💔
میگه:
چه حیف شد..!!
"پارسال این موقع چقدر بزن و برقص داشتیم..!!!"
چه مشکلیه بعضیا دارن؟🙄
شاد بودن صرفا مساوی رقصیدن نیست..
اتفاقا رقصیدن و آهنگ حرام و..
تو این روز های مقدس مشکلش بیشتره..
#اللهم_ارزقنا_فکرا_صحیحا😊
#سبک_زندگی_اسلامی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💖بسم رب الحیدر💖
✌ #چالش_شعر_علوی ✌
زائر همیشه
بعد نجف کربلا رود
یعنی غدیر
اذن دخول محرم است..😊
به مناسبت ایام عید ولایت امیر المومنین علیه السلام یه مسابقه گرفتیم..:
💟 #چالش_شعرعلوی 💟
هر کسی
یه بیت شعر در مدح مولا✍
(چه شعر از خودش باشه یا از کس دیگه)
همراه یک عکس مرتبط با امیرالمومنین 🎑
برای ما میفرسته👌
هر شعری، سین بیشتر خورد برنده ست..😉
👈به برنده ها هم
جوایز خیلی خیلی نفیسی تقدیم میشه.😌😌
جا نمونی که
فرصت کمه..😬
جایزه مون واقعا خاصه
شارژ و .... نیست
یه سوپرایز ویژه که روز عید غدیر اعلام میشه🤩🤩
عکس هاتونو بفرسین به آیدی این ادمینمون
👇👇
@Salar31
💔
#قرار_عاشقی
✨🥀منِ خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
به کدام دل، صبوری، کنم ای نگار بیتو؟
رهِ صبر چون گزینم، منِ دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو🥀✨
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔
#شرکت_کننده_شماره1
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
علی ای امام شیعه
تو تمام دل ربودی
علی ای تمام هستی
🌹🌹🌹🌹🌹
در ره تو ماندگاریم
علی ای زاده ی مکه
تو برایمان نشانی...
علی ای دلاور قرن
تو برایمان امیدی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خوشا مردان آن دوره
ک بودند همرهت در جشن(غدیر)
🌹🌹🌹🌹🌹
تو هستی در دل و جانم
امام مهر بانم....
#ســارا😊
#شعر_بداهه🌸
#چالش_شعر_علوی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
خانومش پرسید:
به چی فڪر میڪُنی؟!
رجایی گفت:
امروز #نمازِ اول وقتم عقب افتاد
فکر میڪُنم گیر کارم کجا بود..!
#شهید_محمدعلی_رجائی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @shahiidsho💞
💔
میفرمود:
شهدا امامزادگان عشقند که
مزارشان، زیارتگاه اهل یقین است.
#امام_خمینی رضوان الله
زیارت میکنیم امامزادگان عشق را
تا شاید ما هم از اهالی یقین شویم...
و بچـشیم
بهترین مردن ها
جان دادن در آغوش ارباب است
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین💔
#امامزاده
#شهدا
#شهید
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک_کانال_آھ...
#کپےپیگردالهےدارد
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
✨ بار خدایا !🙏
از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به کمک نقشه ای که مرا به غضب تو نزدیک میکرد به آن دست یافتم، یا با آن بر اهل طاعتت غلبه کردم،
✨یا کسی را با آن به معصیتت مایل نمودم، یا با آن خود را نزد بندگانت خوب نشان دادم🍃
یا با کردارم خود را نزد آنها وارونه جلوه دادم؛😞
🍃 پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🤲
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
بخوان دعای فرج را
دعا اثر دارد....
دعای فرج با صدای علی فانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
حاج آقا پناهیان میگفت:
♥️توی دلت بگو حسین علیه السلام نگاهم میکنه...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
#تصویربازشود
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_دهم خیلی دوست داشت یک زمانی ، یک جایی، یک حا
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_یازدهم
سال ۱۳۸۴؛ در منزل #شهید_محمدرضا_عظیم_پور
📃داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند:
که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.
امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟
پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند...
🌱ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این #شهدا و امثال اینها باشیم.
بعد آقا خم شدند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی گفتند:
این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله....
#حاج_قاسم_سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
👈- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته.
#رهبر_انقلاب ادامه می دهند :
چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
👌🏻این هم یک هنریست که ایشان دارند...
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند.
نفهمیدند که هر دوره ای که عوض میشود، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود.
روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند.
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
جواد روحاللهی میگوید:
👈چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم.
حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم:
حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟☝️
حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!😊
🌸ثبات قدم:
یعنی ایمانت محکم تر ،
روحیه جهادیت مستدام تر،
اخلاصت بیشتر،
رشد فکری و بصیرتت افزون تر شود .
یعنی متکبر نشوی،
متواضع بشوی.
یعنی دچار شک وشبهه نشوی،
خسته ودلزده نشوی،
غر نزنی و ادامه راه را پشت سر #ولی_فقیه بروی.
نه جلوتر و نه عقب تر!☝️
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔
غدیر ، تجلی خواست خالق ، روح آفرینش ، برانگیزاننده ستایش و دست های بلندی است که انسان خاکی را به افلاک می کشاند.
عید سعید غدیر(عیدالله الاکبر) "عید امامت و ولایت"برتمامی مسلمانان بویژه شیعیان وپیروان راهنمایان آسمانی بشریت پیشاپیش مبارک وتهنیت باد.
شرکت کننده: محمد مهدی علیزاده
#چالش_شعر_علوی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
چند روز دگر عید غدیر است
تثبیت ولایت امیر(ع) است
ای شیعه به خود بناز... زیرا
تنها به جهان، #علی (ع) امیر است
چه با عظمت است ذی الحجه:
#موسی به طور می رود...
#فاطمه به خانه علی...
#ابراهیم با پسرش به قربانگاه...
#مهدیِ زهرا به عرفات...
#محمد با #علی به غدیر...
و #حسین با همه ی هستی اش به کربلا...
شرکت کننده: مهسا خانوم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
قصه را زودتر ای کاش بیان میکردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان میکردم
برکهای رود شد و موج و شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا میرفت
دست در دست خودش یک تنه بالا میرفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا میرفت
تا شهادت بدهد عشق ولیالله است
پله در پله از آن ماذنه بالا میرفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا میرفت
گفت: اینبار به پایان سفر میگویم
"بارها گفتهام و بار دگر میگویم"
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشانها نخی از وصلهء نعلین علی است
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
واژه در واژه شنیدند صدا را اما...
گفتنیها همگی گفته شد آنجا اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
میرود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
فرستنده: راضیه علیزاده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
روزی شعار کُلِ جهان می شود علی
طبق حدیث امام زمان می شود علی
وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی
باور کنید کُلِ اذان می شود علی
آدم اگر که فرض شود دین برای آن
تن می شود پیمبر و جان می شود علی
زهرا اگر حقیقت شب های قدر شد
در بین ماه ها رمضان می شود علی
ذکر حسین آخر مجلس که می شود
دقت کنی دهان به دهان می شود علی
ذکر تمام گریه کنان می شود حسین
ذکر تمام سینه زنان می شود علی
با کوله بار نان و رطب ها هنوز هم
هر شب برای ما نگران می شود علی
فرستنده: گمنام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
#چالش_شعر_علوی
کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو
رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را
فرستنده: گدای فاطمه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
شرکت در چالش
👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
با سوپرایز ویژه🎁
سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید
@Ax_alavi
💔
✨أعـبُدُواْاللّٰه
مَالَکُممِّنْإِلَـٰهٍغَیرُهُ ✨
🌿غیر از من چه کسی برایَت
خدایی کرده است..؟!🌙
|اعرافآیه۵۹|
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_67 با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خاطرات بدطعم دوباره در دهانِ
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_68
حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد (مامان به خدا امروز دکترم گفت دیگه کم کم ویلچرو بزار کنار. مثلا مگه من فلجم؟ این اکبر بیخود داره خود شیرینی میکنه! در ضمن گفتم سارا خانووم فارسی حرف زدنو بلد نیستن، اما معنیِ کلماتی فارسی رو خوب متوجه میشنااا. آّبرمو بردین.)
لبهایم از فرطِ خنده کش آمد.. این مادر و پسر واقعا بی نظیر بودند.
ناگهان تصویر مادرِ بی زبانم در ذهنم تجدید شد و کنکاشی برایِ آخرین لبخندی که رنگِ لبهایم را دیده بود.
حسام سرش را به سمت من چرخاند (سارا خانووم. ایشون مادرم هستن و اسم واقعی من هم امیر مهدیِ. امروز خیلی خسته شدین. بقیه ی ماجرا رو فردا براتون تعریف میکنم.)
به میان حرفش پریدم که نه، که نمیتوانم تا فردا صبر کنم و او با آرامشی خاص قول داد تا عصر باقی مانده ی داستان را برایم تعریف کند.
مادر حسام پیشانی ام را بوسید و همراه پسرش از اتاق خارج شد..
چشمم به کبوتر نشسته در پشتِ پنجره ی اتاقم افتاد. مخلوطی از خاطراتِ روزهایِ گذشته ام و دیدار چند دقیقه پیش حسام و مادرش در ذهنم تداعی شد.
چرا هیچ وقت فرصت خندیدن در خانه ی مان مهیا نمیشد؟ اما تا دلت بخواهد فرصت بود برایِ تلخی و ناراحتی.
تهوع و درد، لحظه ایی تنهایم نمیگذاشت و در این بین چقدر دلم هوایِ فنجانی چایِ شیرین داشت با طعم خدا.
خدایی که خیلی دیر فهمیدم هست. درست وقتی که یک بند انگشت با نبودن فاصله داشتم.
دلهره ی عجیبی به سینه ام چنگ میزد. حتی نفسهایی که می کشیدم از فرط ترس میلرزید. کاش فرصت برایِ زنده ماندن بیشتر بود. من اصلا آمادگی مرگ را نداشتم.
آن روز تا غروب مدام خدا را صدا زدم.. از ته دل.. با تمام وجود.. به اندازه تمام روزهایی که به خدایی قبولش نداشتم و آرزو میکردم که ای کاش حسام بود و قرآن میخواند.
هر چند که صدایِ اذان تسکینی بود برآن ترسِ مرگ زده، اما مسکنِ موجود در آن آیات و صوتِ حسام، غوغایی بی نظیر به پا میکرد بر جانِ دردهایم.
حسام آمد.. یالله گویان و سربه زیر در چهارچوب درب ایستاد.
از فرط درد پیچیده در خود رویِ تخت جمع شده بودم اما.. محض احترام، روسریِ افتاده رویِ بالشت را بر سرم گذاشتم. عملی که سرزدنش حتی برایِ خودم هم عجب بود.
حسام چشم به زمین دوخته؛ لبخند برلب نشاند. انگار متوجه روسریِ پهن شده رویِ سرم شد. (پرستار گفت شرایطتون خوب نیست. اومدم حالتونو بپرسم. الان استراحت کنید، بقیه حرفا بمونه واسه وقتی که حالتون بهتر شد. فعلا یاعلی)
خواست برود که صدایش زدم (نرو.. بمون.. بمون برام قرآن بخوون)
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_68 حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد (مامان به خدا امروز دکترم گفت
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_69
و ماند، آن فرشته سربه زیر...
آن شب در هم آغوشیِ درد و آیاتِ وصل شده به حنجره ی حسام به خواب رفتم.
با بلند شدنِ زمزمه ی اذان از جایی دور و بیرون از پنجره ی اتاقم، چشم به دوباره دیدن گشودم. آسمانِ صبح، هنوز هم تاریک بود.
و حسامی که با قرآنی در آغوش و سری تکیه زده به صندلی در اوج خواب زده گی، آرامشش را دست و دلبازانه، فخرفرشی میکرد.
به صورتِ خفته در متانت اش خیره شدم. تمام شب را رویِ همان صندلی به خواب رفته بود؟
حالا بزرگ ترین تنفر زندگیم در لباس حسام، دلبری میکرد محض خجالت دادنم. اسلامی که یک عمر آن را کثیف و ترسو و وحشی شناختم، در کالبد این جوان لبخند میزد بر حماقت سارا..
زمزمه ی اذان صبح در گوشم، طلوعی جدید را متذکر میشد، طلوعی که دهن کجی میکرد کم شدنِ یک روزِ دیگر ازفرصتِ نفس کشیدن ، و چند در قدمی بودنم با مرگ را.
و من چقدر ته دلم خالی میشد وقتی که ترس مثل آبی یخ زده، سیل وار آوار میکرد ته مانده زندگیم را.
آستین لباسش را به دست گرفتم و چند تکان کوچک به آن دادم.
سراسیمه در جایش نشست. نگاهش کردم. این جوان مسلمان، چرا انقدر خوب بود؟ (نماز صبحه..)
دستی به صورت کشید و نفسی راحت حواله ی دنیا کرد (الان خوبین؟)
سوالش بی جواب ماند، سالهاست که مزه ی حال خوب را فراموش کردم (دیشب اینجا خوابیدین؟)
قرآن را روی میز گذاشت (دیشب حالتون خیلی بد بود، نگرانتون شدیم.. منم اینجا انقدر قرآن خووندم، نفهمیدم کی خوابم برد. ممنون که بیدارم کردین. من برم واسه نماز. شما استراحت کنید، قبل ناهار میام بقیه داستانو براتون تعریف میکنم... البته اگه حالتون خوب بود..)
دوست نداشتم فرصتهایِ مانده را از دست بدهم.. فرصتی برایِ خلاء.
سری تکان دادم (من خوبم.. همینجا نماز بخوونید، بعد هم ادامه ماجرا رو بگین.)
بعد از کمی مکث، پیشنهادم را قبول کرد.
بعد از وضو و پهن کردنِ سجاده به نماز ایستاد. طنین تلفظِ آیات، آنقدر زیبا بود که میل به لحظه ایی چشم پوشی نداشتم.
زمانی، نماز، احمقانه ترین واکنش فرد در برابر خدایی بود که نیستی اش را ملکه ی روحم کرده بودم و حالا حریصانه در آن، پیِ جرعه ایی رهایی، کنکاش میکردم.
بعد از اتمام نماز، نشسته بر سجاده کتابی کوچک به دست گرفت و چیزی را زیر لب زمزمه کرد. با دست به سینه گیِ خاص و حالتی ارادتمندانه. انگار که در مقابلِ پادشاهی عظیم کرنش کرده باشد.
و من باز فقط نگاهش کردم. عبادتش عطرِ عبادتهایِ روزهایِ تازه مسلمانیِ دانیال را میداد.
سر به زیر محجوب، رویِ صندلی اش نشست و حالم را جویا شد.
اما من سوال داشتم (چی تو اون کتاب نوشته بود که اونجوری میخوندینش؟)
در یک کلمه پاسخ داد (زیارت عاشورا..) اسمش را قبلا هم شنیده بودم. زیارتی مخصوصِ شیعیان.
زیارتی که حتی نامش هم، پدرم را به رنگ لبو درمی آورد.
نوبت به سوال دوم رسید (چرا به مهر سجده میکنی؟ یعنی شما یه تیکه خاک وگلِ خشک شده رو به خدایی قبول دارین؟)
با کف دست، محاسنش را مرتب کرد (ما "به " مهر سجده نمیکنیم، ما "روی" سجده میکنیم.)
منظورش را متوجه نشدم (یعنی چی؟ مگه فرقی داره؟؟)
لبخندِ مخصوصش نشست بر دلم (فرق داره.. اساسی هم فرق داره. وقتی "به " مهر سجده کنی، میشی بت پرست.. اما وقتی "روی" مهر سجده کنی اون هم برایِ خدا، میشی یکتا پرست. خاک، نشانه ی خاکساری و بی مقداریه. بنده ی خدا پنج وعده در شبانه روز پیشونی شو رویِ خاک میذاره تا در کمالِ خضوع به خدا سجود کنه و بگه خاک کجا؟ و پروردگار افلاک کجا..؟ ما "رویِ" مهر "به" خدایِ آفریننده ی خاک و افلاک سجده میکنیم.. در کمال خضوع و خاکساری..)
تعبیری عجیب اما قانع کننده.
هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که تفاوت باش بین "به" و "روی"..
اسلامِ حسام همه چیزش اصولی بود.. حتی سجده کردنش بر خدا.
اسلام و خدایِ این جوان، زیادی مَلَس و دوست داشتنی بودند و من دلم نرم میشد به حرفهایش.
بی مقدمه به صورتش خیره شدم (دلم چای شیرین میخواد با لقمه ی نون و پنیر) هر چند که لحنم بی حال و بی رمق بود اما لبخندش عمیقتر شد (چشم.. الان به اکبر میگم واستون بیاره. دیشب شیفت بود.)
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین میکوبیدند. همین شهید عزیزمان، احمد کاظمی را من در جبهه دیده بودم؛ آنچنان اقتداری داشت که اشاره میکرد، بسیجیها حرفش را گوش میکردند.
اینطور نیست که بسیجی که عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانی و انضباط عملی در محیط زندگی، یک حرکت بیانضباطی انجام بدهد.
۱۳۸۴/۱۰/۲۹
بیانات امام خامنه ای در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام)
#فداےسیدعلےجانم❤️
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_حادثه_سقوط_هواپیما
#خاطرات
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
💔
••رسانهها گاهی به راحتی↓
••جای شهید و جلاد را
••عوض میکنند ☝️
رسانه اینست!!!!
#سواد_رسانه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
یک دست میز و صندلی عادی، یک موکت، اتاقی با دیوارهای ساده و رهبری که قلبش به وسعت دنیا است
+ نه کاخی از مرمر دارد و نه میزی درجه یک از بهترین چوب، پسر فاطمه با همه سادگی رو به روی تمام کفر ایستاده است!
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
✨
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دل که آشوب شود
عکس تو را میبینم
خواب آرام تو
آرامش دنیایم شد
#رفیقم_جواد
#شهید_جواد_محمدی
#ادمین_یار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte 💕
💔
✧پیشِرخِتُ،ماههویدٰانشود
•بےچارهڪسےڪهبرتوشیدانشود
✧ازنوڪرِبدهمڪهبپرسےٖگویَد
•ارباببھخوبےِتوپیدانشود
#السلامعلیڪیااباعبداللھ
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞