eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا!.. ما را از کسانی قرار ده که برای دوستی و محبتت خالص نمودی!..🙃🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح خود را با یک صفحه کلام خدا آغاز کنیم 🍂 @Shahidomidakbari
هرصبــ‌ح چیـزے قبـل از خورشـ‌ید در مـا طلـوع مے ڪنـد مے دانـ‌م هنـــوز تڪ‌ه اے از یــاد شـ‌ما عطـر شـ‌ما در مـا بـاقے سـت... 🥀 🌤 🍂 @Shahidomidakbari
🌱مقام معظم رهبری فاطمیہ‌🥀را‌عاشورایی‌برگزار‌ڪنید.. بنـده‌حوائج‌یڪ‌سالہ‌خـود‌را‌در‌ایام‌ فاطمیہ🥀 میگیـرم. برخے‌گلہ‌میڪنند‌ڪہ‌چـرا‌با‌ایݩ‌ڪسالٺ اینقـدر‌براے‌مراسم‌وقٺ میگذارید‌و‌از‌اول‌ٺا‌آخـر‌مجـلس‌فاطمیہ‌🥀و‌روضہ رامینشینید...اینها‌نمیدانند؟ رزق‌سال‌ڪشـور‌ را‌در‌فاطمیہ‌🥀میگیـریم. 🍂 @shahidomidakbari
‏خداوندا! در این بَرهوتِ عاطفه، هرکه را تَتَمه دلی برای مهر وَرزیدن هست، گرامی بِدار و سَرش را به سنگِ جفا آشنا مَکُن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸#قسمت_چهارم آدم به طور طبيعي در سن ج
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 پيش از او يك خواستگار ديگر هم برايم آمده بود . آدم بدي نبود ، ولي خوشم نيامد ازش . لباس پوشيدنش به دلم ننشست . خدا وقتي بخواهد كاري انجام شود . كسي ديگر نمي تواند كاري كند . خرداد سال شصت ويك ، يك هفته بعد از آن خواستگار اولي ، خانواده ي زين الدين ، مادر و يكي از اقوامشان ، به خانه ي ما آمدند . از يكي از معلم هاي سابقم در حزب خواسته بودند كه دختر خوب به شان معرفي كند . او هم مرا گفته بود . آمدند شرايط پسرشان را گفتند ، گفتند پاسدار است . بعد هم گفتند به نظرشان يك زن چه چيزهايي بايد بلد باشد و چه كارهايي بايد بكند . با من و خانواده ام صحبت كردند و بعد به آقا مهدي گفته بودند كه يك دختر مناسب برايت پيدا كرده ايم . قرار شد آن ها جواب بگيرند و اگر مزه ي دهان ما " بله " است جلسه ي بعد خود آقا مهدي بيايد . در اين مدت پدرم رفت سپاه قم پيش حاج آقا ايراني . گفته بود " يك همچين آدمي آمده خواستگاري دخترم . مي خواهم بدانم شما شناختي از ايشان داريد ؟ " او هم گفته بود " مگر در مورد بچه هاي سپاه هم كسي بايد تحقيق بكند ؟ " پدرم پيغام داد خود آقا مهدي بيايد و ما دو تايي با هم حرف بزنيم . قبل از آمدن آقا مهدي يك شب خواب ديدم : همه جا تاريك بود . بعد از يك گوشه انگار نوري بلند شد . درست زير منبع نور تابوتي بود روباز . جنازه اي آن جا بود ، با لباس سپاه . با آن كه روي صورتش خون خشك شده بود ، بيش تر به نظر مي آمد خوابيده باشد تا مرده . جنازه تا كمر از توي تابوت بلند شد . نور هم با بلند شدن او جابه جا شد . ادامه دارد... کانال 🍂 @Shahidomidakbari