eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🎂⊱ . .
مصطفـے دوران بچگیش خیلـے شیطونـے میکرد و سر نترسـے داشت، بخاطر همین همیشہ یہ بلایـے
سرش میومد و همیشہ در استرس بودم😥
انقدر پرجنب و جوش بود و آروم قرار نداشت کہ تو ، سن چهارسال و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب!! بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگہ ، دکتر گفت: خانم دیگہ این بچہ رو اینجا نیار. این از من و شما سالمتره😐
تنها مشکل این بچہ، روحِ بزرگشہ ،
کہ توےِ این جسم نمیگنجہ ! 
این حرفـے بود ، کہ دکترش 
بہ من گفت . . .
(: 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته من دستم خالیه...💔 دست میذاره رو سینش میگه السلام علیک یا اباعبدالله💚 📌گوشه ای از میثاق نامه ی شهید: 🔆در خط ولایت و پشتیبانش باشید که چراغ راه است نگذارید دشمن،چه از راه جنگ‌ سخت و چه از راه جنگ‌ نرم دین و کشورمان را از شما بگیرد توکل‌تان به خدا و ائمه باشد. 🎥بخشی از مصاحبه (بدون تعارف) با خانواده ی محترم و بزرگوار شهیدِ عزیز"مرتضی ابراهیمی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🎂⊱ . . مے‌گفت: صداےِ سیدمرتضے غم عالم رو از دل میبره…‌! هروقت دلت رو غم گرفت! بذار سید حرف بزنه برات‌… گفتم: تو میگے صداےِ سید مرتضے غم عالم رو میبره‌…! من میگم، نگاه به چهره و لبخندش...(: 🌸
yekta-10.mp3
394.3K
دیدار شهدا با اباعبدالله(ع) 🥺💚 ◉━━━━━━───────   ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ |🎙|
شهید گرانقدر سید باقر علمی 🕊🌤💐🕊🌤💐🕊 تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۱/۱ محل ولادت: قزوین تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴ سال تفحص:۱۳۷۶ محل شهادت: ام الرصاص مزار: گلزار شهدای قزوین 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
♥️یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها♥️ ✨قبل از انقلاب همسایه بودیم . خوب میشناختمش . عاشق حضرت زهرا (س) بود تو جبهه هم کنارش بودم ، یه مدّتی بود دلم شور میزد نگران شده بودم اومد پیشم. دست انداخت گردنم و گفت : " تو دیگه چرا غصّه میخوری ؟ کسی که مادرش حضرت زهراست که نباید دیگه غصّه بخوره.. هر جا احساس کردی درمونده شدی بگو "💐 "یـــــا فاطـــــــــمــه (س)" 🥀🕊 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
🌤مختصری از زندگینامه شهید سید باقر علمی 💐🌿شهید علمی یکم فروردین ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش سیدنعیم و مادرش نجیبه نام داشت. تا پایان سطح سه اتمام کفایتین در رشته الهیات و معارف اسلامی درس خواند. طلبه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
آقای جواد حضرتی : «سيد مقيّد بود كه نماز را سر وقت بخواند و اين موضوع برايش خيلي مهم بود. در مواقعي كه با هم به قم مي رفتيم، حتي اگر لازم مي شد، اتوبوس را خارج از ايستگاه روزانه اش نگاه مي داشت و نمازش را مي خواند. ما معمولاً پنج شنبه ها از قم به قزوين مي آمديم و موقع برگشت، طوري حركت مي كرديم كه قبل از اذان صبح قم باشيم و به نماز جماعت و اول وقت برسيم. شهید سید باقر علمی💐 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
🔹اگر بمانید ضرر کرده‌اید!🔹 علی گلی‌پوراز خاطرات خود می‌گوید: این پل،پل ارتباطی فلزی متحرک مارد در مقر انرژی اتمی است که بر روی رودخروشان کارون نصب شده وارتباط جاده اهواز،آبادان و جاده اهواز،خرمشهر رابرقرارمی‌کند. نزدیکی‌های عصریکی از روز‌های سال۱۳۶۳ اعلام شد،دشمن بعثی در منطقه پاسگاه زید پاتک شدیدی زده است و بایدنیرو‌های جدیدی جهت استحکام خط پدافندی به نیرو‌های خط که درحال دفع پاتک دشمن هستند،ملحق شوند. گردان ما،چون از آمادگی خوبی برخوردار بود، برای انجام این مأموریت انتخاب شد وهمگی به سرعت تجهیز وسوار اتوبوس‌ها عازم منطقه مورد نظرشدیم. در بین راه شهید سید باقر علمی که از طلبه‌های جوان وخوش فکربودشروع به سخنرانی کرد وداستان لیلی ومجنون را برایمان تعریف کرد واینکه چگونه ظرف‌های آب را مجنون می‌شکست. کنایه از اینکه اگر ما اینجا هستیم و می‌خواهیم جانفشانی کنیم،صرفاً اینگونه نیست.بلکه بخاطر این است که محبوب به ما نظرکرده وما را ازمیان تمام بندگانش برگزیده است وما هم باید به این لطف وکرامت الهی شاکر وسپاسگزارباشیم. حرف‌های سیدباقر که تمام شد به نزدیکی منطقه رسیده بودیم.ایشان جمله‌ای گفت که هنوز پژواک این جمله تاریخی مرا متأثر می‌کند: بچه‌ها بدانید که اگر به فیض شهادت برسید،خوش به حالتان و اگر بمانید، ضرر کرده‌اید.براستی که خسران این فیض اعظم هیچگاه و با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. ✨منبع: کتاب ماندگاران (مجموعه عکس و خاطره) 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
🔻دست نوشته شهید سید باقر علمی 👇👇👇👇 امیدوارم روز قیامت، ما را رها نکنید برادرکوچک شما، سید باقر علمی: با سلام و درود به محضر برادر گرامی و عزیزم، استاد در عمل و علم - شهید امیر جوادی- آنکه ما را درس مقاومت و صبر و اخلاص آموخت، ولی من از کودنی و کم درکی هنوز هم لنگ می زنم، و همین ما را بس که در محضر شما، مدتی بوده ایم و حرف های خود را به شما استناد می دهیم. امیرآقا، در محضر شما نشستن و درس ادب آموختن، افتخاری است ما را و این هم بی ادبی نسبت به شماست که بخواهیم برایتان چیزی بنویسم، امیرآقا، اینقدر به فکر خودتان نباشید، برای دیگران هم دعا کنید، به فکر خود بودن، کارمشکلی نیست. امیر آقا، اگر اینجا ما را فراموش کنید، مسئله ای نیست، ولی امیدوارم که روز قیامت ما را رها نکنید. امیر آقا واقعاً در اینجا که هستیم خجالت می کشم از اینکه جای خالی شهدا را پرکرده باشیم، ولی چه باید کرد، فعلا ما را ببخشید و اگر برنگشتم، سلام ما را به تمام برادرها برسانید، خصوصاً به بچه های کوچک شهدا 🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊 دست نوشته دوم👇👇👇 بعدازظهر ساعت ۴ بود که به طرف پل آهنچی در حرکت بودیم که شنیدیم امشب خاموشی است. گفتیم :چرا، مگر چه شده ؟ نزدیکی های پل که رسیدیم شنیدیم عراق به ایران حمله کرده است . شب خود را به مدرسه رساندیم، نماز را در فیضیه و در تاریکی خواندیم. همه در فکر بودیم که عاقبت جنگ چه می شود؟ که سخنان امام به ما روحیه عجیبی داد. دیگر حال درس خواندن نداشتیم، لذا با ۱۳۰ تن از طلبه ها برای آموزش به تهران عازم شدیم تا بعد از یک ماه آموزش به جبهه ها اعزام شویم. ولی طی مدت آموزش، متأسفانه آنقدر ما را اذیت کردند که جمعیت ۱۳۰ نفری ما به ۸۰ نفر رسید، وقتی وضع را اینگونه دیدیم شکایت نامه ای نوشته و به محضر امام دادیم. امام اجازه ملاقات دادند، زمان ملاقات تعداد ما فقط ۶ نفر شده بود، به منزل امام رفتیم و به صورت خصوصی دست امام را بوسیدیم و عرض شکایت کردیم که ایشان فرمودند: دستور می دهم که شما را اعزام کنند. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕یادمان باشد که برای به ثمر نشستن این انقلاب چه خون دلها خوردیم و چه عزیزانی را از دست دادیم.... 🔹️عهد می بندیم تا ظهور حضرت حجت با تمام توان پای این انقلاب و نظام می مانیم و از خون شهیدانمان حراست میکنیم 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 💐 همیشه این سخن امام علی(ع) را در نظر داشته باشیم که فرموده اند : خدا رحمت کند آن انسان را که بفهمد از کجاست و در کجاست و به سوی کجاست . امروز جامعه ما نیاز به افرادی مخلص و پرکار دارد . افرادی که تمامی وجود خود را برای نجات محرومان فدا کنند و جامعه خدایی بسازند . 🌹 🕊 🌹 🌹 🥀 🕊🌹
🌹🌴💐🥀💐🌴🌹 متن وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . همانطوری که می دانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادر است که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد . اگر می خواهی راجع به موضوعی فکر کنی حتما از و سخنان پیامبران و امامان استفاده کن و کمک بگیر ، نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در هست . مبادا ناراحت باشی ، همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو ، درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه ، البته بوسیله ایمانی که به خدا داری. به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست ، البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد اما برگردیم سرحرف اول ، اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا می تونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه. هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو. 🌹🌴💐🥀💐🌴🌹
🌹🌴💐🥀💐🌴🌹 در این دنیا فقط پاکی، صداقت ، ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن و عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . ، را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا می تونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر . به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم ، باید همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه ، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . باید مجددا قول بدهی که همیشه با باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در پاک بودن شیوه است و راه خداست . اگه می خواهی همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . هرچقدر می تونی درس بخون ، درس بخون ، درس بخون خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . همیشه خاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار : کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . هروقت نماز می خونی برام دعا کن . 🌴 🥀🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 وﻗﺘﯽ توی جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎلی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ قرار دارد.... ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ ! ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ . ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ ، ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ . ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ . ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ . ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ . شادی روح و 🌴 🕊🌹
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 با حسین تازه آشنا شده بودم و از خصوصیات او اطلاعی نداشتم. بعد از مدتی دوستی ما گل کرد و برای با کلاس مرا به خود در پدافند فاو دعوت کرد. لباسم را مرتب کرده و با یااللهی وارد شدم. چشمم که به سنگر درهم و برهم او افتاد، جا خوردم؛ گونی های سنگر سوراخ سوراخ بودند و خاکی از آن ها به داخل ریخته شده بود و تراورزهای سقف پر از تیرهای کلاش. به روی خود نیاوردم و جایی برای نشستنم پیدا کردم. در گوشه ای دیگر، او که تازه از شبانه آمده بود هم به خوش فرو رفته بود. بین ماندن و در رفتن مردد شده بودم. خدایا این چه سنگر ویرانی است که اینها برای خود درست کرده اند. حسین در حالی که با سروصدا به دنبال چیزی در ظروف می گشت، خوش آمدی به من گفت و عصبانی به سراغ همسنگر خود که ظاهراً آنروز نوبت بود رفت تا برای آماده کردن صبحانه او را بیدار کند. بعد از چند بار تکان دادن، صدای خواب آلودی بلند شد و گفت:" من تا صبح بیدار بودم و اصلاً نخوابیدم. بعداً می خورم". حسین هم که نمی خواست تنهایی از مهمانش کند به سراغ کلاش خود رفت و در جلو چشمان و نگران من چند تیر به گونی های بالای سر او زد و با صدای بلندتری گفت:"می گم بلند شو کتری رو برا صبونه آب کن. مگه تو امروز شهردار نیستی؟" از ترس در حال بودم که دیدم همسنگریش هم کم نیاورد و در همان حال دراز کش، با چشمان نیمه باز کلاش خود را رو به سقف گرفت و خشاب را کرد. بوی فضای سنگر را پر کرد و ..... در حالی که در گوشه ای گرفته بودم، با صدای لرزان و نگران رو به هر دو آنها کردم و گفتم :" بخدا من صبحانه نمی خوام، عجب تن به تنی راه انداخته اید!!". با عجله خود را به بیرون سنگر انداختم و در حال بودم که حسین بسیار آرام و صدایم کرد و گفت:" ببین، این جریان بین خودمان بماند" و برای اطمینان دستش را به سمت من دراز کرد تا قولش را محکم کرده باشد. در حال فرار بودم که گفت، باز هم تشریف بیاورید، میشم . راوی : رضا بهزادی، گردان کربلا 🌺 🍀💐
🌴🕊🌹🍀🌹🕊🌴 بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهــــربان و بخشنده اند. و من از با ارزشمندترین زمان خود بود چرا که در بخشش محبت به من هیچ خساست و غروری به خرج نمی داد و بسیار در بذل و بخشش مهر و عشــــق به دست و دلباز بود. تا جایی که وقتی برای خرید به بازار و یا به گردش و مسافرت می رفتیم اجازه نمی داد هیچ وسیله ای را من کمکش بیاورم ... سبکترین چیزهایی هم که خریده بودیم یا به همراه داشتیم را هم خودش می آورد .. می گفت : برای من خیلی زشت است که در کنار باشم و حتی یک پاکت را همراه بیاورد .. برای جایگاه اهمیت ویژه ای قائل بود و این کار را با عشــــق و خواست قلبی خودش و نه به اجبار یا اصرار من انجام می داد .. می گفت: شما فقط موا‌ظب و باش .. حتی هم علی اکبرمان را بغل می کرد و هم وسایل را می برد.. جزئیات محبت های علیرضا به حدی به من و فرزندش زیاد بود که همیشه رفتارش برایم تعجب آور بود .. اما همین رفتارهای زیبای باعث می شد در وجود هردویمان آنچنان ریشه کند که تا سالیان سال هم از آن و علاقه ذره ای کم نشود. که هنــــوز با روزگار را سپری می کنم . 🍀 🌴🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 در زمان غیبت به کسی منتظر گفته میشود که منتظر باشد ، منتظر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد . 🥀 🕊🌹
. آدمای بی تو دلشون به چی خوشه خدا وکیلی...♥️🍃 #رفیق‌شهیدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سمت چپِ صورتش پُر از ترکش بود از بالا سر دور زدم و به سمتِ راست رفتم چشم های نیمه بازش را که دیدم خندیدم و گفتم: حمید! شوخی بسه پاشو دیگه به‌ خدا نصف عمر شدم حس می کردم دارد با من شوخی‌ می کند یا شاید هم خواب رفته... 🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅❤️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ❤️