eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - shoor - hafteghi 5 mehr 1402 - mehdi rasouli.mp3
2.62M
احساسی 🥀 🍃یا زهرا پیش شما رو سفید شدن🌹 🍃رو پای آقام شدن تموم آرزومه🥀 🎙 🎼
مداحی آنلاین - زندگی ما باید شهیدانه باشه - رسولی.mp3
5.4M
احساسی 💔 🍃زندگی ما باید شهیدانه باشه 🍃نشه یه عادت از شهدا خوندنمون🥀 🎙 👌 🎼 🎼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِی در دلم نشستہ از تو ڪجا گریزم ؟ (: ❤️🌱 شهید مصطفی صدرزاده ♥️
بعضیا میگن; اصن رفاقت با ‌ شهـدا چه معنـی میده؟!🤨 چرا بایـد دوست شهـید انتخاب کنیـم؟!🧐 باید عرض کنم خدمتشون ڪ; زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شود!! چون اثر دارد •• پس دوستی را انتخاب کنید که به شما انرژی و معنویت ببخشد...وچه دوستـی بهتـر از ؟!
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مزدی بود که خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود . در آبان سال ۱۳۶۳ به همراه برادرش كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ ۲ لشكر علي ‌بن ابيطالب (ع) بود جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت حركت مي‌كنند . در آنجا به برادران مي‌گويد : من چند ساعت پيش خواب ديدم كه و ، شديم ! موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند : خودمان مي‌رويم . حتي در مقابل درخواست يكي از برادران ، مبني بر همراه شدن با آنها ، برادر به او مي‌گويد : تو اگر بشوي ، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم ، اما ما دو اگر بشويم جواب را مي‌توانيم بدهيم . فرمانده محبوب بسيجيها ، ، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين ، همراه با برادرش در درگيري با ضدانقلاب ، شربت نوشيدند و روح بلندشان از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارشان ماوي گزينند . 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 🕊🥀
🌷🕊🌴🌹🌴🕊🌷 خواب يكي از همرزمان ۴۸ ساعت قبل از با ماشيني كه به دستور وي از لجستيك لشكر به بنده واگذار شده بود با به مقر لشكر در سردشت آمديم . شب خاطره‌انگيزي را با هم سپري كرديم ، فرداي آن شب از بنده كليد ماشين را خواست ، به ایشان گفتم « اين ماشين هم مثل موتور در جزيره مجنون نشود ». در جزيره مجنون يك موتور داشتم و آن‌ را در اختيار هيچ كسي قرار نمي‌دادم ، هر كسي كه پيش مي‌رفت تا وي وساطت كند كه موتور را به او بدهم ، نتيجه‌اي نداشت . شرايط به همين منوال سپري ‌شد تا اينكه در عمليات خيبر در جزيره مجنون متوجه شدم كه موتور نيست . به سرعت پيش رفتم و جريان را با او در ميان گذاشتم . او به من گفت « نگران نباش، به موتور احتياج داشت ، به همين دليل از من خواست كه آن موتور را به او دهم و من هم نتوانستم حرفش را رد كنم و موتور را به او دادم » بعد از چند ساعت متوجه شديم كه بر اثر اصابت خمپاره‌ ، روي موتور به رسيده است . با درخواست كليد ماشين را به وي دادم و خودم به مهاباد آمدم ، نصف شب يكي از بچه‌هاي شاهرود خوابي ديده بود كه رژيم بعث ، لشكر را بمباران كرده است و همه بچه‌ها ايستاده‌اند و قلب‌هايشان آتش گرفته است. صبح آن روز به سراغ يكي از بچه‌هايي كه تعبير خواب مي‌دانست رفتیم و او گفت « قرار است بلايي به سر لشكر بيايد ، برويد صدقه جمع كنيد و دعاي رفع بلا را بخوانيد » كمتر از چند ساعت متوجه شديم كه و برادرش در همان ماشيني كه ۲ روز قبل از بنده تقاضا كرده بودند به رسيدند و خبر تمام قلب‌ها را آتش زد و خواب آن رزمنده تعبير شد ... 🌹 🌹 🕊 🌴🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 رفتم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالیه تا رودخونه ی هور فاصله ی زیادی بود نزدیک تر هم آب پیدا نمی شد زورم می یومد این همه راه برم برا پر کردن آفتابه به اطرافم نگاه کردم ، یه بسیجی رو دیدم بهش گفتم : دستت درد نکنه ، میری این آفتابه رو آب کنی؟ بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت آب بیاره وقتی برگشت دیدم آب کثیف آورده گفتم: برادر جون ! اگه صد متر بالاتر آب می کردی ، تمیزتر بودا دوباره آفتابه رو برداشت و رفت آب تمیز آورد بعدها اون بسیجی رو دیدم وقتی شناختمش شرمنده شدم آخه اون بسیجی بود فرمانده ی لشکرمون... 🥀🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مهدی زین‌الدین در عملیات خیبر به روایت حاج قاسم سلیمانی شهید شهید سلیمانی -فدا❤ ♥️ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا