کانال رسمی شهید امید اکبری
💕 #لات_های_بهشتی #تهرانی۱ تا آمد توی محوطه با همان لهجه غلیظ لاتی گفت: " #ساملیکم"!✋ همه سرها چر
💕
#لات_های_بهشتی
#تهرانی۲
گفتم:
«برو یه گشتی بزن و نیم ساعت دیگه بیا»...😐
زنگ زدم به کارگزینی و گفتم:
«این کیه برای ما فرستادید؟😫
اومده اینجا گروهان و ریخته بهم و برای همه شاخ و شونه می کشه »😩😫..
گفتند:
«اینجا هم با همه دعوا کرد که من حتما باید برم گردان رزمی توی خط »😡😠
معمولا اعزامی اولی ها را مےفرستادند توی #گردان_های_پشتیبانی اما او با دعوا ، برای #گردان_رزمی، نامه گرفته بود.🙄😒
پیش خودم گفتم:
«چه میشه کرد؟🙄
حالا که آمده بگذار بماند اگر نقطه ضعفی ازش دیدم جوابش مےکنم.😉
وقتی برگشت پرسیدم:
«چه کاری بلدی؟»🤔
گفت:
«هرکاری که بگین مےکنم🙃. #ظرفشویی بلدم ،
#تی مےکشم،
#توالت تمیز مےکنم،
#غذا مےپزم،
#لباس همتونو میشورم ولی...☝️
کارم #تک_تیراندازیه. یعنی هرجوریه یه اسلحه بهم بدین.»🔫
یه ژ-۳قنداق دار تحویلش دادیم و بند حمایل و فانوسقه و قمقمه و کوله پشتی .
دوتا هم جیب خشاب که توی هر کدامش دوتا خشاب ژ-۳جا مےگرفت .
دوباره جلوی در تسلیحات #دعوا راه انداخت که :
«من شش تا جیب خشاب میخام و ۱۲تا خشاب»😠🙃
مےخواست دور تا دور کمرش را پر کند از خشاب . 🙄🙄
بهش گفتن:
«سنگین میشی نمیتونی با این همه خشاب از ارتفاع بالا بری»😐
گفت:
«شما کاری به این کارها نداشته باشین😠 اگه گفتم میخام حتما مےتونم ببرم.»😏
اشاره کردم بهش بدهند .
بعد کشیدمش کنار و دوستانه گفتم:
«ببین اقای تهرانی عزیز !😊 مواظب باش #اشتباهی نزنی یکی و بکشی😒! توی خط و موقع درگیری حتما به حرف من گوش کن»!🙃
سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت .
بعد از مدتی دیدم واقعا زبر و زرنگ است ...گفتم:
«بیا پیک من باش.»☺️
#ادامه_دارد..
ڪانال #شهید_امید_اکبری⚘
@shahidomidakbari
#انتشارحتماباذکرلینک