کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_بیست_و_ششم يك بار همين جور كه
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_بیست_و_هفتم
اولين بار در سوريه بود كه حرف از شهادت زد . برگشتني از سوريه ديگر خودماني تر شده بوديم . ديگر صدايش نمي كردم آقا مهدي . راحت مي گفتم مهدي . دليلش شايد بچه اي بود كه به زودي قرار بود به دنيابيايد . ديگر شرم و حياي تازه عروس و دامادها را نداشتيم .
حرف هايمان را راحت تر به هم مي گفتيم . بعد از اين كه از سوريه بر گشتيم . من قم ماندم و او رفت اهواز . ماه آخر بارداريم بود . خانه ي پدر و مادر منتظر به دنيا آمدن بچه ام بودم . ولي پدر و مادر كه جاي شوهر آدم را نمي گيرند .
او لابد خيالش راحت بود كه من كنار پدر و مادر هستم و آن ها هوايم را دارند . درست است كه نبودنش هميشه براي من طبيعي بود ، ولي انگار وقتي آدم بچه دارد نيازش به مهر و محبت بيش تر مي شود . خدا رحمت كند شهيد صادقي را . از دوستان نزديك آقا مهدي بود . حرف هايي را كه به هيچكس نمي زد به او مي گفت . آدم نكته سنجي بود . آن روزها مجروح شده بود و بايد در قم مي ماند و استراحت مي كرد .
اطرافيان از حال من بي خير بودند . سه چهار روز قبل از زايمانم شهيد صادقي يك پاكت پول آورد دم خانه ي ما .
گفت :" آقا مهدي پيغام داده اند و گفته اند من نمي توانم با شما تماس بگيرم ، اين پول را هم فرستاده اند كه بدهم به شما . "
خيلي تعجب كردم . هيچ موقع در زندگي مشتركمان حرفي از پول و خرج زندگي نمي شد.
ادامه دارد.....
کانال #شهید_امید_اکبری🍂
@shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
💔 🔴 #علمدار ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار ☘ #قسمت_بیست_و_ششم 💫 سرباز امام زمان ( عج)
💔
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
☘ #قسمت_بیست_و_هفتم
💫 تزکیه نفس
ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل بقیه زندگی مي کرد. اما هر قدمی که برمي داشت برای رضای خدا بود. سعی مي کرد به همه کارهایش جلوهای خدایی بدهد. در همه کارهایش خداوند را ناظر مي دید.
به این سخن امام راحل (ره) بسیار علاقه داشت. خیلی این جمله را دوست داشت. همیشه تکرار مي کرد. آنجا که فرمودند:
« عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید. »
مدتی بود که در گردان مسلم نماز جماعت نداشتیم. برای همین به همراه سید مجتبی برای نماز جماعت به گردان مالک مي رفتیم. در آنجا حاج آقا غلامی (۱) بعد از نماز جماعت مباحث اخلاقی را بیان مي فرمودند.
یک شب در حال برگشتن به گردان مسلم بودیم. سید گفت: « از شما خواهش مي کنم هر وقت ایرادی در من دیدی، یا مشکلی داشتم، حتمًا به من بگویید. »
پیامبر (ص) مي فرماید:
« مؤمن آینه مؤمن است. »
سید سعی مي کرد این حدیث شریف را هم برای خودش و هم درباره ی دیگران رعایت کند. واقعًا آیینه عملی اخلاق بود.
روز دیگر گفت:
« بیا با هم تلاش کنیم. بیا مشغول تزکیه ی نفس شویم. »
بعد کمی مکث کرد و گفت:
« من راهش را فهمیده ام. با ذکر شروع مي شود. »
٭٭٭
با هم زیاد فوتبال بازی مي کردیم. بارها توی فوتبال به رفتار او دقت مي کردم.
هیچگاه از محدوده ی اخلاق خارج نشد. بارها دیده بودم که نفس خودش را مورد خطاب قرار مي داد.
مي گفت: «کی ميخوای آدم بشی!؟ »
بار اولی را که با هم فوتبال بازی کردیم فراموش نمي کنم. من هرچه مي خواستم از او توپ را بگیرم نمي شد. آنقدر قشنگ دریبل ميزد که همیشه جا مي ماندم.
----------------------------------------
1. ایشان از دوستان صمیمی سید بودند. هم اکنون ایشان را با نام آیت الله صمدی آملی مي شناسند.
ادامه دارد....
ڪانال #شهید_امید_اڪبری🍂
@shahidomidakbari
@shahedaneosve
#کپےممنوع