eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 💞 مهربان خدایم وقتی دلم ناآرام است ، می‌دانم جایی از زندگی فراموشت کرده‌ام... نیازمندم به تــــــــو به نگاهت به توجهت به مهربانیت من جز تـــــو کسی را ندارم... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلسله‌‌ی‌موی‌دوست‌‌حلقه‌دام‌بلاستــــ هرکه‌دراین‌حلقه‌نیست‌فارغ‌از‌این‌ماجراستـــ 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نماز شبش هیچ وقت ترک نمی‌شد ✨ هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شب‌های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود. من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل‌شان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشک‌ها و صدای ناله‌های او برای نماز بیدار می‌شدم. 🎙راوی سردار معروفی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_2 آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها
☕️ روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند. زندگی همه ما را. من... دانیال...مادر و پدرِ سازمان زده ام! آن روزها، دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود!!!😒 به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد. به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد.🧐 رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود.🤔 اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند.😒 من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند!!!! پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست، بدم میامد.😒 ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثل من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر!!! مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است که چنین و چنان میکند. که….😔 و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود. هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت، که خوب و مهربان و عاقل است، که درهای جدیدی به رویش باز کرده...که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم...که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم...و من فقط نگاهش میکردم بی هیچ حس و حالی. حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود.😒 ↩️ ... ✍نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 علی جان! حرف زیاد است و زبان قلم قاصر از نوشتن... خلاصه همه حرف هایم: به گونه ای زندگی کن که جز با شهادت از دنیا نروی.. تو لایق بهترین ها هستی..! "از طرف پدرت محسن!" ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 وقتی عقل شود عاقل می شود آنگاه مےشوی🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌿✨به محل نماز میگن: 《محراب》 یعنی محل حرب(جنگ)!!🤺 ِ چون، هیچ جنگی، خشونت و خونریزیش، بیشتر از جنگ نماز نیست!!🧐 ' و اگر در جنگ نماز پیروز شویم در همه ی جنگ های بیرونی پیروزیم.😇🌿✨ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 آقای نخست وزیر سال ۶۱ در سال ۸۸ چه کرد؟؟؟ 👈وقتی در قدرت باشی و نخست وزیر دوران جنگ (میرحسین موسوی) میگی: " در تصور ما هیچ فرقی بین خونین شهر و جنوب لبنان نیست!" (20 خرداد 61) 👈وقتی هم که بخوای به منصب و جایگاهی برسی(ریاست جمهوری ۸۸) برای رای آوردن، شعارِ« نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» رو سَر می دی! و اینجاست که میرسیم به حرف امام راحل: "ملاک، حال فعلی افراد است..." داشته باشیم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نوشته بود: ‍ آینده می آید و قطعا من نیستم از شما به عنوان بنده ای که را در راه و و داد میخواهم که: 👈مراقب باشید 👈و نگذارید روی زمین بماند اف بر کسانی که باشند و به ولی فقیه توهین شود و اختیار کنند☝️... ، نصر7 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 تصویر را می بینید و محمود موسوی مجد (جاسوسی که ان شالله به زودی اعدام می شود) نتیجه: از روی ظاهر کسی قضاوت نکنیم ... 💞 @aah3noghte💞
🔴پست اینستاگرامی زینب سلیمانی( فرزند سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی) : 🍃🌸مُشتی گره‌خورده رو به آسمان و دست بر روی دست که محکم کند پیمان خیالمان را؛ چه احساس زیبایی میان ما حکم‌فرما شد که هنوز دست سه نفره‌مان عشقی میان شما و مادرم و من.... چه احساس زیبایی که هنوز هوش و حواسم را میبرد تا سرا پرده‌ی خیال بودنتان گرمیه دستانتان که امروز از من دریغ شد. 🍃🌸در همین لحظه دستم را به دستانتان دخیل کردم که تبرکی‌اش تسبیح‌تان بود. کاش دستم هیچ‌وقت از دستتان جدا نمیشد که در آن نیمه‌شب به وقت سفر طولانی‌تان، محکم دستتان را میفشردم. آنروز مثل این عکس که شما دست من و مادر را بهم فشردید؛ امروز من دست مادر را همین گونه میفشارم و هر روز که میگذرد گرمای دستانتان را بر روی دستانمان بیشتر حس میکنم. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [ در عالم رازی است که جز بـــه بـــهای خـــــون فاش نمــی شود.. ] ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 باب‌ الرضا ڪه رفتم گفتم به خادمانت : من در همین حوالے گم کرده‌ام دلم را ... 💜 ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَى وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَى‏ اى خداوند، زبانم به هدایت بگشاى و پرهیزگارى را به من الهام کن و مرا به هر کارى که پاکیزه‏تر است توفیق ده و به هر چه خشنودى تو در آن است برگمار. اَللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَهَ الْمُثْلَى وَ اجْعَلْنِی عَلَى مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَا اى خداوند، مرا به طریقت اعلى رهبرى کن و چنان کن که بر دین تو بمیرم و بر دین تو زنده شوم. نشر دهید👌
💔 شاید یک روز به ندیدنت ، به نشیدن صدایت ، و به جای خالی ات عادت کنم ! اما فراموش کردنت هنری است که اصلا ندارم ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 امروز سالگرد ایام فاجعه‌ی ، هولناک‌ترین فاجعه‌ی قرن است اما چقدر از این فاجعه خبر داریم؟ ۶ سال پیش در چنین روزهایی بعد از اشغال تکریت در عراق و پایگاه هوایی اسپایکر در این شهر در فاصلهٔ میان ۱۱ تا ۱۵ ژوئن ۲۰۱۴ میلادی، داعش دست به کشتار دسته جمعی در این پایگاه زد. در زمان حمله داعش حدود دانشجوی نظامی غیرمسلح در پایگاه بودند که در این میان، تروریست های داعش #۱۷۰۰ این پایگاه هوایی را به‌طور جمعی قتل‌عام کردند و به دجله انداختند، طوری که رودخانه‌ی دجله به رنگ قرمز درآمده بود و تبدیل به جوی خون شده بود.! ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 💞 🌿🌟خدای من، کیست که بر آستانت وارد شده و خواهان مهمان‌پذیری‌ات باشد و تو از او پذیرایی نکرده باشی😔 و کیست که مرکب حاجت را با امید به سخاوتت به درگاهت خوابانده باشد و تو احسانش ننموده باشی؟🌿 آیا خوشایند است که از درگاهت با محرومیت بازگردم😔🙏 درحالی‌که جز تو سروری که به احسان متصّف باشد نشناسم❤️🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
animation.gif
1.51M
💔 هنوز آرزویمان را حسین علیه السلام می نویسیم و حسرت لحظه ای را داریم که شاید ارباب برای دقیقه ای بر بالین جان دادنِ مان حاضر شوند و به این یقین نرسیده ایم که شما در بغل خودِ امام ، جان داده اید... ... چه فاصله درازی ست بین آرزوهای ما با زندگی و جان دادن شما... دعایمان کن رفیق کمی از عطر ارباب، نصیبمان شود 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 گــر بـه حرم نروم! بـه کـجا بروم؟؟ بـی تو بهشـت خدا به خـدا نروم .. کـرب و بلا نروم.. به کـجا بروم؟!😞😭 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 و قـاف ..... حرف آخر عِشــق است آنجـا کـه نام تـو ، آغاز می شـود قـــــــــــ ا ســــــــــ م ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چرا این روز ها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید . گفت: «حاجی! خواب دیدم. قاصد امام حسین (ع) بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: «به زودی به دیدارت خواهم آمد» یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود: «چرا این روز ها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟»» همینجور که داشت حرف می زد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک.... دیگه تو حال خودش نبود.... چند شب بعد... چند شب بعد شهید شد... امام حسین (ع) به عهدش وفا کرد.... شهید محمد باقر مومنی راد به روایت همرزم شهید، حاج علی سیفی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قـسـمـت_3 روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را
☕️ روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،در خود نمیدید. پس آتش بسی، نسبی در خانه برقرار بود. دیگر علیرغم میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها و دورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم. اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر خدا داشت. حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد. و.. و.. و… که همه شان از نظر من ابلهانه بود. قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال از ظهورش میگذشت، عقب افتاده ترین شکل ممکن بود. دانیال مدام از کتابها و حرفهایی که از دوستش شنیده بود برام تعریف میکرد و من با بی تفاوتی به صورت مردانه و بورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود. و لبخندهایش زیباتر. انگار پرده ایی از حریر، مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود. گاهی خنده ام میگرفت، از آن همه هیجان کودکانه اش، وقتی از دوستش تعریف میکرد. همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها، ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش، خودنمایی میکرد.  نمیدانم چرا؟ اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود.. شاید ، فقط کمی میشد در موردش فکر کرد. هر چه که میگذشت، حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدا میکردم. خدایی که خدایم را رام کرده بود، حتما چیزی برایِ دوست داشتن، داشت و من در اوج پس زدن با دست و پیش کشیدن با پا، کمی از خدای دانیال خوشم آمد و دانیال این را خوب فهمیده بود.. گاهی بطور مخفیانه نماز خواندهای دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بود وبس.. اما هر چه که بود، کمی آرامم میکرد. حداقل از نوشیدنی های دیوانه کننده بهتر.. حالا دیگر کمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم. و چقدر شبیه مادر بود چشمها و حرفهایش.. آرامش خانه به دور از بدمستی های شبانه و سیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم. دوستشان نداشتم، اما نفرتی هم در کار بود. آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور و نترس.. و این کام تفکراتم را شیرین میکرد.🙃 حالا با اشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم. مذهبی ها شیطنت هم بلد بودند.😳 خندیدن و تفریح هم جزئی از زندگیشان بود حتی سلفی های بامزه و پر شکلک هم میگرفتند.😳🙄 کم کم داشت از خدای دانیال خوشم میآمد.. که ناگهان همه چیز خراب شد.. خدای مادر و دانیال، همه چیز را خراب کرد… همه چیز را... 📌ادامه دارد... ✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 *لطفا نشر دهید* در جریان تفحص پیکر های مطهر شهدای گلگون کفن دفاع مقدس در خاک عراق ، اخیرا" شهید والامقامی از اتباع کشور افغانستان شناسایی شده است؛* به‌نام نسیم افغانی فرزند میرزا محمد، ۳۱ ساله به شماره پلاک CG519_396 اعزامی از لشکر ۵ نصر خراسان منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) با توجه به پیگیری های بعمل آمده آدرس جدیدی از محل سکونت خانواده معظم این شهید عزیز بدست نیامده است. خواهشمند است در صورت اطلاع از محل سکونت خانواده شهید در ایران یا افغانستان مراتب را به کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح اطلاع دهید ۰۲۱۵۵۶۱۲۹۹۰ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌿🌼وقتی به نماز رو بیاری، خدا به تو رو میکنه😇 ❌اما وقتی از نماز رو برگردونی، خدا ازت رو میگردونه.😔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 حاج قاسم سلیمانی: رشادت‌ها و شجاعت‌های شهید «عمار» مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می‌گذاشتم و می‌گفتم مراقب خودتان باشید. ... 💞 @aah3noghte 💞