا خیر را در درجه اول همان وحدت و اتفاق و اتحاد می‌داند. امر به معروف بکنند. مصداق مهم و منظور از «معروف» در اینجا همان وحدت و اتفاق است. نهی از منکر بکنند و از زشتی [باز بدارند.] «زشتی» در اینجا همان تفرق و تشتت است. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚پانزده گفتار، صفحه 311 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️خصوصیات فتنه 🔹جمله ای در نهج البلاغه هست؛ امیرالمؤمنین(ع) راجع به فتنه ها بیان می کنند که فتنه چهرهاش یک جور است، پشت سرش جور دیگر. می فرماید: «انَّ الْفِتَنَ اذا اقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ اذا ادْبَرَتْ نَبَّهَتْ». جمله های عجیبی است: فتنه وقتی که پدید می آید حکم غبارهایی را دارد که در فضا پیدا می شود، یا حکم تاریکی را دارد که در تاریکی انسان نمی بیند: دروغها پیدا می شود، شایعات پیدا می شود، هیجانها و احساسات زیاد پیدا می شود، لَه پیدا می شود، علیه پیدا می شود. اصلًا آدم در می ماند که چگونه قضاوت کند، و در فتنه واقع می شود. ولی همینکه فتنه خوابید، مثل این است که ظلمت از بین رفت و غبارها نشست. آن وقت انسان نگاه می کند، چیز دیگری می بیند؛ می بیند آنچه که در تاریکی می دید، غیر از این است که اکنون در روشنایی می بیند. 🔹خطبه 51 نهج البلاغه استفاده باطل از حق را به خوبی نشان می دهد. حضرت علی (ع) در این خطبه می فرماید: 🔸«انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع»؛همانا آغاز فتنه ها و نابسامانی ها هواهای نفسانی است که متتبّع واقع می شوند (یعنی انسانهایی تحت تأثیر هواهای نفسانی خودشان قرار می گیرند و بعد به جای اینکه خدا را پرستش کنند هواهای نفسانی را پرستش می کنند و دنبال خواسته هایشان می روند). 🔸«و احکام تبتدع»؛ و بعد احکامی است که بدعت گزارده می شوند. یعنی کسی که می خواهد دنبال هوای نفسش برود از چه استفاده می کند؟ از نیروی حق. بدعتی را در لباس دین وارد می کند؛ چون می داند نیرو از آن دین و مذهب است. اگر بگوید من چنین حرفی می‏‌زنم کسی حرفش را قبول نمی کند؛ لذا شروع می کند چیزی را به نام دین بیان کردن و می گوید فلان آیه قرآن این مطلب را بیان کرده است و مقصودش این است، یا حدیثی جعل می کند که پیامبر(ص) چنین فرمود، امام جعفر صادق(ع) چنین فرمود، یعنی از نیروی قرآن و پیغمبر و امام استفاده می کند و روی چیزی‏ که حقیقت نیست مارک حقیقت می زند. «یخالف فیها کتاب اللّه»؛ کتاب خدا در آن احکام مورد مخالفت قرار می گیرد. 🔸«و یتولّی علیها رجال رجالا علی غیر دین اللّه»؛ آنگاه افرادی با هم متّحد و متّفق می شوند و حزب و جمعیتی تشکیل می دهند ولی به غیر دین خدا، بر اساس همان بدعت؛ و به عنوان دفاع از این بدعت آن را به صورت دین بین مردم تبلیغ می کنند. 🔸بعد حضرت فلسفه مطلب را ذکر می کند و چه عالی می فرماید:«فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین»؛ پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد و با حق مخلوط نباشد، مردم حق جو منحرف نمی شوند(چون اغلب مردم، «مرتاد» یا حق‏گرا هستند، ولی می آیند حق را با باطل مخلوط و ممزوج می کنند و امر بر مردم مشتبه می شود؛ یعنی مردم حق را با باطل اشتباه می گیرند و باطل را با مارک حق می‌‏خرند. اگر باطل از حق جدا شود و با آن در نیامیزد بر مرتادان و طالبان حق مخفی نمی ماند، و اکثریت مردم طالب حق هستند نه طالب باطل). 🔸«و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین»؛ و اگر حق از پوشش باطل جدا شد و آزاد گردید، زبان بد خواهان از آن قطع می گردد (چون اگر حقّ و باطل مخلوط شوند عدّه‌‏ای آن را حقّ محض می بینند، بعد به‏ آثارش نگاه می کنند می بینند آثار بد دارد؛ معاندها زبانشان دراز می شود که این دین و مذهب شما هم خراب از آب در آمد؛ دیگر نمی دانند که این خرابی ها و آثار سوء مال باطل است نه مال حق. حق هرگز طوری رفتار نمی کند که زبان معاندین بر او دراز شود). 📚تعلیم و تربیت در اسلام، صفحه 258 📚نبرد حق و باطل، صفحه 51 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
❇️تأثیر صلاح و فساد در طبقات اجتماع 🔹صلاح و فساد طبقات اجتماع در یکدیگر تأثیر دارد. ممکن نیست که دیواری بین طبقات کشیده شود و طبقه‏‌ای از سرایت فساد یا صلاح طبقه دیگر مصون یا بی‌بهره بماند، ولی معمولاً فساد از «خواص» شروع می‌شود و به «عوام» سرایت می‌کند و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیداری آنها آغاز می‌شود و اجباراً «خواص» را به صلاح می‌آورد، یعنی عادتاً فساد از بالا به پایین می‏‌ریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت می‌کند. 🔹روی همین اصل است که می‌بینیم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در تعلیمات عالیه خود، بعد از آنکه مردم را به دو طبقه «عامه» و «خاصه» تقسیم می‌کند، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار یأس و نومیدی می‌کند و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار می‌دهد. در دستور حکومتی که به نام مالک اشتر نخعی مرقوم داشته می‌‏نویسد: «برای والی هیچ کس پرخرج‏تر در هنگام سستی، کم کمک تر در هنگام سختی، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقع‏تر، ناسپاس‏تر، عذرناپذیرتر، کم طاقت‏تر در شداید از «خاصه» نیست. همانا استوانه دین و نقطه مرکزی مسلمین و مایه پیروزی بر دشمن «عامه» می‌باشند، پس توجه تو همواره به این طبقه معطوف باشد». 🔹این فکر غلطی است از یک عده طرفداران اصلاح که هروقت در فکر یک کار اصلاحی می‌‏افتند، «زعماء» هر صنف را در نظر می‌گیرند و آن قله‌‏های مرتفع در نظرشان مجسم می‌شود و می‌خواهند از آن ارتفاعات منیع شروع کنند. تجربه نشان داده که معمولا کارهایی که از ناحیه آن قله‏‌های رفیع آغاز شده و در نظرها مفید می‌‏نماید، بیش از آن مقدار که حقیقت و اثر اصلاحی داشته باشد، جنبه تظاهر و تبلیغات و جلب نظر عوام دارد. 📚داستان راستان، جلد 1، صفحه 18 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
❇️مقایسه میان کار حضرت ابراهیم(ع) و رسول اکرم(ص) و کار کوروش‏ 🔹در تاریخ می‏‌نویسند که کوروش وقتی که وارد بابِل شد با این که خودش دین دیگری داشت ولی مردم را در دینشان آزاد گذاشت. در معیار غربی کوروش یک مرد آزادی‌خواه است، یا عده‌ای می‌گویند ببینید ما چه ملتی هستیم! ما در دو هزار و پانصد سال پیش اعلامیه حقوق بشر را امضا کردیم. کوروش وقتی که وارد بابِل شد، با این که خودش بت‏‌پرست نبود و تابع مثلا دین زردشت بود، مع‏ذلک گفت تمام معابد بت‏‌پرستی که در اینجا هست محترم است. پس ما ملتی هستیم طرفدار آزادی عقیده. 🔹ولی ابراهیم خلیل(ع) چه کرد؟ آیا ابراهیم خلیل(ع) به این عقیده، که اینها عقیده نیست زنجیر است- قرآن اسم آن چیزی را که اروپایی می‌گوید بشر را باید در آن آزاد گذاشت، زنجیر می‌گذارد- به این زنجیرهایی که عادات سخیف بشر به دست و پای او بسته است احترام گزارد؟ خیر، بلکه رفت بت‌ها را در خلوتی شکست، تبر را هم به گردن بت بزرگ انداخت، اول این فکر را در مردم القاء کرد- عملاً یا قولاً- که این بت بزرگتر کوچکترها را زده، کشته و خرد کرده است، و کاری کرد که همین امر منشأ تفکر در مردم بشود، به خود باز آیند، به تعبیر قرآن: فَرَجَعوا الی‏ انْفُسِهِمْ‏ یعنی به خود باز آمدند. ابراهیم آنها را به خودآگاهی رساند، خودآگاه و خود شناسا شدند، فکر کردند. این را می‌گویند عمل انسانی. با معیارهای غربی کار ابراهیم خلیل(ع) بر ضد اصول آزادی و دموکراسی بوده، چرا؟ زیرا می‌گویند تو چکار داری، هر کار دلشان بخواهد انجام می‌دهند. اما با منطق واقع و حقیقت، ابراهیم(ع) به این وسیله غل و زنجیرها را از گردن یک ملت باز کرد و رهایشان کرد. کار صحیح کار ابراهیم(ع) است که خودش [در جامعه‌‏اش‏] تنها کسی است که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایه‌ای از فکر ندارد گرفتار می‌بیند. 🔹همین طور رسول اکرم(ص). آیا رسول اکرم(ص) وقتی که وارد مکه شد همان کاری را کرد که کوروش کرد که من چکار دارم، هر کسی هر کار می‌خواهد بکند؟ آیا در باره مردمی که قرن‌ها در زنجیر این بت‌ها قرار گرفته‌اند گفت چون عقیده دارند و عقیده آزاد است، چون خودشان انتخاب کرده‌اند، میل خودشان بوده و به میل خود به این بتخانه‌ها می‌روند پس اینها آزادند؟! یا نه، این بت‌ها را خرد کرد و دور ریخت و با این وسیله این مردم را آزاد کرد یعنی فکر اسیر و انسانیتِ اسیر حیوانیت اینها را آزاد کرد و رهایی داد. عمل صحیح عمل خاتم‌‏الانبیاء(ص) است؛ سال‌های متمادی با عقیده بت‌‏پرستی مبارزه کرد تا فکر مردم را آزاد کند. اگر عرب جاهلیت هزار سال دیگر هم می‌ماند همان بت را پرستش می‌کرد (همان‏طوری که حتی در ملت‌های متمدن مثل ژاپن هنوز بت‏‌پرستی وجود دارد) و یک قدم به سوی ترقی و تکامل برنمی‌داشت. اما پیغمبر(ص) آمد این زنجیر اعتقادی را از دست و پای آنها باز کرد و فکرشان را آزاد نمود: وَ یضَعُ عَنْهُمْ اصْرَهُمْ وَ الْاغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِمْ‏؛ می‌گوید شکر این را بکنید که خدا به وسیله این پیغمبر این بارهای گران یعنی خرافه‌‏ها را از دوش شما برداشت، این زنجیرهایی را که خودتان به دست و پای خودتان بسته بودید برداشت. 🔹بنابراین آزادی و دموکراسی بر اساس آنچه که تکامل انسانی انسان ایجاب می‌کند حق انسان بما هو انسان است، حقِ ناشی از استعدادهای انسانی انسان است نه حق ناشی از میل و تمایل افراد. یک نوجوان را در نظر بگیرید که مریض است. سلامت و رشد آینده این نوجوان یک چیز اقتضا می‌کند: خوردن دواهایی، رعایت کردن رژیمی، محروم شدن از برخی خوراک‌ها. ولی میل او ممکن است بر ضد این باشد. آیا آنچه که مبنای رشد بدنی این نوجوان است میل اوست یا استعداد واقعی بدنی او؟ 🔹پس مفهوم آزادی و دموکراسی در اسلام و در غرب متفاوت است. دموکراسی در اسلام یعنی انسانیتِ رهاشده و دموکراسی در غرب یعنی حیوانیتِ رها شده. بنابراین بسیار تفاوت است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده. اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیده‌ای داشته باشیم که ریشه آن تفکر است، اسلام چنین عقیده‌ای را می‌‏پذیرد، غیر از این عقیده را اساسا قبول ندارد. آزادی این عقیده آزادی فکر است. اما عقایدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت، به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است، اینها را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمی‌‏پذیرد. 📚آینده انقلاب اسلامی ایران، صفحه271-302 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا