eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خداحافظ زمینےها و بعد از این مرا دیگر نخواهید دید.. خبر این است آری: یڪ پرستو از قفس ڪوچید🕊... متولد 1370 در شهر تبریز واقع در آذربایجان شرقی و فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه آزاد واحد تبریز بود. او برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) و مقابله با تروریست‌های تکفیری راهی شد و بعد از مدتی بر اثر انفجار مین در شهر سوریه به شدت مجروح شد و سپس برای مداوا به تهران منتقل شد و در آستانه ی حسینی به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. این شهید 26 ساله پیش‌‌تر از اعضای فعال بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز بود که بعد از اتمام تحصیلات در رشته مکانیک وارد انقلاب اسلامی شد ؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون می گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست شاعر: سیدحمیدرضا برقعی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت 🏴🏴🏴🏴 #آه‍... 💕 @aah3noghte💕
💔 هشدار مهم آیت‌الله بهجت درباره نهم ربیع ممکن است این کارها موجب اذیت و آزار و یا که در بلاد و کشورهای دیگر در اقلیت هستند، گردد. در این صورت اگر یک قطره خون از آنها ریخته شود، ما مسبب آن و یا شریک جرم خواهیم بود. 📚درمحضربهجت، ج۱، ص۱۳۸ 💕 @aah3noghte💕
💔 چشمم به راه مانده و در دل هوای توست... یا مولا 🌸🍃 السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان فرمودند "جواب سلام واجب است" و مگر مےشود سلام مرا پاسخ نگویی؟!!! مولا، ردای امامت مبارکت... ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 علیه السلام مےفرمایند: چه زشت است براي مومن به چيزی دلبستگی پيدا كند كه مايه خواری اوست. و چه خفّتی بالاتر از اینکه آرزوی شهادتت را... همین دلبستگی های مادی و پست از دستت ستانده و تو را در گرداب دنیا، رها کرده باشد؟! بُرد با آنها بود که معرفتشان را آنقدر بالا بردند که متاع بی ارزش دنیا را با زنده بودن و روزی خوردن نزد حیّ لایموت، عوض کردند شهدا... آنان که از شدت علاقه به فرزند و خانواده گاهی حتی بدون بوسیدن فرزند راهی معرکه جهاد میشدند... بُرد با تو بود دست ما را هم بگیر که این دلبستگےها بدجور پایمان را به زنجیر کشیده... حدیث از تحف العقول ج ۲ ص۴۸۹ ... 💔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 شب جمعہ اسٺ بیایید گداتر باشیم بهتر آن اسٺ ڪه هم نالہ مادر باشیم و بگوییم بہ شـاه حـرم ڪربُ‌بلا تو سرٺ برسر نے رفت ڪہ ما سر باشیم... 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ...  خوش به حال فرشته هایی که امروز می آیند به دست بوسےتان... #آقا‌مبارک‌است‌ردای‌امامتت🌸🍃 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_سی_و_نهم ‌ باهم خندیدیم.😃😄 میان خنده، گردنش رو عاشقونه
💔 ‌ من و او تا ساعتها کنار در نشسته بودیم و بی توجه به گذر زمان صحبت میکردیم وپرده از رازها برمیداشتیم!نوبت او شد. پرسید:😟 _واقعا خود الهام خاتون بهتون گفتن تسبیح و از من بگیرید؟؟ من اونچه که در خواب دیده بودم رو تعریف کردم و منتظر عکس العملش شدم!او چشمهایش پر از اشک شد و با آهی عمیق گفت: _تا چند شب کارم شده بود گریه..بدون اون تسبیح انگار یه چیزی کم داشتم. تسبیح رو از گردنم در آوردم و در حالیکه روی سینه ام میگذاشتم گفتم: _درکتون میکنم! ظاهرا یک تسبیحه ولی انگار هر دونه از این مهره ها متصل به روح الهامه.من خیلی با اون مانوسم. راستش اون شب که نسیم اینجا اومد و اون زدو خورد پیش اومد بیشتر از اینکه اتفاقات آزارم بده پاره شدن تسبیح اذیتم میکرد.😊 او با تعجب پرسید: _تسبیح پاره شده بود؟!😳 سرم رو با تاسف تکون دادم وگفتم: _بله..من دوباره اونها رو به نخ وصل کردم..البته یک مهره ش کمه. او خندید:😄😉 _حالا یک صلوات کمتر نفرستید! حالا من هم میتونستم با خیال راحت او را عاشقانه نگاه کنم.گفتم:☺️ _اون شب و شب دعوا در مسجد بدترین شب زندگی من بود ولی هر دوشب پایان خوبی با شما داشت. او پرسید: _راستی شما که خونت سند داشت.پس چرا تو بازداشتگاه موندی؟! نکنه میخواستید ما رو نصفه شبی زابراه کنید؟😄 من بلند خندیدم 😃و گفتم: _اگر میشد حتما این کارو میکردم..ولی سند تو صندوق امانات بانک بود و در اون وقت شب بهش دسترسی نداشتم. البته واقعا از این بابت مدیون بانکم.. 🍃🌹🍃 او آهی کشید و به نقطه ای خیره شد.انگار داشت به چیزی فکر میکرد. پرسیدم:_به چی فکر میکنید؟ گفت: _به الهااام و خوابی که ازش دیدید.شما میفرمایید منظورش در خواب از کسی که سختی کشیده آقاتون بوده ولی من شک ندارم او مرادش من بودم.😊 با تعجب نگاهش کردم. او لبخند رضایتمندانه ای زد و گفت: _الهام برای این دنیا نبود!! او هم یک هدیه از جانب خدا بود برای سربه راه کردن من!😒 🍃🌹🍃 چشمام از حدقه بیرون زد!!😳 حاج کمیل شما به این خوبی..به این پاکی..مگه میشه سر به راه نبوده باشید؟! او آه کشید و به نقطه ای خیره شد. دلم میخواست علت این سوالش رو بپرسم ولی میدونستم درست نیست. چون اعتراف به گناه خودش گناه بود.این چیزی بود که در این یکسال ازفاطمه آموخته بودم. صحبتهای ما دونفرتا سحر🌌 طول کشید.نزدیک اذان صبح باهم به مسجد محله ی قدیمی رفتیم.نماز رو به اقامت او خواندم! همیشه پشت مردی قامت میبستم که هیچ چیز از او نمی‌دانستم فقط بدون هیچ توجیهی دیوانه وار دوستش داشتم اما حالا میدانستم که او بعد از خدا و ایمه معصومین تنها مقتدای من در زندگیست. در اون لحظات اولیه ی صبح با نهایت وجودم از خدا خواستم که این عشق ومحبت رو از دلم نگیرد وشرمنده ی اعتماد حاج کمیل نشم. دراون لحظات آرزو کردم برای تمام دختران سرزمینم که همانند من حاج کمیل های عمامه به سر و بی عمامه در سر راهشون قرار بگیرد و اونها مثل من طعم خوشبختی و امنیت رو بچشند! و دعا کردم خدا به همه ی رقیه سادات ها، طعم مهربان و مطمئن آغوش خودش رو بچشاند.اون روز فکر کردم دیگه تمام سختیها به پایان رسید و از حالا به بعد زندگی روی خوشش رو نشونم میده اما لحظه لحظه ی زندگی پره از اتفاقهای بد وخوب!حالا که دارم فکر میکنم مزه ی زندگی به همین ترکیب غم ها وشادیهاو آرامش و سختیهاست. همین معجون بی نظیره که نشون میده چقدر پای قول وقرارهامون با خدا وخودمون هستیم. 🍃🌹🍃 بعد از نامزدی،کم کم پچ پچ ها شروع شد.حرفهای زیادی از جانب عده ای به گوشمون میرسید.همه ی اونهایی که بعد از دعوای اون شب مسجد و صحبتهای حاج مهدوی در روز بعدش لاجرم سکوت کرده بودند با شنیدن این خبر دست به دامن قضاوت و تهمت شدند وحتی دیگر به مسجد نمیومدند چون حاج کمیل پاک و اهورایی من رو به امامت وبندگی قبول نداشتند!!اون روزها دوباره روحم پراز تلاطم و نا آرومی شد. احساس گناه میکردم.چون اگر من در گذشته گناهکار نبودم هرگز این حرفها و تهمتها در مسجد نمیپیچید و قلب پاک و خدایی مرد زندگیم نمیشکست. اگرچه او برعکس من خیلی آروم بود.چندباری به او گفتم:😞 _عقد رو فسخ کنیم تا خط بطلان بکشیم به همه ی این تهمت ها. ولی او میخندید و میگفت:😄 _اون وقت هم همان عده میگن از روی شهوات نفسانی این دختر یتیم رو گرفت و با احساساتش بازی کرد… بعد در مقابل نگرانی من میخندید و  هربار تکرار میکرد: _رقیه سادات خانوم..همان که گفتم فقط رضایت خدااا.خدا داره امتحانمون میکنه.میخواد ببینه من موقعیتم برام مهم تره یا حرف مردم.بزار این جماعت هرچی دلشون میخواد بگن.همون که اون بالاسریه ازمون راضی وخشنود باشه کافیه..☺️ و من مدام این حرفها رو در ذهنم مرور میکردم تا تمرین بندگی کنم.. ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌹شهیدی که توسط گلی که رو جمجمه اش روییده بود تفحص شد🌹 رفتیم شرهانی، مرز دست دشمن بود. آن طرف هم منافقین نیرو داشتند. شهید غلامی هم بود... موافقت نمی کردن که تفحص در آنجا انجام شود میگفتن منطقه آلوده است میدان مین و سیم خاردار و تل انفجاری و ... این حرفا اما غلامی اصرار داشت! با کلی بگو مگو ورفت و آمد بالاخره قرار شد ۱۰ روز آنجا بمانیم اگر شهید پیدا کردیم بیشتر بمانیم اگر نه که برگردیم شهر.😔 ماه شعبان بود جستجو را آغاز کردیم بیشتر روی تپه های 175 و 178 رفت و آمد میکردیم. روز آخر روز ولادت حضرت مهدی(عج) در روز امیدواری ما ناامید میگشتیم هیچ خبری نبود در این 10 روز ما حتی یک شهید هم پیدا نکرده بودیم.😔 قرار شد هرکس یک یادگاری بردارد و برگردیم شهر ... همه با دل گرفته دنبال پوکه و ترکش بودند. شهید غلامی هم رفت سراغ یک شقایق وحشی، خواست آن را از ریشه دربیاورد که یکدفعه دیدم بلند صلوات فرستاد رفتیم نزدیکش... الله اکبر! شقایق روی جمجمه شهید روییده بود😳 اول جمجمه بعد تمام بدنش را در آوردیم و پلاکش را شهید غلامی داد برای استعلام شهید تفحص اهل اصفهان بود و نامش ... 💕 @aah3noghte💕
💔 هستید؟ این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشت، قطعا انقلابی است 🔹🔸پنج شاخص[انقلابی بودن] که اینها را شرح خواهم داد [عبارتند از]: 1️⃣ شاخص اوّل، پایبندی به مبانی و ارزشهای اساسی انقلاب؛ 2️⃣ شاخص دوّم، هدف‌گیری آرمانهای انقلاب و همّت بلند برای رسیدن به آنها که آرمانهای انقلاب و اهداف بلند انقلاب را در نظر بگیریم و همّت برای رسیدن به آنها داشته باشیم 3️⃣ شاخص سوّم، پایبندی به استقلال همه‌جانبه‌ی کشور، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی -که مهم‌تر از همه است- و استقلال امنیّتی 4️⃣ شاخص چهارم، حسّاسیّت در برابر دشمن و کار دشمن و نقشه‌ی دشمن و عدم تبعیّت از او، که البتّه باید دشمن را شناخت، نقشه‌ی او را فهمید و از تبعیّت دشمن سر باز زد -عرض کردیم که قرآن این عدم تبعیّت را «جهاد کبیر» نام نهاده است... 5️⃣ شاخص پنجم، تقوای دینی و سیاسی که این بسیار مهم است. این پنج شاخص اگر در کسی وجود داشته باشد، قطعاً انقلابی است؛ حالا درجات انقلابی بودن، همان‌طور که عرض کردیم، مختلف است. ۱۳۹۵/۰۳/۱۴ 🗞 برگرفته از شماره اخیر نشریه ❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 .وزیر شهیدی که تاریخ شهادت ندارد! شهیدمحمدجواد تندگویان جوانی انقلابی بود که بارها به دلیل انتشار و پخش اعلامیه‌ها و پیام‌های حضرت امام خمینی (ره ) در دوران خفقان پهلوی دوم، بازداشت شد و به زندان افتاد. بعد از پیروزی انقلاب، شهیدمحمدعلی رجايي، نخست وزير وقت، او را به عنوان به مجلس معرفي كرد و پس از راي اعتماد، وي اداره اين وزارتخانه را بر عهده گرفت. مهندس تندگويان،9 آبان ۱۳۵۹در حالي كه براي بازديد از پالايشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود، در جاده ماهشهر ـ آبادان همراه معاونش و چند مهندس شركت نفت به اسارت نيروهاي ارتش رژيم بعث صدام درآمدند و به زندان هاي اسيران ايراني در عراق منتقل شدند و پس از سالها اسارت، توسط رژيم بعثي عراق به شهادت رسيد. ☝️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 کاغذ کادوی همه این ها یکی است 🇮🇷 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 کمی در گورستان قدم زدم فاصله زیادی با مزار شهدا ندارد... اندازه قبرها ظاهرا یکسان است و تمامی ساکنان این قبرها باید در مدت معینی که خداوند مقدر فرموده در این حفره تنگ، بمانند... اما چرا با دیدن یکی از قبرها، دل و روحمان، میگیرد؟ و با دیدن آن یکی، نه... چرا موقع تشییع، با دیدن تابوتی که با صدای "به عزت و شرف لا اله الا الله...." بدرقه می شود، اینجور دلمان آشفته مےشود ولی با دیدن تابوت شهید، بےقرار مےشویم خودمان را با دست رساندن به آن، متبرک کنیم؟؟؟ تفاوت رفتن هایمان فقط در همین است و خوب به این نتیجه رسیده ایم که "هر کسی نیست"... آری! شهادت است که انسان را عزیز کرده و به مقامی میرساند که برای آن آفریده شده است... خداوند شهادت را پله آخر عمرما و همه آرزومندان شهادت قرار دهد* ... 💔 ... 💕 @aah3noghte💕 ... را اینجا بخوانید☝️
💔 دلتنگتم آقا میگویند که شما اقا من به غیر از شهادت راضی نمی شوم ضامنم می شوید آسمانی ام کنید؟؟؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 یک شب خانه محمد بودم. نیمه های شب که از خواب بیدار شدم دیدم یک نفر در تاریکی ایستاده و مشغول نماز خواندن است. جلو رفتم دیدم محمد است. ابتدا فکر کردم نمازش را نخوانده و این موقع شب مشغول خواندن نماز است. گفتم:«چه کار می کردی؟ که الآن داری نماز می خوانی؟» گفت:« نماز شب می خوانم.» نماز شبش ترک نمی شد. از زمانیکه جبهه رفته بود، بیشتر علاقه مند شده بود، هر وقت از جبهه می آمد بچه ها را به می برد و اگر هم در خانه بود، را بر پا می کرد. 📚اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وصیت کرده بود، #صبر را سرلوحه خود قرار دهید روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود... حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دل ها آرام میگیرد... #شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری #وصیت_نامه #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت‌_صد_و_چهلم ‌ من و او تا ساعتها کنار در نشسته بودیم و بی توجه
💔 ‌ اما بود. خیلی فاصله بود.اون هم برای کسی مثل من که تازه خدا رو پیدا کرده بودم و دنبال آدمیت بودم. گاهی کم می آوردم گریه میکردم…شک میکردم..قضاوت میکردم..😒😢 اما حاج کمیل درست در همون لحظات بیشتر کنارم بود. کنار گوشم عاشقانه ها میخوند..😍 تصنیف های آرامش بخش و امیدوارانه بر لب میروند و به همه ی اضطراب‌های من میخندید. 🍃🌹🍃 آپارتمانم رو برای فروش گذاشته بودم و مدتی بود که خریدار جدیدش قصد سکونت در آنجا رو داشت. من به ناچار در اون بحبوحه ی آزار دهنده مجبور بودم جا به جا بشم و به آپارتمانی که حاج احمدی برایم پیدا کرده بود نقل مکان کنم اما حواشی اون محله و آدمهاش دلسردم کرده بود که ساکن اونجا بشم. حاج کمیل وقتی دلسردی ام رو میدید با مهربانی میگفت: _شما علی الحساب اثاثیه رو به منزل جدید ببرید ان شالله بعد از ازدواج ،به منزل بنده نقل مکان میکنیم وجای نگرانی نیست.☺️😉 حاج کمیل بعد از فوت الهام خانه اش رو به یک زوج اجاره داده بود و با خانواده اش زندگی میکرد. او بعد از فوت الهام پیش نماز مسجد شد واز کار تبلیغ فاصله گرفت و تدریس میکرد. اگرچه ایشون اصرار داشت که زمان عقدمون محدود باشه و ما هرچه سریعتر ازدواج کنیم ولی بخاطر دودلیها و ترسهای من بهم فرصت دادند تا یک دل بشم. من حتی دیگر به اون مسجد نمیرفتم و در خانه ی خودم نمازهام رو میخوندم که دیگر شاهد حرفهای زشت دیگرون نباشم ولی همین کارم هم موجب شد که همان عده پشت سرم بگویند حاج مهدوی رو تور کرد دیگه مسجد بیاد چیکار؟!!!☹️ یک شب حاج کمیل تماس گرفت و گفت: _خانوووم خودم چطوره؟ هنوز هم عادت نکرده بودم که او را مالک خودم بدونم! از وقتی این مشکلات پدیدار شده بود فکر میکردم عمر این بهشتی شدن کوتاهه و بالاخره یک روز حاج کمیل تحت تاثیر حرفهای دیگرون قرار میگیره و با من سرد میشه. گفتم: وقتی صدای شما رو میشنوم خوبم. گفت: حالا این که صداست..فکر کن اگر امشب منو ملاقات کنید چه انقلابی ایجاد میشه. خندیدم..😃با خوشحالی گفتم: واقعا قراره شما رو ببینم؟! گفت:😊 _بله..تا چند دیقه ی دیگه آماده باشید دارم میام دنبالتون بریم بیخیال دنیا و بی مهریهاش خودمون باشیم و خداا. 🍃🌹🍃 حدس میزدم که او قراره منو به یک محل زیارتی ببره.برای من مهم نبود کجا.. او هرجا بود من خوش بودم. سریع آماده شدم و تا او زنگ خانه رو زد با شوق بی اندازه از پله ها پایین رفتم. آقای رحمتی در راه پله بهم برخورد کرد و سلام گفت. از وقتی که به عقد حاج کمیل در آمده  بودم دیگر از هیچ کس دلگیر نبودم حتی از او. جواب سلامش رو دادم و با عجله قصد رفتن کردم که گفت: اون حاج آقایی که پایینه با شما کار داره؟ من با اینکه میدونستم او بعد از مراسم عقد قطعا خبر داشته که اون حاج آقا همسر فعلی من بوده ولی باز جواب دادم:_بله😊 او با مکث پرسید: ایشون باهاتون نسبتی دارن؟ با افتخار گفتم: بله. همسرم هستن!☺️ او ابروها رو بالا انداخت و لبهاش رو پایین آورد وگفت: عجیبه!! ایشالا که خیره…😟 من از غیض دندانهامو روی هم فشار دادم و از پله ها پایین رفتم. وقتی سوار ماشین شدم عصبانیت در صدام موج میزد و با همون خشم به مقابل نگاه میکردم.😬😠سنگینی نگاه حاج کمیل رو حس میکردم. پرسید: چیزی شده رقیه سادات خانوم؟ نفس حبس شده م رو بیرون دادم و با حرص گفتم:_نه… او داشت همینطوری نگاهم میکرد که با عصبانیت به سمتش چرخیدم و گفتم: مردک با اینکه میدونه شما همسر من هستی ولی باز ازم میپرسه نسبتم باهاتون چیه؟ وقتی هم که میگم شما همسرمید..بهم با تمسخر میگه عجیبه!!!خیر باشه…😠😬 او بی خبر از ماجرا با ابروانی بالا رفته از تعجب، به خشم من خندید و گفت:😄از کی حرف میزنید سادات خانوم؟ گفتم: رحمتی.😬😠 او خندید وگفت:😄خب راست میگه بنده ی خدا عجیبه..!! اخم کردم. _کجاش عجیبه؟!😠😬 گفت: اینکه یه خانوم خوش اخلاق و مهربون که قراره همه ی سعیش رو کنه خدایی زندگی کنه اینقدر عصبانی و بداخلاق باشه!😉 با دلخوری گفتم: حاج کمیل قبول کنید عصبانیت داره..تا قبل از این وصلت یک جور آزارم میدادن بعد از وصلت جور دیگه…بعضیها مثل این آقا شهامتشون زیاده جلو روی خودم میگن بعضیها هم پشت سر..من تحمل شنیدن این حرفها رو ندارم.. او خیره به چشمان عصبانی من دستم رو گرفت و بوسید. ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
💔 پدرم که رفت... ما دو نفر شدیم منو مادر... پدرم برگشت ما هنوز دو نفریم... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 شعری که مقام معظم رهبری خطاب به #شهدا خوانده و گریه کردند: ما سینه زدیم و بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند شاعر خطاب به آقا در جواب شعری که خواندند: از اشک شما ارض و سما باریدند بر آه شما انس و ملک نالیدند گفتند: همه "فدای اشکت آقا" تصویر شما را شهدا بوسیدند آقا خودتان حضرت خورشید هستید از نور شما ستاره ها تابیدند در مجلس خوبان شهدا هم بودند اما همگان گرد شما چرخیدند از اول و از آخر مجلس، شهدا آقای جهان #سید_علی را دیدند #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 از عاقبت " " نترسان ما را دارد این عاشق خسته جگری همچون "شیر"... سربند پیدا شده در تفحص شهدا ... 💕 @aah3noghte💕
💔 مُحمّد(ص) را نِکـوهمسـر، خدیجه عزیـزِ قلــبِ پیغمبـر، خدیجه به روزِ بى‌کسى، یاور، خدیجه صفـا بخـشِ دل شوهر، خدیجه چه خوش "اللهُ اکبر" گفت و بُگذشت، زِ جـان و مـال و سیـم و زر، خدیجه #ازدواج_حضرت_رسول_و_حضرت_خدیجه‌ دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پربرکت پیامبرباحضرت‌خدیجه❤️🌸🍃 💕 @aah3noghte💕 #نشرحداکثری #ام_المومنین_خدیجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 📹 کلیپ عاشقانه با شعرخوانی صابرخراسانی به مناسبت دهم ربیع نبی مکرم اسلام و حضرت خدیجه (س) ... 💕 @aah3noghte💕
💔 آیت اللہ جوادے آملے : ما براے اینڪہ از دعاے شهدا برخوردارباشیم، باید در مسیر آنها حرڪت ڪنیم و بدانیم، دعاے شهدا، جزء دعاهاے مستجاب است. رفیق! تو که دعات مستجابه دعامون کن... حالمون روبراه نیست... ... 💕 @aah3noghte💕