عنایات شهدا 🌷
#شهید_حسین_معزغلامی
سلام بنده حدودا دو هفته پیش خواب شهید حسین معز غلامی رو دیدم✨
(جزء شهدایی هستن که ارادت خاصی بهشون دارم)
خواب دیدم
بنده و ایشون و چند نفر دیگه توی کلاسِ درسِ دانشگاه هستیم
صندلی ایشون چسبیده به میز استاد بود❗️
(استاد هم پشت میز روی صندلی خودش نشسته بود ولی قیافش اصلا یادم نمیاد)
شهید معز غلامی شاگرد نمونه ی کلاس بودن و به خاطر نمرات خوبشون بورسیه شده بودن به خارج و در حقیقت پیش ما نبودن
انگار یه جورایی هم کنار ما بودن و هم کنار ما نبودن...
اومده بودن برای ما از مزیت بورسیه شدن و مکان جدید زندگیشون صحبت میکردن و خوشحال و راضی بودن...🌹 و داشتن مارو تشویق میکردن به اینکه تلاش کنیم مثل ایشون بورسیه شیم
من هم ناراحت بودم از اینکه این همکلاسی خوب رو از دست دادیم و هم به جایی که رفتن غبطه میخوردم...😞
وقتی از خواب بیدار شدم
فهمیدم کلاس درس استعاره از دنیا بوده👌
و بورسیه شدن یعنی شهید شدن و رفتن به خارج هم یعنی خارج از دنیا...🕊
ایشون داشتن از جای خوبشون توی بهشت برامون تعریف میکردن
و اینکه اگر شماهم تلاش کنید به این جایگاه میرسید...
راستش من ادم سخت گیری هستم تو این مسائل و و به این راحتی چیزی رو قبول نمیکنم...☝️
بعد از دیدن این خواب وقتی بیدار شدم همش تو این فکر بودم که واقعا خود شهید رو تو خواب دیدم یا کسی بوده که از نظر قیافه شبیه ایشون بوده
این قضیه مدام تو فکرم بود که بعد از یکی دو روز با نشونه ای که از شهید دیدم فهمیدم واقعا خودشون بودن...♥️
*البته لازم میدونم صحبت های چند روز پیش از این خواب رو هم ضمیمه این متن کنم:👇
چند روز قبل از اینکه من این خواب رو ببینم با یکی از دوستانم که خیلی تو وادی شهدا نیستن داشتم راجع به شهدا صحبت میکردم و تشویق میکردم ایشون رو که دوست شهید برای خودشون انتخاب کنن و این مثال رو براشون زدم:😊
(بعضیا میگن وقتی ما اهل بیت و ائمه رو داریم چرا متوسل شیم به شهدا؟
توسل به ادمای معمولی ای مثل خودمون چه فایده ای داره⁉️
وقتی امام حسین و امام زمان هستن شهدا چه کاره ان؟
یه عده ام که حتی فراتر از این میرن
میگن وقتی خدا هست چرا متوسل شیم به اهل بیت و ائمه یا شهدا؟؟❗️
وقتی میتونم با خود خدا حرف بزنم چرا واسطه به کار ببرم؟؟
یه مثال خیلی ساده میزنم:
فرض کن شما یک دانشجو هستی
یه دانشجویی که سطح درسی و نمرات متوسطی داره.
اما دانشجوی بیخیالی نیستی!
دلت میخواد دانشجوی ممتاز و با نمرات برتر باشی و پیشرفت کنی...👌
یه دانشجو در طول روز چقدر میتونه رئیس دانشکدشو ببیننه و باهاش در ارتباط باشه باهاش حرف بزنه؟
اصلا راحت هست باهاش حرف بزنه؟❗️
با استادای دانشگاه چطور,
چقدر میتونه ببیندشون و باهاشون ارتباط داشته باشه و
سوالاتشو بپرسه؟
طبیعتا یه زمان های محدود و خاصی هست برای ارتباط داشتن با استادان دانشگاه👌
ولی همین دانشجو اگه بره یه دوست دانشجو پیدا کنه
یه دانشجوی زرنگ و کوشا و درسخون, باهاش دوست بشه,
نشست و برخواست کنه ازش کمک بگیره,باهاش درس بخونه
چقدر میتونه پیشرفت کنه⁉️
با شاگرد زرنگ نشست و برخواست کنی خودتم شاگرد زرنگ میشی...
البته اگر واقعا بخوای و میل به پیشرفت داشته باشی🕊
شهدا همون شاگرد زرنگای کلاس دنیان
اگه باهاشون ارتباط بگیری و برای این ارتباط تلاش کنی قطعا پیشرفت میکنی و به مرور مثل اونا میشی...
خیلی از شهدای مدافع حرم و دهه هفتادی
تلاش کردن و خودشون رو از نظر شخصیتی مثل رفقای شهیدشون نزدیک کردن,
هر کدوم برای خودشون یه الگو داشتن👌
مثلا شهید ذوالفقاری الگوی شهیدشون
شهید ابراهیم هادی بود...
اگر بخوایم و تلاش کنیم واقعا میشه...
چون اون هام خواستن و شد)☺️
چند شب بعد دقیقا همین خواب رو دیدم که شهید معزغلامی به عنوان دانشجوی نمونه بورسیه شدن و از پیش ما رفتن...🌱♥️
عنایات شهدا 🌷
#ارسالی
کلاس هشتم بودم تو اوج شیطنت
رفیقام اصلا خوب نبودن خیلی اتفاقی از بسیج رسانه به پدر خبر رسید که یه اردوی راهیان نور در راه داریم😍
اون موقع 13 سالم بود
شهدا رو از بچگیم می شناختم اما چند سالی بود که بیخیالشون شده بودم😞. تاروز اردو به دوستام هیچی نگفتم. سه روز بعد سال تحویل حرکت کردیم.
همه مناطق رو دیدن کردیم ... هر غرفه ای که وسایل فرهنگی داشت تو هر منطقه ای سر زدم تا پیکسل ابراهیم و پیدا بکنم....☺️
اما......
مسئولش می گفت همین الان پیکسل ابراهیم و اینجا گذاشتم اما نبود ...هرچی که عکس ابراهیم رو داشت داشتم اما من پیکسلشو می خواستم...😞
تاروز اخر خبری نبود ... بغض گلوم رو خفه می کرد وقتی فکر می کردم بعد چند سال علاقه ای که به داداش ابراهیم داشتم حالا حاضر نبود پیکسلش رو داشته باشم....😔
روز اخر معراج شهدا رفته بودیم ... روز قبلش توی فکه کفته بودن که خواهر ابراهیم اومده بوده اما ما دیر رسیده بودیم رفته بود😔.... توی معراج رو تابوت اکثر شهدایی که اونجا بودن نوشتم ...
سلام منو به داداش ابراهیم برسونید .... اما....... من تنها یه چیز ازش خواستم💔
با مادرم از معراج اومدم بیرون ... داشتم باهاش حرف میزدم ... که چرا ابراهیم دوست نداره ......😭
یه خانومی همون لحظه گفت که خواهر ابراهیم الان رفته توی معراج... من اصلا متوجه حضورش نشده بودم ...
برگشتم داخل یه خورده روبروش نشستم انگار ابراهیم رو میدیدم... بعد چند لحظه که مادرم بهشون گفت که من از کلاس چهارم و پنجم به ابراهیم علاقه پیدا کردم و مثه برادرمه ازجا بلند شدم و ایشون رو در اغوش گرفتم ...✨
موقع بیرون اومدن از معراج یه خانومی صدام زد برگشتم ... یه پیکسل داد دستم عکس ابراهیم روش بود قلبم از جا کنده شد❗️... بهم گفت شاید ابراهیم می خواست خودش اینو بهت بده...
اینو از من بگیر از طرف خواهر ابراهیمه....😭
خواهر ابراهیم موقعی که بغلشون کرده بودم در گوشم گفت: مراقب چادرت باش ... زینبی و فاطمی زنگی کن...🍃
وقتی گفتم اسمم فاطمس لبخند قشنگی روی لباش نقش بست که منو عاشق اسمم کرد....❤️
⬆مراحل دوستی با شهدا ⬆
🌟یک شهیدی که دوستش دارید را انتخاب کنید و باهاش دوست بشید.
شک نکنید به زندگیتون کمک میکند و برکت می دهد.😍✅
@Modafeaneharaam
عنایات شهدا 🌷
#ارسالی
سلام.بعدازظهر رفتم تو ایتا،کانال شما رو دارم،دیدم یه پیام گذاشتید کانال؛مراحل دوستی با شهدا؛اول اینو بگم من یه سالی میشه حالا دقیق نمیدونم کمتر یا بیشتر؛شهید آقا محمدرضا دهقان امیری رو به عنوان رفیق شهیدم انتخاب کردم اوایل خیلی باهاشون حرف میزدم و صلوات هدیه میکردم ولی حتی یه بار هم به خوابم نیومدن و حتی دریغ از یه نشونه از ایشون که متوجه بشم ایشون هم منو قبول کردن،هیچی😔یه مدت گذشت من رفیق ایشون رو (شهید آقا رسول خلیلی)روبه عنوان رفیق شهیدم انتخاب کردم ولی بازم هیچی نه نشونه ای نه چیزی که متوجه بشم ایشونم رفاقت منو قبول کردن😔بعد عرض ارادت به شهیدهمت کردم،بعد شهید آقا نویدصفری و بعد حاج قاسم عزیز ، دوست داشتم باهاشون درارتباط باشم،وقتی باهاشون حرف میزنم جوابم بدن بیان به خوابم ولی😔😔😔تا اینکه امروز آخرین پیام کانالتون دیدم:مراحل دوستی با شهدا؛فقط 1 رو خوندم نوشته بود؛انتخاب فقط یک شهید؛به نوشته نگاه میکردم و باهاش حرف میزدم؛می گفتم من شهید دهقان امیری رو به عنوان رفیق شهیدم انتخاب کردم ولی ایشون منو قبول نکرده و ... همه این مطالب که برای شما گفتم (رفقای شهیدم)رو میگفتم و گفتم من دیگه شهیدی رو به عنوان رفیق شهیدم انتخاب نمیکنم☝️ چون به نظرم اول باید اون شهید منو انتخاب کنه،منو قبول کنه و مثلا بیاد به خوابم یا یه نشونه که من متوجه بشم ایشون منو انتخاب کرده بعد باهاش رفیق میشم،دیگه گذشت تا یکی دو ساعت پیش رفتم تو ایتا داشتم کانال ها رو نگاه میکردم،یه کانال دارم (تم و استیکر)واسه پس زمینه گوشی،چند تا پیام گذاشته بود همین که داخل کانال شدم اولین عکسی که دیدم عکس شهید آقا محمدرضا دهقان امیری بود😍همون شهیدی که به عنوان اولین رفیق شهیدم انتخاب کردم،خیلی خوشحال شدم و به این باور رسیدم که این اتفاقی نبوده،این یه نشونه ست و ایشون منو انتخاب کردن😍خیلی خوشحالم؛منم یک رفیق شهید دارم شهید آقا محمدرضا دهقان امیری،انشاالله لیاقت این رفاقت رو داشته باشم و روسفید بشم و انشاالله پایان زندگیم در این دنیا فقط با شهادت رقم بخوره،آمین
امروز صبح بعد نماز تصمیم گرفتم دوباره عضو کانال رفیق شهیدم بشم و استفاده کنم؛همین که داخل کانال شدم یه چیز نظرم رو جلب کرد:تاریخ تولد رفیق شهیدم❗️ (74/1/26)اینم نشونه دوم؛من اینارو اتفاقی نمیدونم،درست روزتولدش منو دعوت کرد😭❤️، منی که قبلا ایشون رو به عنوان رفیق شهیدم انتخاب کرده بودم ولی چون به خیال خودم ایشون منو قبول نکرده پس ازش دور شدم💔 ولی اشتباه میکردم اینو دیروز و امروز متوجه شدم،الحمدلله رب العالمین🌷
#ارسالی
امسال وقتی ازشبکه قرآن برنامه تحویل سال ازحرم امام رضا ع رامیدیدم بی اختیارخیلی برای غربت این روزهای حرم امامان گریه کردم😔 وناراحت بودم که زائر ندارن،شب که خوابیدم خواب دیدم سوار هواپیماهستم وبغیر من فقط یه جوان که لباس خاکی پلنگی داشت بود گفتم شما کی هستید⁉️ گفت من حامدبافنده ام، #شهیدحامدبافنده!
گفتم کجامیخاهیم بریم؟گفت من میخام ببرمتون زیارت باتعجب گفتم منکه بلیط نگرفتم😳 نگاهی به عقب کرد وگفت اشکال نداره شماتابرسیم فقط صلوات بفرست🍃.
همین موقع بودکه همسرم برای نمازشب بیدارم کرد،فقط تایادم نرفته بود زودی اسم ایشون راروی کاغذنوشتم که یادم نره،صبح که سرچ کردم دیدم ایشون مدافع حرم بودن💔
راهشون پررهرو و روح مادرشون شاد🕊
#ارسالی
سلام نمیدونم اینم حساب میشه یانه اما من یه شب خواب دیدم ک عکس یه جوون روبهم نشون دادن وگفتن ک این شهید شده🕊 صبح ک ازخواب بیدارشدم همین طوری ک کانالای ایتا روبالاوپایین میکردم عکس یه جوون رودیدم ک نوشته بود شهیدمسعودعسگری شایدباورتون نشه این دقیقا همون جوونی بود ک توخواب بهمون نشون داده بودن باهمون چهره معصوم ولبخندش❗️.راستش من اصلا خبرنداشتم ک این جوون شهید شده تا قبل ازاون خواب عکسشم هیچ کجاندیده بودم.میدونید رفتم اینترنت سرچ کردم.سال ۹۴شهیدشده بود💔باخودم فکرمیکنم بعد این همه سال .چرا الان .ب یه روحانی خوابمو گفتم .اونم گفت این اتفاقی نیس.این شهید یه پیامی براتوداشته.راستش.هنوزگیجم😞زندگی نامشم خوندم اما هنوز نمیدونم چی ازم میخواد.ببخشید طولانی شد یاعلی🤚
عنایات شهدا 🌷
مسیح کردستان شهید محمد بروجردی
#ارسالی
مشکلی داشتم... که همون ایام توفیق شد و رفتن راهیان نور... تو ماشین سه بار جامو عوض کردن... تا آخرش جایی نشستم... عکس شهدا رو شیشه ها ماشین گذاشته بودن.... روشیشه بالای من یه عکس از یه شهید به اسم مسیح کردستان گذاشته بودن... منم تعجب کردم... مسیح!!! کردستان...!!! 😐🤔
خلاصه گذشت و رفتیم خیلی جاها رو دیدیم و.... بهتر بگیم گم شدیم تو فضای اونجا... کم کم شروع کردم به گلایه و اینکه من رفیق شهید میخوام چکار... وقتی فقط نگاه میکنن... کاریمون ندارن 😒
تو ماشین چشمم خورد به لبخند این شهید... دیدمش... تو دلمش باهاش حرف زدم یکمم متلک که دلم خنک شه... 😐
تو ذهنم گفتم تو شهیدی!؟ انگاری به دلم جواب داد آره شهیدم! گفتم میتونی مشکل منو حل کنی!؟ گفت اگه بخوای چرا که نه...
گفتم پس بسم الله... اینه مشکلم...
همون لحظه که داشتم از مشکلم حرف میزدم... گوشیم زنگ خورد و اون مشکلی که داشتم با همون تماسم برطرف شد... مشکل که میگم... مشکل بزرگی بود ها... در حد آبرو و زندگی... 😐
ازون به بعد شدم رفیقش... مخلصشم هستم... 😎💙🇮🇷
من خواستم برم سفر اربعین🌹
گفتن پاسپورت ها رو بیارید بردیم دادیم
دو روز سه روز چهار روز گذشت گفتن بیایین ببرید خبری نیست ویزا نمیدن ببرید تهران اینجا مشکلی پیش اومده ویزا صادر نمییشه هممممه رفتن گرقتن منم مث بقیه رفتم پاسپورتم تحویل گرفتم که بیام دوتا دوستام دیدم گفتن پس چیکار میکنی⁉️
گفتم هیچ کسی هست الان میبره تهران دو سه ر وز دیگه ویزا میدن میارن با خودشون گفتن خب پاسپورت مام بده حالا اینام اولین باره میخان برن
گفتم که خب باشه بدید بش بدم دادم دوستم رفت تهران ویزا بیاره دو روز سه روز گذشت یهویی گفتن ویزا میدن شهرمون پاسمورتا مجددا بیارید همه بردن زود هم گرفتن و زودم رفتن❗️
برا ما قرار از تهرون بیاد چهار پنج روز دیگم گذشت خبری نشد
اینام زنگ رو زنگ همه رفتن ویزا چی شد گفتم نمیدونم خب دادم تهران هروقت اومد خبرتون میکنم هی منم زنگ به رفیقم میزدم چی شد میگفت ندادن دوباره فرداش اینا زنگ به من روزی سه نوبت روزی سه نوبت من میگفتم شرمنده نیومده دیگه چهار روز مونده بود به اربعین آبروم داشت میرفت خصوصا اینام برا بار اولشون بود با دسته گل من ممکن بود نرن😓
گفتیم یه رویی بزنیم به حاج حسین همدانی گقته بود برام نماز بخونید من براش میخوندم گاهی براش نماز خوندم📿 بش گقتم داشتان اینه و ویزا نیومده محبتی کن اگه راهی داره مارو شرمنده نکن😞 حرفم که تموم شد چند دقیقه بعد زنگ زدن گفتن حرکت کنید بیاسید لب مرز ویزا رو اوردن لب مرز
رفتیم گرفتیم و رفتیم اربعین