eitaa logo
شهیده نسرین افضل
535 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. »
مشاهده در ایتا
دانلود
در والفجر هشت در  ام‌الرصاص به شدت شد، طوری که را روی زمین می‌کشید، اما باز به  برگشت. سرانجام  در تاریخ ۱۲/‌۰۲/‌۶۵ در حالی که گردان علی اصغر (ع)🌷 بود، در منطقه  به رسید. 🍃🌷🍃 سال ۱۳۹۲ که مادرشان درگذشت،  در مراسم چهلمین روز درگذشت مادربزرگوارشان ، قاسم به صورت سرزده آمد و به مادر ، ایستاده سخنرانی کرد. 🍃🌷🍃 به روایت از حسین امیرعبداللهیان خارجه کشورمان :  ایرلو صدای رسای و بود. 🍃🌷🍃 ایرلو به عنوان شیمیایی مقدس، با برکت خود را در مسیر و نظام اسلامی گذراند و در این راه برای کشور و اسلامی نمود و به الله🤍 پیوست. 🍃🌷🍃 سرانجام حاج حسن ایرلو هم در تاریخ ۱۴۰۰/۹/۳۰ دراثر کرونا به شهیدش پیوست وبه رسید. 🍃🌷🍃 #شهید درگلزار شهر ری. 🍃🌷🍃 @shahidnasrinafzall
🌷، حقیقتا یکی از مهم‌ترین و مقدس‌ترین عناصر انقلاب اسلامی ایران است. جوانان و نوجوانان این سرزمین جان بر کف در طی 8 سال به صحنه نبرد علیه ظلم جهانی رفتند و حاضر نشدند حتی یک وجب از خاک این مملکت به دست بیگانه بیفتد. یکی از شهدای 8 سال دفاع مقدس ، است. شهیدی که در طول زندگی خود اسوه و بود. در ادامه خاطره ای درباره شهید ابراهیم هادی مشاهده می‌کنید که بسیار خواندنی و تامل برانگیز است : « ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور مي‌رفت و دوستانش را صدا ميكرد. يكي يكي آنها را مي آورد و مي‌گفت : ابرام جون، ايشون خيلي دوست داشتند شما را ببينند و... ابراهيم كه خيلي غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد ميكرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسي كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بي‌صدا مي‌خنديد. وقتي ابراهيم مي‌نشست، جعفر مي‌رفت و نفر بعدي را مي آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم ميرسه! آخرشب مي‌خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به و ! من ايستادم. ابراهيم باصدای بلند گفت: برادر بيا اينجا! يكي از جوان‌هاي جلو آمد. : دوســت عزيز، بنده هستم و اين آقاي راننده هم از بچه هاي هستند. يك موتور دنبال ما داره مياد كه... بعد كمي مكث كرد و گفت: من چيزي نگم بهتره، فقط خيلي مواظب باشيد. فكر كنم ! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمي جلوتر رفتم تــوي پياده رو و ايستادم. دوتايي داشتيم ميخنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمري جعفر شدند! ديگر هر چه ميگفت كسي اهميت نميداد و... تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلي معذرت خواهي كــرد و به بچه هاي گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروي از فرماندهان لشگر هستند. بچه هاي گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهي كردند. جعفر هم كه خيلي عصباني شده بود، بدون اينكه حرفي بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. كمي جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد مي‌خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم هاي جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. »🌷 شادےروح شهدا
﷽ 🎇🌷رزمندگان بم (۵۶۳): ● از راست: 1- بسیجی حاج عوض دشتی زاده، (برادر رزمندگان علی و حسن و حسین دشتی زاده، عموی شهیدان عباس دشتی زاده فرزند علی و محمّد دشتی زاده فرزند حسن) 2- بسیجی حاج محمود جوشایی (برادر شهید بسیجی پاسدار احمد جوشایی، خواهر زادۀ و داماد شهید حجت الاسلام محمّد خواجه بمی، پسر عمّۀ شهید محمّد رضا خواجه بمی، پسر عموی شهید علی جوشایی) 3- بسیجی علی زنگی (مناجاتی) 4- بسیجی محمّد علی خواجه بمی، (فرزند شهید حجت الاسلام محمّد خواجه بمی، و برادر شهید محمّد رضا خواجه بمی، و رزمندگان محمّد حسین و محمّد حسن خواجه بمی و برادر خانم شهید عیسی پارسا، و پسر دائی شهید احمد جوشایی فرزند اکبر و علی جوشایی فرزند حبیب الله) 5- بسیجی کاظم دشتی خویدکی (از تبار یزدی های مقیم بم). 🌷 شهیدان در زبان شعر: ● مرحوم حاج «محمد سلطانی» شاعر بزرگوار بمی در سرودۀ خود پیرامون «شهدا» میگوید: "شهیدان جملگی اهل بهشتند بتاریخ وطن با خون نوشتند کند تاریخ ایران از شما یاد کز این رو روحتان می باشد آزاد شهیدانی کز آنها یاد کردم ز هجر رویشان فریاد کردم اگر از بهرشان شعری سرودم به روح پاکشان باشد درودم". ■ (کتاب شعر «در وادی عشق»/ ص 120) اثر مرحوم «حاج محمد سلطانی»، شاعر بزرگوار بمی)