💔
عید قربان آمد و بازا که قربانت شوَم
همچو اسماعیل، به فرمان خدا رامَت شوَم
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_هجدهم.... 🌱اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتِِ لِکُلِّ صَب
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_نوزدهم
حاج قاسم می گوید:
_یک بار برای جلسه خدمت حضرت آقا بودیم.
جلسه هنوز شروع نشده بود چون منتظر بقیه دوستان بودیم.
آقامن راصدا کردند.خدمتشان رسیدم؛
آقا کتابی دستشان بود،نشانم دادند همراه چند عکس از#شهدا.
وقتی دیدم ،آقا فرمودند:
_اگر شماهم رفته بودید(#شهید شده بودید)این ماموریت های سخت را نمی توانستید انجام دهید!
من آن موقع بود که (از بودن وماندن) بسیار خوشحال شدم!
🍃وجود ها متفاوت است!
اثر وجود و حضور هم متفاوت است!
بعضی ها وجود دارند اما آن قدر بی برکت است که عین بی وجودی است!
بود ونبودشان حتی برای خانواده هم فرقی ندارد چه برسد به اجتماع و کشور!
اما بعضی ها؛
وجودشان ،حضور در عالم هستی است.
بیدارکننده دل هاست،روشن کننده تاریکی هاست!
این وجودهای پر برکت تنها دریک صورت به وجود می آیند:
در سایه اهل بیت!
حاج قاسم به نیت امام زمان(ارواحناله الفداه) مقابل ولایت زانوی ادب می زد.
خدا این گونه می پذیرد.
امام زمان (ارواحناله الفداه) این گونه برکت می دهد.
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔
#چالش_شعر_علوی
دل گرفتار شکوه و صولت حیدری است💚
دل من مست ولای عشق مولا علی است❤️
یا علی گویم و آغاز کنم قصه ی عشق💚
عین عشق اول نام مرتضیِ علی است❤️
فرستنده: نوکر حضرت مادر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي ﴿١٤﴾
بگو: فقط خدا را در حالی که ایمان و عبادتم را برای او [از هر گونه شرکی] خالص می کنم، می پرستم. (۱۴)
سوره زمر/ايه١٤
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_81 مدتی از ماموریت حسام به سوریه میگذشت و من جز خبرهای فاطمه خانم از او، هیچ
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_82
صدایِ قدمهای فردی در سالن پیچید.. وارد شده بود و در خانه سرک میکشید..
نه.. خدا کند به اتاق من نیاید.. تضمین نمیدادم که جیغ نکشم. به همین خاطر تیغه ی دستم را فرش دندانهایم کردم و فشار دادم با تمام نیرو.
طنین گامها نزدیک و نزدیک میشد. مقابل اتاقم ایستاد. نفسم بند آمد اما ناگهان مسیرش را عوض کرد. از اتاق دور شد..
مطمئن بودم که به سمت اتاق مادر میرود. چون دیوار به دیوار با من بود.
چرا هیچکس وجود نداشت تا با فریاد از او کمک بخواهم. اصلا در این روزِ بارانی چه وقتِ امامزاده رفتن بود که بی پروین و مادر در این خانه تنها بمانم.
برگشت.. آرام و شمرده گام برمیداشت.
در را باز کرد و در چارچوبش ایستاد. حالا پاهایش در تیررس نگاهم بود. ازفرط ترس ، صدایِ بلندِ تپش قلبم را میشنیدم
و وحشت زده از اینکه نکند به گوش اوهم برسد؛ این کوبشِ سرکشِ نبض...
به سمت تخت آمد...
کنارش ایستاد و مکث کرد. یعنی.. یعنی قصد داشت تا زیر تخت را بگردد؟
صدایش بلند شد و وجودم سکته وار لرزید (تو دهاتهایِ آلمان، اینجوری قایم میشدن؟؟
نصفه لنگت وسط اتاقه، اونوقت کله تو بردی زیر تخت که مثلا پیدات نکنم؟
من موندم اون حسام بدبخت با این خنگ بازیات چی کشید.
البته شاید شیوه جدید استتاره ما بی خبریم.)
زبانم بند آمده بود. از شدت هیجان سرم را بلند کردم که محکم به کفی تخت خورد و آه از نهادم بلند شد.
دستی غرغرکنان پاهایم را گرفت و از زیر تخت بیرون کشید.
باورم نمیشد با بهت به صورتش خیره شدم. همان چشمان رنگی و صورت بور که حالا به لطفِ ته ریش بلند و طلائی اش، کمی آفتاب سوخته تر از همیشه نشان میداد.
نگاه رویِ چهره ام چرخاند. غم در چشمانش نشست.. حق داشت، این مرده ی متحرک چه شباهتی به سارایِ دانیال داشت.
محکم بغلم کرد.. آنقدر عمیق که صدای ترق ترق
استخوانهایم را میشنیدم و من انقدر در شوک غرق بودم که نمیدانست باید بدوم..؟؟ فریاد بزنم..؟؟ یا ببوسمش..؟؟
دانیال، برادر من.. در یک نفسی ام قرار داشت و من رویِ ابرها، رقصِ باله را تمرین میکردم.
مرا از خودش دور کرد.. چشمانش خیس بود.. اما سعی کرد به رویم نیاورد که دیگر آن خواهر سابق نیستم. (چیه..؟؟ نکنه طلبکارم هستی؟
میخوای بفرستم مناطق اشغالی، روشهایِ نوینِ مخفی شدن رو به بچه ها یاد بدی..؟
خدایی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.. اصلا اشک تو چشام حلقه زد وقتی لنگتو وسط اتاق دیدم.
بعد میگم خنگِ داداشتی، بهت برمیخوره.)
با لبخند به صورتش خیره ماندم.. کاش دنیا این لحظه ها را از فرصتِ زنده بودنم کم نمیکرد..
دوست داشتم او حرف بزند و من تماشا کنم.
از جوک هایِ بی مزه اش بگوید و من فقط تماشا کنم.
از خالی بندی هایِ مردانه اش بگوید و من باز هم فقط تماشایش کنم.
چقدر فرصت کم بود برایِ تماشایِ این تنها برادر.
طلبکارانه سری تکان داد (چیه عین قورباغه زل زدی به من؟
خوشگل، خوش تیپ ندیدی؟ یا اینکه الان میخوای بگی که مثلا خیلی مظلومی و از این حرفا؟
بیخود تلاش نکن.. جواب نمیده.. من حسام نیستم که سرم شیره بمالی.
خدایی چه بلایی سر اون بخت برگشته آوردی که از وقتی پاشو گذاشت سوریه دنبال شهادته.
روزی سه بار میره تو تیرس دشمن وایمیسته میگه داعش بیا منو بکش.)
خندیدم، بلند..
خودِ خودِ دیوانه اش بود.. بی هیچ تغییری..
اما دلم لرزید، کاش بی قرارِ حسام نبودم.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_82 صدایِ قدمهای فردی در سالن پیچید.. وارد شده بود و در خانه سرک میکشید.. نه.
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_83
یک دل سیر خواهرانه براندازش کردم. بوسیدم ، بوییدم و قربان صدقه اش رفتم. خدا کند که امروز هیچ وقت تمام نشود.
پرسیدم چرا اینطور وارد خانه شد و او با شیطت جواب داد (بابا خواستم عین تو فیلما سوپرایزتون کنم اما نمیدونستم قرارِ گانگستر بازی دربیاری. گفتم در میزنم بالاخره یکی میاد دم در.
وقتی دیدم کسی باز نمیکنه گفتم لابد نیستین دیگه، واسه همین با کلیدایی که حسام داده بود اومدم تو. بعدم خواستم وسایلو تو اتاق بگذارم و برم دوش بگیرم که با هوش سرشارِ خنگ ترین خواهر دنیا مواجه شدم. همین.
ولی خب شد نکشتیماااا.
راستی چرا انقدر ترسیده بودی آخه.. ؟)
از ترسم گفتم، از وحشتم برایِ برگشتنِ افرادِ عثمان و اون شرم زده مرا به آغوش کشید و مطمئنم کرد که دیگر هیچ خطری تهدیدمان نمیکند...
مدتی از هم صحبتی مان میگذشت و جز چشمان غم زده ی دانیال، زبانش به رویم نمیآورد سرِ بی مو و صورتِ اسکلتی ام را و چقدر خودخوری میکرد این برادرِ از سفر رسیده.
از جایش بلند شد (یه قهوه ی خوشمزه واسه داداشِ گلت درست میکنی؟ یا فقط بلدی با حسرت به این کوه خوش تیپی و عضله زل بزنی؟)
از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم (نداریم.. چایی میارم..)
چشمانش درشت شد از فرط تعجب (چایی؟؟ تا جاییکه یادمه وقتی بابا چایی درست میکرد از خوونه میزدی بیرون که بوش به دماغت نخوره.. حالا میخوای چایی بریزی؟)
و او نمیدانستم چای نوستالژیِ روزهایِ پر حسامم بود.
چای شیرین شده با دستانِ آن مبارزه محجوب که طعم خدا میداد
و این روزها عطرش مستم میکرد.
بی تفاوت چای ریختم. در همان استکانهایِ کمر باریکِ قدیمی که جهاز مادر محسوب میشد (اما حالا همه چیز برعکس شده.
عاشق عطر چای هستم و متنفر از بویِ قهوه.)
و من چقدر ساده نفرت در دلم میکاشتم.
متجعب دلیلش را پرسید و من سر بسته پاسخ دادم (از چای متنفر بودم چون انگار هر چی مسلمون تو دنیا بود این نوشیدنی رو دوست داشتم و اون وقتها هر چیزی که اسم اسلام رو تو ذهنم زنده میکردم، تهوع آور بود.)
ابرو بالا داد (و الان چطور؟)
نفسی عمیق کشیدم و سینی چای را درمقابلش رویِ میز گذاشتم (اما اشتباه بود.. اسلام خلاصه میشه تو علی.. و علی حل میشه تو خدا.
خب من هم اون وقتها نمیدیدم.. دچار نوعی کوری فکری بودم.. اما حالا نه..
چای رو دوست دارم.. عطرش آرومم میکنه.. چون...)
چه باید میگفتم؟؟ اینکه چون حسام را در ذهنم مرور میکند؟؟
زیر لب زمزمه کرد(علی.. اسمی که لرز به بدن بابا مینداخت.)
نگاهم کرد (این یعنی اینکه مثل یه شیعه علی رو دوست داری؟)
شانه ایی بالا انداختم (شیعه و سنی شو نمیدونم.
اما علی رو به سبک خودم دوست دارم.)
سری تکان داد، اگر پدر بود حکمی جز اعدام برایم صادر نمیکرد و دانیال فقط نگاهِ پر محبتش را به سمتم هل داد.. بدون هیچ اعتراضی..
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در تقویم یڪ روز و اما
هر روز عیدقربان است
وقتے خواهشات نَفس
برای خدآ قربانے می شوند♥
#خودت_را_قربانی_کن!
#عیدمون_مبارک
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#چالش_شعر_علوی
☆☆☆این است که دین،دین نشود جز به ولایش
☆☆☆این است کز آغاز خدا گفته ثنایش
☆☆☆این است که قرآن شده مشتاق صدایش
☆☆☆این است دلِ بسته اجابت به دعایش
♡♡♡غیرازعلی اسلام یدالله ندارد
♡♡♡باخویش محمد اسدالله ندارد
فرستنده: کاظمی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔
#چالش_شعر_علوی
🌹🌹
علی ای همای رحمت
تو چه آیتی خدا را
که به ما سِوا فکندی
همه آیه ی همارا
🌹🌹
فرستنده: منتظر شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
مادرم بعد خدا
نام تو را یادم داد🌹
عادت کودکی ماست
علی گفتن ما✋
فرستنده: جون خادم المهدی عج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
🌸شعر در وصف تو لالی بیش نیست
🌼گفتنت ، حرف محالی بیش نیست
🌸پیش ِ اشکت آبِ اقیانوس هم
🌼قطره ی آب زلالی بیش نیست
فرستنده: ریحانه النبی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
تا رسیدم دم ایوان نجف فهمیدم
نه فقط شاه نجف شاه جهان است علی
💛💛💛💛
فرستنده: علی اصغر قربانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
باورتان میشود که «سمت راستیها»ی تصویر، از برگزاری مراسم توسط «سمت چپیها»ی تصویر در محرم ابراز نگرانی میکنند؟!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
✖️ان شاءالله دولتی تازهنفس هم خواهد آمد و کارها را با جدیت بیشتری پیگیری خواهد کرد
سخنرانی رهبر معظم انقلاب به مناسبت عید سعید قربان :دولت در اواخر دوران مسئولیت خود است در این هفت سال هرچه توانستند انجام دادند. در برخی بخشها دولت کارهای خوبی انجام داده است که البته در همه بخشها نمیشود این را گفت، اما به هرحال کارهای خوبی هم انجام شده و ان شاءالله دولتی تازهنفس هم خواهد آمد و کارها را با جدیت بیشتری پیگیری خواهد کرد.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
از ڪَل
شنیدم بوے او
مستـانه رفتم سـوے او...!!!
تا چون غبار
ڪـوے او
در ڪـوے جـان منزل ڪـنم..!
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
خوابی که مادربزرگ شهید جهاد مغنیه دید.
دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد و میآمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسیها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟
گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از #نماز صبح سؤال می شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم...
#شهید_جهاد_مغنیه
#نماز
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
رهبرى: در #برجام خسارات فراوانى خورديم.
پى نوشت : آقاى ظريف پيشتر گفته بودند برجام سند افتخار ايران است؛ خط تحريف يعنى همين كه خسارت رو جاى افتخار به مردم غالب كنند
✍ پهلوانى
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#امام_خامنه_ای:
در عزاداریها باید ضابطههای ستاد ملی مبارزه با کرونا رعایت شود❗️
👈در عزاداریها، #معیار آن چیزی است که کارشناسان بهداشت ستاد ملّی کرونا به ما میگویند. بنده خودم شخصاً هر چه آنها لازم بدانند مراعات خواهم کرد. توصیه تأکید من به همهی کسانی که عزاداری میخواهند بکنند این است که هر کاری میکنید، ببینید آنها چه میگویند؛ یعنی ستاد ملّی کرونا اگر چنانچه یک ضابطهای را معیّن کرد برای عزاداری، همهی ما موظّفیم آن را عمل کنیم. ۹۹/۵/۱۰
این تاکید مقام معظم رهبری بر اطاعت از ضوابط ستاد ملی کرونا جهت تحقق اصل وحدت فرماندهی و وحدت رویه در حل بحرانها است!
#لبیک_یا_امام
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
عید قربآن آمدُ
عیدم شدھ چشمانِ تو
ای بھ قربانِ نگاهتـ
جان من قربانِ تو
#شهید_جواد_محمدی
#رفیق_شهیدم
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
بار خدایا ❤️
🌿 از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که رخصت در آن انگیزه ی من شد تا برای خود حلال دانستم، در حالی که نزد تو حرام بود😭
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🤲🌼
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
راھ نفـــس نماندھ... بیـــآ اۍ گُــل اُمـــید!
آقـــا!
بیا و رنـــجُ و بـــلا را تـــو دور ڪــن!
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
هر صبح سوے ڪربوبلا گریـہ میڪنم
هجـربهشت،چارھ ندارد بھ جــز بڪاء..؛
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_نوزدهم حاج قاسم می گوید: _یک بار برای جلس
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_بیستم
اسمش آرشیدا بود.
دختر دایی زینب بود.
زینب دختر #شهید_محرابی بود که در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم از حاج قاسم دعوت کرده تایک وقتی بیاید خانه شان!
#حاج_قاسم قول داد و در برنامه زیارت مشهد، به خانه شهید محرابی سری زد.
دل دو دختر یتیم را پدرانه شاد کرد وکنارشان حرف ها را شنید و با جملاتی لبخند بر لبشان نشاند. حالا حاج قاسم، عمو قاسم آن ها بود وبرایشان یادگاری می نوشت و می خواست برای #شهادتش دعا کنند!
قبل از آن که از خانه بیرون بیاید، والدین آرشیدا هم یک خواسته ای داشتند ؛اسمی پرمعنا ودلنشین ....
حاج قاسم نگاهی کرد و گفت: زینب!
اسم ها رسم ها را رقم می زنند اگر صاحب اسم بخواهد.
خوش به حال #حاج_قاسم که رسم های زیادی را در دنیا پایه گذاری کرد؛ رسم های نیکو.
قطع کرد ریشه های غلط را!
رسم سرکشی به خانواده #شهدا ،رسم یتیم نوازی ،رسم محبت پدرانه ورسم نامگذاری شیعه وار...
ورسم قطع ریشه داعش وارها!
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
سلام به رزمندگان اسلام.
اسم من زهرا می باشد، این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم.
پدرم می خواست جبهه بیاید
ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد.
من ۹ سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالی بافی میروم.
مادرم کار میکند، ما ۵ نفر هستیم.
پدرم مُرد و باید کار کنیم و من ۹۲ روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم.
از خدا می خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید
و مرا کربلا ببرید، آخر من و مادرم خیلی روزه می گیریم
تا خرجی داشته باشیم.
مادرم، خودم، احمد و بتول و تقی برادر کوچک هست، سلام می رسانیم.
خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.
#ایثار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞