بهش گفتند: برامون یه شعر میخونی؟
گفت: میشه دعای فرج بخونم؟
گفتند بخون و چقدر زیبا خوند!
گفتند: بَهبَه چقدر زیبا خوندی!
گفت: من روزی هزار بار دعای فرج میخونم!
ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟!
گفت:اینقدر میخونم تا امام زمان ظهور کنه
آخه میگن:
اگه امام زمان ظهور کنه،
شهدا هم باهاش میان
شاید یه بار دیگه بابامو ببینم
-فرزندشهیدمدافعحرم:)
پ.ن: تصاویر مربوط به فرزند شهید مدافع حرم شهید اکبر زوار جنت در تشییع پیکر مبارک این شهید بزرگوار می باشد...
#لبیک_یا_مهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مدیون_شهدا_هستیم
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
# عاشقانه_های_شهدا
#شهید_والامقام
#مرتضی_کریمی
خيلي #گشته بوديم، نه #پلاكي، نه #كارتي، چيزي همراهش نبود. لباس فرم #سپاه به تنش بود.
چيزي شبيه #دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم،
ديدم يك #نگين_عقيق است كه انگار روش جمله اي #حك شده.
#خاك و #گِل ها رو #پاك كردم ....
ديگر نيازي نبود دنبال #پلاكش بگرديم ...
روي #عقيق نوشته بود :
به ياد #شهداي_گمنام
#مدیون_شهدا_هستیم
enc_16680310201246308499980.mp3
7.21M
مشغول زیارت بود
دلخوش که پناهی داشت.....
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
@shahidnasrinafzall
#عاشقانه_شهدا
دوࢪان نامزدۍ پنجشنبه ڪه از مدࢪسه مےآمدم، دست به ڪاࢪ مےشدم؛ تا منصوࢪ بࢪسد خانه ࢪا بࢪق مےانداختم. حیاط ࢪا آب و جاࢪو مےڪࢪدم و چشم به دࢪ مےماند تا او بࢪسد👀
غذا ࢪا مادࢪم مےگذاشت. یڪ باࢪ ڪه منصوࢪ آمد، مادࢪم نبود. دلم مےخواست یڪ چیز جدید و جالب بࢪایش بپزم😇
همین دیࢪوز از ࢪادیو طࢪز تهیه یڪ سوپ ࢪا شـنیده بودم. همان ࢪا پختم. مزهۍ سوپ به نظࢪم عجیب بود🤔
فقط آب بود و بࢪنج و سبزۍ.
هࢪچـه فڪ ڪࢪدم، نفهمیدم چه ڪم دارد☹️
بعد ڪه مادࢪم آمد و غذا ࢪا توۍ قابلمه دید، گفـت: حمیده، چـࢪا توۍ این غذا گوشت نریختی؟😳
این ڪه هیچے نداࢪه! منصوࢪ چیزۍ بهت نگفت؟
منصوࢪ نه تنها چیزۍ بهم نگفته بود، بلڪه با اشتها خوࢪده بود و ڪلے هم تعࢪیف ڪࢪده بود!😅🤭
همسر#شهید_منصور_ستاری
#شهیدانه
مدتےبود حسن مثل همیشه نبود..
بیشتر وقت ها تو خودش بود؛
فهمیده بودم که دلش هوایی شده!!🥀
تا اینکه یه روز اومد نشست روبروم؛
گفت: از بـے بـے زینب یه چیزی خواستم اگه حاجتمو بدن، مطمئن میشم راضین به رفتن من!
ازش پرسیدم چـے خواستی؟
گفت: یه پسر کاکل زری😉😅
اگه بدونم یه پسر دارم که
میشه مرد خونت،
دیگه خیالم از شما راحت میشه..
وقتے رفتم سونوگرافی فهمیدم بچه پسره،
قلبم ریخت💔
چون خودمم مطمئن شدم
حسن باید بره سوریه.
وقتی رسیدم خونه؛
پرسید بچه چیه؟
نگاهش کردم و گفتم:
دیدارمون به قیامټ..😭
همسر#شهید_حسن_غفاری
«شما فکر میکنید به تنهایی شاه را از تخت به زیر کشیدید؟!
خیر، سهم خانمها بیش از شماست»
#آسیدمصطفیخمینی