eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 صبحِ عُشـــــاق امیـرالمومنـین بادا بخیــــر صد‌ از ما به‌ سمت او دو‌صد به‌ غیر ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ ‏«ز غوغای جهان فارغ»های ما الکیه! اصل «ز غوغای جهان فارغ» مال اهل بهشته که کنار محبوب‌شون❤ تو سایه‌سار به‌هم تکیه دادن و... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 شهیدی که بعد از ۱۶سال پیکرش سالم بود😳🤔 #قسمت ۳ ابتدای زندگی را با تنگدستی شروع کردیم. شوهرم چرخ
💔 شهیدی که بعد از ۱۶سال پیکرش سالم بود😳🤔 ۴ از سر و صدای من همسایه آمدند و محمد رضا را از آب بیرون کشیدند. گفتم بچه ام دیگر از دستم رفت وقتی او را از آب در آوردند دیدم کاملا هوشیار و سرحال است، انگار نه انگار که داخل آب بوده. یک بار دیگر هم در همان کوچکی برق او را گرفت و به چند متر آن طرف تر پرتابش کرد. جیغ زدم و گفتم بچه ام مرد!!! به کمک خواهرم او را بغل کردیم تا به دکتر ببریم. هنوز داخل کوچه بودیم که یکی از مغازه دارها ما را دید و گفت: "هراسان کجا می روید؟" جریان را گفتیم؛ گفت: "پسرت را به داخل مغازه بیاور" وقتی محمدرضا را به داخل مغازه بردیم بر سر و صورتش دستی کشید و دعایی خواند و گفت: "بچه را به خانه ببرید، چیزی نیست حالش خوب است". حالش خوب شد و عجیب اینکه من او را تا ۱۹ سالگی و زمان شهادتش به دکتر نبردم ... ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 محبوبم!من دلم را پُر از نامِ شما کرده‌ام ... 💕 @aah3noghte💕
💔 بانک خون کشور نیاز مبرم به خون داره و اگه کمک نکنیم خیلی از مریض ها دچار مشکل میشوند در صورت امکان استوری کنید یا برای دوستانتان ارسال کنید تا ببینند و خون بدهند. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_چهل_و_هشتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے .....تا این ڪه عده اے بر او شـو
💔 ✨ نویســـنده: ابوموسی اشعری فرماندار کوفه نگاهی به ابن عباس و مالک اشتر انداخت و گفت: "این همه راه از مدينه تاخته اید و به کوفه آمده اید تا مرا از امری مطلع کنید که خود پیش از شما آن مطلع شده ام؟" اشتر با انگشت به ابوموسی اشاره کرد و گفت: "تو می دانی که وقتی علی فرمانداران عثمان را یکی یکی عزل کرد، نوبت به تو که رسید من مانع تو شدم. آن روز به علی گفتم ابوموسی مردی پیراسته در حفظ بیت المال و عامل به شرع است و بهتر است او را معزول نکنی و علی نیز پذیرفت. تو با علی بیعت کردی و فرماندار او در کوفه ای. اما وقتی از ماجرای بصره مطلع شدی، قدمی بر نداشتی و به یاری دوست خود عثمان بن حنیف نشتافتی، علی یک بار محمد بن ابوبکر را به نزدت فرستاد تا به تو گوشزد کند که با سپاهیانت به بصره روی و غائله ی آنجا را ختم کنی، اما تو باز هم نافرمانی کردی. اینک من و ابن عباس به نزدت آمدیم تا وظیفه ات را گوشزد کنیم و بدان که علی از کردار تو سخت خشمگین است." ابوموسی محاسن سفید و بلندش را به دست گرفت و تابی به ابروان پر پشتش داد و گفت: "بله، تو راست می گویی؛ من با علی بیعت کرده ام و باید فرمانبردار او باشم، اما من که ریشم را در خدمت به سفید کرده ام، این جنگ را برادرکشی می دانم و عقیده دارم که در خانه نشستن، راه آخرت و قیام راه دنیاست. و بدان مالک که این شورشی است که انسان در آن بهتر از بیدار است و بهتر از نشسته است. پس بهتر است فقط نظاره گر باشیم." ابن عباسی با چهره ای برافروخته به ابوموسی نگاه کرد و گفت: "این چه حرفی است میزنی ابوموسی؟ کجا خداوند و رسولش در را راه أخرت و قیام در راه خدا را قیام برای دنیا دانسته است؟!" ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر بچه شیعه ای باید بخواند‼️