eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
126 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
20.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) : ✍ خداوند از شنونده قرآن سختی های دنيا را برمیدارد و از قاری آن گرفتاری های آخرت را. 📗 وسائل‌الشیعة ، ج۲ ، ص۸۳ ☀️ به ما بپیوندید 👇 http://eitaa.com/joinchat/243138561C1ffca3526e
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
کاش آن روزها هم فضای مجازی بود! این جوان بسیجی عکس خودش را می‌ گذاشت و می‌ نوشت: من و پای قطع شد‌م همین الان یهویی برایِ دفاع از وطن ... 💠 @bank_aks
هدایت شده از 🌹175نفر🌹
🌹یک عکس یک صوت🌹 گاهی وقت‌ها ما عکس‌ها را می‌سوزانیم و گاهی ما را ... لحظه‌ای به این عکس "خیره‌شو" دست بسته باسیم با نگاهِ دست سردار به خودت را تصور کن راستی عجیب هوای عکس !! سیم دست رها شده ازاسارت.. درموقع دفن سردارشهید محسن اسحاقی فرمانده یگان دریایی لشگر ویژه ۲۵ کربلا 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدا غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
❣ ‌ 🔻از جمله مواردی که در خانواده شهید محسوس بود و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدا را شکر کردم، پایبندی افراد خانواده به ، طوری که وقتی آنجا بودم تا صدای اذان بلند میشد، میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند، و دیگر اینکه هیچ کدام به دنبال خرافات نبودند.‌‌ به‌ روایت همسر گرامی🕊🌹
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید: 🔺سردار حاج حسبن کاجی می گوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🌷در وصیت‌نامه نوشته بود : من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و... 🌷بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. 📚برگرفته از کتاب: خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195
19.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چرا شهید طهرانی‌مقدم پدر موشکی ایران نام گرفت؟ 🔹روایت سردار مجید موسوی جانشین فرمانده نیروی هوافضای سپاه از اولین گام‌ های شهید طهرانی‌مقدم در مسیر پیشبرد قدرت موشکی ایران
🌠☫﷽☫🌠 یک شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقدر از حضرت زهرا(سلام الله علیها) دم زدی آخرش چه شد؟! گفت همین که تو بغلِ فرزندش مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جان دادم، برایم کافیست..! شهید محمدرضا‌ تورجی‌ زاده
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایران قوی 💪 برنامه ریزی گسترده دشمن برای لطمه زدن به ایران مقتدر
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪐 تاثیرگذاری از یک رزمنده در دوران دفاع مقدس 👣 بعضی وقتا فقط یه قدم فاصله با نفر جلویی داشتی؛ خمپاره می اومد، اون میشد تو میموندی...🌹 ___________________________________
27.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهشت اینجاست ‼️ 🟢 تمام امامان ، انبیاء و شهدا غبطه بهشت دنیا را می خورند!! بهشت دنیا چیه؟؟؟ 🌴ظهور بسیار نزدیک است🌴 🌺اللهم عجل لولیک الفرج
شاید میدانست شهید میشود و اینجا دفن میشود .👇👇👇👇👇👇👇 رفیق آرمان میگه اومدیم بالا سر مزار شهید سجاد زبرجدی، آرمان خسته شده بود، نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست، بالای سر شهید زیرجدی دراز کشید (درست محل دفنش بعد شهادتش)؛ و گفت: حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا. روایت رفیق ، آقای معصومی 🌹مزار آرمان دقیقا بالای سر قبر است
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید قسمت 6⃣2⃣  🍃فردی که انگار اهل آبادان بود. سوار تاکسیم شد. گفت میرم آرامگاه. تا نشست داخل ماشین عکس سید را که چسبانده بودم روی شیشه را دید دستی روی آن کشید و شروع کرد به گریه کردن. با تعجب پرسیدم: «آقا، قضیه چیه؟!» گفت: «من این سید را نمی شناختم. رفته بودم قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس سید، ناخودآگاه به سمت چهره معصومانه عکس کشیده شدم. رفتم داخل مغازه. عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سید.» 🍃او ادامه داد: «شبی در خواب سید را دیدم که به سمت من آمد. دعوتم کرد که سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا را بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بیام و پیدایت کنم. گم می شوم. نرفتم و فراموش کردم. چند وقت بعد دوباره آمد به خوابم و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب که بلند شدم وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد. 🍃 سید آمد و تکانم داد و گفت: پاشو رسیدی. ناگهان چشم هایم را باز کردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونید.» وقتی فهمید پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم: «شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید.» گفت: «اصلا غیر ممکنه.» گفتم: «در خانه سید به روی کسی بسته نیست چه برسد به اینکه خودش دعوت کرده باشد. 📚کتاب علمدار، صفحه 210 الی 211 °•|🌿🌸 ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯