eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
86 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐شهید #مدافع_حرم اهل بیت 🍃🌹 #سید_میلاد_مصطفوی🌹🍃 ✅ولادت: ۱۳۶۵; #بهار ،همدان 🍃🌹 ✅شهادت: ۱۳۹۴ ; #سوریه 🍃🌹 ✅مزار مطهر: شهرستان بهار استان #همدان 🍃🌷
هوای آسمان دلم ابریست همچون دل مادر چشم به راهی که چشمانش راضی به خواب نمیشود بی قرار است و روز شماری میکند برای میلاد دردانه اش... از میلاد که حرف میزنم؛تاریخ شهادت را در ذهنت مرور کن... چرا که شهادت جز میلاد نیست آن هم از جنس مصطفی! از جنس دردانه مصطفی ایی که پیمبر است و نامش هم ردیف نام یگانه الله حالا تو فرض کن کسی باشد که دردانه ی مصطفی باشد! میدانی از چه و از که میگویم؟ دردانه ی مصطفی که باشی لقبت جز ثارالله چیز دیگری نمیتواند باشد! وثارالله که باشی درست است قداستت را میشود از لا یمسه الا مطهرون فهمید میشود فهمید که بی وضو نامت راحتی نباید مس کرد اما میان همه ی اینها نانجیبی پیدا میشود که با تمام وقاحت محاسنت را درون مشت هایش میگیرد😭😭😭 که راس بالا میبرد از این آرامش مطلق حیات! من از این دردانه ترین مولا هرچه بگویم فقط واژه پوچ میشود از ناتوانی وصفش... حالا مینشینیم و تماشا میکنیم که نامتان با پسوند بی سر چگونه کنار نام ارباب جهان قد علم میکند چون بلند مردی به جوان قامتی سید میلاد مصطفوی! پ.ن: مادر شهید حاج محمد رحیمی در کنار مزار مطهر شهید سیدمیلاد مصطفوی در سالروز تولدش #تولدت_مبارک #شهید_آسمانیم #سید_میلاد_مصطفوی #نازنین_زهرا_شایگان
هدایت شده از هیأت میثاق با شهدا
🌹#شهدا 🔸 جلسه شب سوم ماه مبارک #رمضان۹۸ هیأت میثاق با شهدا بیاد شهید #سید_میلاد_مصطفوی برگزار میگردد. #وصیت_نامه_شهدا 🔻🔻🔻 ✅ @misaq_ba_shohada
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 🌹🌴🌺🌿 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 سید عاشق شهدای گمنام بود ؛ تو مناطق که میرفت ، سرش رو میگذاشت روی خاک و زار میزد . آنقدر گریه میکرد که بیتاب میشد . بعدها از دوستانش شنیدم که سید گفته : تو خواب امام حسین (ع) رو دیدم به آقا عرض کردم : آقا جان به فدایت شوم ، آیا زمان سرتان درد داشتید؟ امام حسین (ع)فرموده بودند : اصلاً و ابداً ، سید در همان عالم خواب گفته بود: آقا جان پس من هم دوست دارم بی سر شهید بشم . با تنی مجروح و شکسته وارد شهر شدم ، همه ی دوستان از ما سراغ سید میلاد رو میگرفتند .و ما فقط شرمنده بودیم . خیلی توسل کردم تا اینکه یک شب در عالم رویا دیدم که دقیقا تو همون منطقه درگیری هستیم . از صدای تیر و ترکش هم خبری نبود . فضای آرامی بود ، سید خیلی راحت نشسته بود کنار یه باغ کوچک درست در همان جایی که بچه ها پیکرش رو مخفی کرده بودند . گفتم : سید چه خبر ؟ چرا اینجا نشستی؟ گفت: نادر جان دوست داشتم همینجا کنار عمه جانم حضرت زینب (س)بمانم ، اما بابام خیلی اذیت میشه فقط و فقط به خاطر بابام ان شاالله خیلی زود برمیگردم . به بچه ها بگو : پیکرم به فاصله نزدیکی از این خونه باغی افتاده .... هراسان از خواب بیدار شدم ، نمیدونستم چیکار کنم ، منتظر بودم صبح بشه و به مسئولین خبر بدم . سراغ یکی از فرماندهان رفتم و خوابم رو تعریف کردم . او هم به دوستانی که در منطقه بودند خبر رو رسوند ، چند روز بعد خبر رسید که پیکر سید میلاد پیدا شده . دقیقا تو همون نقطه ای که در خواب دیده بودم . و شهید به زادگاهش برگشت در همه جای شهر مردم در ماتم سید میلاد میسوختند تمام شهر از تصویر سید میلاد معطر شده بود . نماز شهید رو آیت الله محمدی ، امام جمعه همدان قرائت کردند . و پیکر پاره پاره شهید در کنار مادرش دفن شد . برادر علی غیبی میگفت : یک ماه قبل از شهادت سید ، بزرگان فرهنگی شهر جلسه ای را در خصوص انجام کارهای فرهنگی و جذب جوانان برگزار کردند . همه ی دوستان این رو داشتند که در فضای خاص شهر ها آسیبهای بسیار زیادی دامن جوانها رو گرفته و خیلی راحت این جوانها رو از دامن اهل بیت (ع)جدا میکنند و در دامن دشمن می اندازند و ما باید دنبال چاره باشیم . هر کدوم از دوستان نظری میداد ، منتظر بودم ببینم سید چه نظری داره . سید با حالت خاصی صحبتش رو شروع کرد : بسم الله الرحمن الرحیم . ضمن عرض سلام محضر همه ی رفقا ، با عرض معذرت ، بنده با تمام احترامی که به نظرات رفقا دارم اما هیچ کدام رو در شرایط فعلی کارگشا نمیبینم . به نظر من اگر بخواهیم فضای معنوی و سالمی رو در جامعه ایجاد کنیم باید خون بدهیم ، اگر در زمان جنگ فضای شهر های ما پاک بود به برکت خونهای مطهر شهدا بود . به اعتقاد من الان هم ما احتیاج به این خونها داریم ودر شهر ما هم باید مجدد عطر شهادت بوزد تا شهر بشه بنده نظر خاص دیگه ای ندارم والسلام . باورم نمیشه که سید این قدر زود حرف خودش رو عملی کنه و یک ماه بعد خبر سید در شهر پیچید . ادامه دارد......... اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک 🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹 شادی روح امام و شهدا و خصوصا شهدای مدافع حرم صلواتی هدیه کنید . به شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید👇👇👇👇 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 چند وقت بعد از سیدمیلاد ، ما رو به سوریه جهت زیارت خانم حضرت زینب سلام الله بردند. اون زمان دقیقا مصادف شد با ایام محرم و اولین سالگرد سید میلاد . دلتنگی عجیبی در حرم خانم حضرت زینب (س) بود . بعد از زیارت به ما گفتند راس ساعت سه همان روز پرچم حرم رو به مناسبت محرم عوض میکنند . خواستند ما هم حضور داشته باشیم . نماز ظهر رو و اومدیم در جایی که مستقر بودیم نهار خوردیم بعد خواستم کمی کنم که خوابم برد . در سید میلاد را دیدم که اومد و گفت: بابا جون مگه نمیخوای بری برا حرم مطهر؟؟؟ از خواب و دیدم چند دقیقه به ساعت سه مانده . سریع حاضر شدم و با سرویسی که برای گذاشته بودند رفتیم حرم مطهر . راس ساعت رسیدیم ، پرچم رو پایین آوردند و بوسیدیم ، حتی یک‌ثانیه سید میلاد از جلوی کنار نمیرفت . حضورش رو حس میکردم ، سید نگذاشت که من از این مراسم جا بمونم . سید عاشق و حضرت آقا بود . دیماه ۹۴ بود که از بیت حضرت آقا با ما تماس گرفتند و خبر _آقا با رو دادند . باورم نمیشد یکی از بهترین و مهمترین اتفاقات برای خانواده ما بود . همراه خواهر و برادر شهید راهی تهران شدیم ؛ صبح وارد آقا شدیم منتظر شدیم تا آقا آوردند و نماز رو به امامت حضرت آقا خواندیم ، بعد آقا شروع کردند با صحبت کردند . هفت تا از خانواده های شهدا حضور داشتند . آقا در مورد شهیدمون میپرسیدند و ما جواب میدادیم با من کردند و پرسیدند پسر شما بود ؟ گفتم : بله آقا پرسیدند: ۲۹ سالشون بود ، گفتم: بله آقا پرسیدند : هم بود گفتم : خیر مجرد بود . آقا فرمودند : شنیدم که فرزندتون بودند ؟ گفتم : بله آقا یک سال قبل همسرم از دنیا رفتند . آقا فرمودند الان چند فرزند دارید ؟ گفتم : آقا جان الان یک دختر و یک پسر دارم . آقا فرمودند: آقا سید الان ناراحت نیستید فرزندتون شهید شده؟ با افتخار و غرور گفتم: آقا جان ، خیر سیدمیلاد عمه جانش حضرت زینب (س)شده مهمان عمه اش شده نیستم . میلادم عاشق شهادت بود و به عشقش رسید . بعد ازاینکه آقا با تک تک خانواده شهدا صحبت کردند صحبتهایی در خصوص ثمره ی کار بزرگ شهدای مدافع حرم عنوان کردند و فرمودند : این حقیقتا بر گردن همه ملت ایران دارند ؛ اگر اینها نمیرفتند و دفاع نمیکردند امروز دشمنان اهل بیت (ع)حرم حضرت زینب (س)رو با خاک یکسان کرده بودند .سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دستشان به کربلا و نجف و کاظمین میرسید آنجا را هم با خاک یکسان میکردند . اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست از خاک ایران اسلامیست . اینها با دشمنی مبارزه کردند که اگر مبارزه نمیکردند این دشمن می آمد داخل کشور و اگر جلوی دشمن گرفته نمیشد ما باید در و دیگر استانها با اینها میجنگیدیم . امتیاز دیگر این شهیدان ؛ در است . این هم یک امتیاز بزرگی است که نزد خداوند متعال فراموش نمیشود . اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک 🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 شادی روح امام و شهدا به کانال شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید👇👇👇 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃 🌹🌴🌺🌿 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 🍃 چند روز قبل از عملیات ، مجتبی کرمی رفت گوشه ای نشست و با خودش فکر میکرد و چیزی و میکرد ، حال عجیبی داشت ، با سختی رفتم پیش مجتبی و گفتم: مجتبی جان چت شده؟ دلت برا دختر کوچولوت ، ریحانه جان تنگ شده؟ بلند شو بریم یه زنگی بزن خونه .... گفت: این حرفها نیست میخوام تنها باشم . من وسط و نشسته بودم ، سالهای سال به این لحظه غبطه خواهم خورد .بین دو نفر بهشتی نشستم اما متوجه نبودم .این دو نفر آنقدر کردند که نزدیک بود روح از تنشون جدا بشه . 🌿قبل از عملیات با هم بستیم ، عهد کردیم که اگه به سلامتی از برگشتیم برادریمون ثابت بمونه ، و اگه شهید شدیم رفقا یادمون نره به همدیگه قول شفاعت دادیم . به سید گفتم : سید ، جان بابات دستم رو بگیر ، اگه شدی حداقل خوابمون بیا . گفت: حالا ببینم خدا چی میخواد؟؟ 🍂خوب یادمه من تو اون روزا حال خوشی نداشتم ، میگفتم خدایا من هنوز ازت شهادت نمیخوام چون آمادگیشو ندارم ، ولی سید کاملا آماده بود . روحانی با صفایی اونجا بود .خیلی صحبتهای دلنشینی داشت در مورد جایگاه مجاهدین در راه خدا و و ... حین صحبتهای حاج آقا چشمم افتاد به سید میلاد دیدم سرش رو انداخته پایین و آروم آروم با دستش میزد رو سرش و زیر لب با زبان ترکی میکرد "اِی الله مَنِ دَ ا یِسّ"ای خدا من رو هم قبول کن "اِی الله مَنِ دَ باغیش لا"خدایا منو ببخش "عمه جان مَنِ دَ قَبول اِلَ"عمه جان من رو هم بپذیر دیگه تو اون روزا سید به رسیده بود .کم کم در کنار تمام شوخ طبعیها و شور و که داشت ، راز و نیازش نمود بیشتری پیدا کرده بود . همیشه قبل از اذان صبح بود و مشغول عبادت ، یه شب هوا خیلی بود سید یه پتو دور خودش پیچیده بود و میخوند . روزای آخری بود که در حال و آمادگی بودیم ، سید دسته ی اصلیش آرپی جی زن بود . یکی از تیر بارچی هامون شد ، و مجبور شدیم به سید تیربار بدیم . به سید گفتم : سید جان به تیپ و هیکلت میخوره تیربار چی باشی . سید اولش یه مقدار بهونه آورد وقتی دید تکلیفشه ، با و قبول کرد . سلاح رو که تحویل گرفت ، دیگه تیر بار ازش جدا نشد .نوار تیربار رو هم دور کمرش می انداخت و یک خاصی پیدا میکرد . سید تو افتاد دسته ی احتیاط تا متوجه شد ، که جزو نیروهای هجوم نیست تا صبح مرتب میومد میگفت : ممد آقا منو ها من فقط اومدم بجنگم ، احتیاط کار من نیست . شب قبل از عملیات مصادف بود با ، بچه ها عزاداری عجیبی برگزار کردند ، یه شال مشکی بست به سرش و با شور و حرارت خاص سینه میزد . فردا قرار بود بریم ، معلوم نبود کدوم یکی از بچه ها از بین ما جدا خواهند شد ؟ البته به ظاهر معلوم نبود اما اونهایی که بود و حساب و کتابشون رو با خدا و خلق خدا صاف کرده بودند ، میدونستند که هستند . ادامه دارد......... : اَللّهُمَ الرزُقنا شَهادَة فی سَبیلِک 🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹🌴🌺🌿🌷🍃🌹 شادی روح امام و شهدا صلوات 🍃به کانال شهید سیدمیلاد مصطفوی بپیوندید 👇👇👇👇👇 🇮🇷 @shahidseyyedmilademostafavi
✅ به مناسبت سالگرد شهادت 🌷 شده امروز شکوفا گلی از شهر بهار 🌷 پسر حضرت زهرا(س) گلی از شهر بهار 🌹 روز سوم محرم به هوای سوریه 🌹 زده پشت پا به دنیا گلی از شهر بهار 🌷 معنی بندگی و عشق اگرچه سخت است 🌷 ترجمه کرده همین را گلی از شهر بهار 🌹 آنقدَر عاشق ارباب شده ، در راهش 🌹 هدیه داده ست سر و پا گلی از شهر بهار 🌷 جای میلاد اگر بین رفیقان خالیست 🌷 رفته در محضر آقا(ع) گلی از شهر بهار 🌹 گفته که زندگی ما بشود مثل حسین(ع) 🌹 داده الگو به جوانها گلی از شهر بهار 🌷 تک گلی است که از لحظه ی پرپر شدنش 🌷 شده باغی زِ تماشا گلی از شهر بهار 🌹بو بکش بوی خدا ، بوی غزل ، بوی بهشت 🌹 میدهد این گل زیبا گلی از شهر بهار ✅