eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
41 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
°• • | روضـــه ڪـافـے اسـت ؛ فقط فکر کنے توست | • 🌸کانال شهیـــد امیــد اکبــری🌸 👇👇👇 🍃💯@shahidomidakbari 💯🍃
‍ ‍ ‍ 🖤(: ● مستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ حاجی ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡 بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرق‌خور مثل تو بودن اون روز..... نمیذاشتن به جسارت بشه......😭 سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله همه‌ی ما شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ● لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎼 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭 آجرک الله یا صاحب الزمان🥀 🖤 🕯 🍂 @shahidomidakbari
گردان به ستون می‌رفت، - گفت چرا ستون جلو نمی‌ره؟ رفت سر ستون گفت آقا حرکت کن دیگه! یه پیشونی‌بند بردار ببند راه بیفت. + گفت تو که می‌دونی من به یتیمی بزرگ شدم، ندارم، دنبال یه پیشونی‌بند که ببندم، اگه تیر خوردم، خانم [فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها] بیاد بالا سرم... به روایت 🍂 @shahidomidakbari
💔 حسی شبیه گریه تو اغوش مادر.... .. به تو دردامو بگم روم میشه تو که باشی دلم اروم میشه
💔 🍂قلم در دست میگیرم تا بنویسم از تو، تویی که حضورت، زندگی را به لحظه ها تزریق میکرد...! 🍂دست بوسِ بودی و سجده گاهت، خاکِ پای بی بی سه ساله ای که برخلاف سن کمش، گره های بزرگ باز میکند. 🍂التماس های در گوش زمان مانده، آن روزها که پیاده به سمت حضرت عشق میرفتی. با تو جمله ے_گر دخترکی پیش پدر ناز کند_مجسم شده است. تا بوده، تو، سر به دیوار میگذاشتی و زار میزدی، چند صباحیست دیوار هیئت به عکس تو تکیه کرده...!! 🍂کتیبه ها با ذکر حسینت زار میزنند، رفتنت توان از جانها گرفته...! چه که علیِ سه ساله رابه یاد تو به آغوش میکشد، چه رفقایت که سر به دیوار گذاشته و به گوشه ای خیره میشوند...!😞 🍂انگار موروثی است. روزی مادری بین در و دیوار و حالا هم پسری میان شعله ها... و چه بهارت خزان شده! جسمی سوخته... تنی ... امان از دلِ زینب😭 🍂ماهرچه شد، ز تنت جمع کرده ایم وای بر دلمان، چقدر کم شدی امید. بوی دنیا نمیداد که اگر میداد انتخاب مادر نمیشدی با پروازی ویژه به وقت ... 🍂پروازت سوزِ بهمن را با قلب مادرت شرمنده کرد... با این خبر موهای مادر شد؛ حواست هست؟😔 🍂از همان روز که رفتی، زمستان آمد بعد تو و چه فرقی دارند؟! راستی امید، امیدی به دل هایمان هست؟ به زندگیهایمان؟🥺 🍂با این اوضاع، آرزوی میکنیم خنده دار نیست؟ کن... امیدواریم به اجابتش... "ولاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتا بَل اَحیاءُ عِندَرَبِهِم یُرزَقون" اینچنین است که حضورت حس میشود... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت @shahidokidakbari
🔸 در خواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به اومی‌گوید: توی‌بهشت جام ‌خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم؟ 🔹 می‌گوید: «چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه ‌قرآن که‌می‌رم، همه قرآن ‌می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجـالت می‌کشم. می‌دونن من سـواد ندارم، بهـم می‌گـن همون سوره توحید رو بخون.». 🔸 حاج ڪاظم می‌گوید: «نماز صبحت رو که خوندی رو بردار و بخون!». 🔹 بعد از نمـاز یاد حرف پسـرش می‌افتد. قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌ڪند به خواندن. 🔸 خبر می‌پیچد.... پسر دیگرش‌ این ‌را به عنـوان محضــر آیت‌الله نوری‌همدانی مطرح می‌ڪند واز ایشان می‌خواهد مـادرش را ڪنند. قرار گذاشته می‌شود. حضـرت آیت‌الله نزد شهید می‌روند. قرآنی را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جا را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه. میفرمایند: «قرآن خودت رو بردار و بخوان!». شروع می‌کند به خواندن؛ بدون غلط! آیت‌الله نوری گریه‌ می‌کنند و مـادر شهیـد را می‌بوسند و می‌فرمایند: 🍃 «جاهایی که نمی‌توانست بخواند متن غیــر از قرآن قــرار داده بودیم که امتحانش کنیم.» 📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید هادی کانال @shahidomidakbari
▪️حاشیه خبرنگاری... زینب خانم چخماقی خبرنگار خبرگزاری صداوسیما در حال تهیه گزارش از مراسم شب قدر. محمدحسام به مادر چسبیده... مادری که است و خبرنگاری که ! فرقی نداره... هر شغلی سختی و مرارت دارد، از دور عالی و قشنگ؛ هنگامی هم که وارد میشوی همیشه پای کار ... 💬 Mostafa ghamari vafa 🍂 @shahidomidakbari
🔰دیدار آخر 🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده . دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم. 🔹گفتم: جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم 🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این است.   🍂 @shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
چــادر بڪش بر این دلِ تب دار مـادر آشفته ام آشفته ام #بسیـــار مادر
مادر میدونم هر کسی رو ڪه تو به فرزندی قبول ڪنی شهید میشه..، امشب هواے داریم....💔
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگیم 😍 ╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
عَلَم با غم مادر ما بلند است خوشا پرچم نام زهرا(س) بلند است در این شهر هر سمت راهت بیافتد دمِ چایی روضه ، هر جا بلند است شنیدم دعا می کند عاشقان را ببین بخت ما تا کجاها بلند است اگر چشم احمد(ص) به زهرا(س) بیافتد صدای فداها ابوها بلند است درِ خانه ی دختر مصطفی(ص) سوخت ولی باز دیوار حاشا بلند است دم بیتِ "لا ترفعو" این چه غوغاست؟ * ببین نعره ی شعله ها را... بلند است به دیوار بیتش رسیدند و دیدم که گاهی کژی تا ثریا بلند است به آتشفشان ها رسیده است چاهش مگر تا کجا آه مولا بلند است ؟ شب غم دراز است ، کوتاه اینکه امیدم به آن مردِ بالا بلند است یکی باید از آفتابم بپرسد مگر تا کجا شام یلدا بلند است مگر تا کی از مادرِ زیرِ آوار سوی کودک مرده لالا بلند است بیا امتحان کن من و همتم را بیا عزم طوفان الاقصی بلند است بیا تا که شیرین شود کام یاران که از دشمنان بوی حلوا بلند است به زودی ببینی ، به این قبله سوگند صدای اذان از کلیسا بلند است @khadempoet *برداشتی از مهدی جهاندار