eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هفدهم کتاب فروشی عمو همیشه جدیدترین کتاب ها را دارد و یکی از جاهایی است
💔 خانم رسولی قبل از اینکه جوابی به آقای حامد بدهد ، چشمش به من می افتد و خشکش می زند ؛با لبخندی تصنعی می آید طرفم: عه حورا جان! شما که با عمو هماهنگ نکرده بودی و اومدی این جا ! سعی میکنم تعجبم را پشت لبخند پنهان کنم: -اولا سلام ،دوماً چی شده؟ چه خبره؟ -سلام ، هیچی عزیزم، بیا اینور یه چایی بخور تا عموت بیان. و تعارفم می کند پشت پیش خوان تنه ام را بر می گردانم تا "آقا حامد" را ببینم ، جوانی است با تیپ و ظاهر مذهبی و شدیداً آشنا ، به ذهنم فشار می آورم که بشناسمش ، می رود پشت قفسه ها و درست صورتش را نمی بینم . عمو که می رسد با خبر از ماجرای امروز ، به سلامی دست و پاشکسته بسنده می کند و می رود که با آقا حامد صحبت کند ، صدای زمزمه اشان از پشت قفسه ها می آید: -حاجی ! زشته به خدا! ظاهرشون، رفتارشون، نمادهایی که روی لباساشونه ، پوسترایی که به در و دیوار می چسبونن... من که بدنمیگم! نمی خوام زیر آب بزنم ! یه تذکره فقط ! -خب شمام یکم مراعات کن گل پسر ، می دونم چی میگیا، ولی... چی بگم والا. -حاجی شما که خودت اهل دلی ، مگه نمیگی اینجام میدون جنگه ؟ حداقل بزار فقط میدون جنگ فرهنگی باشه، دیگه میدون جنگ با شیطان رجیم نشه! عمو فقط آه می کشد ، حامد می گوید : الانم من تذکرم رو دادم ، اگه فکر می کنید اینا دخالته و خوب نیست ، باشه ! من وظیفمو انجام دادم ، دیگه مزاحمتون نمیشم... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
💔 پیکر مطهر مرحوم علامه مصباح یزدی رحمت الله علیه در حرم حضرت معصومه علیها سلام و کنار مقبره آیت الله بهجت آرام گرفت... خدایا همه مونو عاقبت به خیر کن..🤲 ... 💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 پیکر مطهر مرحوم علامه مصباح یزدی رحمت الله علیه در حرم حضرت معصومه علیها سلام و کنار مقبره آیت ا
💔 یزدی : ✾ یکی از واعظان تهران، بعد از نماز مغرب و عشاء ↫ از علامه طباطبائی پرسید : ✾ چگونه در نماز، حضور قلب بیابم؟ ↫ فرمود : زیاد سخن نگویید ، ↫ پرگو نباشید! 📚ز مهر افروخته، ص 362 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (٧۰)قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ ال
✨﷽✨ (٧٢)وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ  (٧٣)فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَي وَ يُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ  و(بياد آوريد) هنگامى كه فردى را به قتل رسانديد و سپس درباره ى (قاتل) او، به نزاع پرداختيد، ولى خداوند آنچه را شما پنهان مى داشتيد، آشكار مى سازد. پس گفتيم: قسمتى از گاو ذبح شده را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرّفى كند.) خداوند اينگونه مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما نشان مى دهد، شايد تعقّل كنيد. ✅ نکته ها: جريان قتل و فرمان ذبح گاو، در آيات قبل به طور مفصّل بيان شده است، ولى اين آيه خلاصه ى ماجرا را ذكر مى كند تا هشدارى مجدد باشد كه آنچه را شما پنهان مى داشتيد، خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتى از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفى نمودن قاتل خويش، افشا ساخت واز خلاف كارى هاى شما پرده برداشت. در روايات مى خوانيم: گاو ميان سالِ زرد رنگ با آن خصوصيّات، تنها در اختيار جوانى بود كه معامله ى پرسودى برايش پيش آمده بود، امّا چون كليد انبار زير سر پدرش بود و او براى اينكه پدر را بيدار نكند، از سود گذشت. و خداوند براى جبران اين خدمت فرزند به پدر، پاسخ بهانه هاى بنى اسرائيل را چنان قرار داد كه گاو آن جوان، متعيّن شود تا آنرا با قيمت گران بفروشد. حضرت موسى فرمود: «انظروا الى البّر مايبلغ باهله» بنگريد به نيكى، كه چه به اهلش مى رساند. 🔊پیام ها:  اين آيه، نمونه اى از قدرت خداوند بر زنده كردن مردگان در دنيا به عنوان رجعت و در قيامت براى پاداش است. «كذلك يحيى اللّه الموتى» - اگر روح و فكر انسان آلوده باشد، ديدن آيات الهى نيز تعقّل را در او برنمی انگيزد. (تعقّل با واژه «لعّل» بكار رفته است.) «لعلّكم تعقلون» (تفسیر نور) ... 💞 @aah3noghte 💞
💔  فَإِنَّا بِكَ وَلَكَ وَلَا وَسِيلَةَ لَنا إِلَيْكَ إِلّا أَنْتَ ما با تو و از توییم و برای ما وسیله‌ای به‌سوی تو جز خود تو نیست.. ... 💞 @aah3noghte 💞
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟ العجل آقا جون...🤲 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 پیرمرد روستایی آروم کنار پنجره فولاد ایستاد ، گفت : " یا امام رضا ، کریم سقف خونش چکه می کنه ، مریم میخواد عروس بشه ، پول ندارن براش وسایل بخرن ، محمد ریحانه رو دوست داره ، "راستی" خودمم یه کم پام درد می کنه ...! اینو گفت ، یه قطره اشک ریخت ، رفت ." ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وقتی دلمان سنگین میشود.. حالمان خراب میشود.. روزگارمان سیاه میشود.. نفسمان میگیرد.. ، هوای تو.. نفس میدهد به ما.. پ.ن: شاید گاهی اوقات باهات قهر بودم ولی وقتی میام مزارت حالمو خوب میکنی.. 🙃 خیلی رفیقی... خیلی..👌🏻 ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ. شمارو یاد چی میندازه؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏هر صبح چاک پیرهنی تازه می‌کند یارب به دست ‌کیست ‌ گریبان آفتاب...؟ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏صباحا اتنفس بحب المهدی مسائا اتنفس بحب المهدی
💔 ‏صبح روز سه‌شنبه است.... السلام علیکم یا ائمه البقیع جانانم سلام 🖐️
شهید شو 🌷
💔 #خطبه_فدکیه #قسمت_نهم [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] ثم رمت بطرفها نحو الانصا
💔 [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] أیُّهَا بَنِي قَیْلَةَ! عجبا! ای فرزندان «قَیله»! أَ اُهْضَمُ تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّي وَ مَسْمَع آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید وَ مُنْتَدَی وَ مَجْمَع؟ و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ، با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، در خیر و صلاح معروفید وَ النُّخْبَةُ الَّتِي انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِي اخْتِیَرَتْ. و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ، شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ،  و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد وَ درَّ حَلْبُ الأَیّامِ، و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الإفْکِ، نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. وَ خَمَدَتْ نِیرَانُ الْکُفْرِ، آتش کفر خاموش گشت وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ، و دعوت به پراکندگی متوقف شد وَ اسْتَوْثَقَ (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، و نظام دین محکم گشت. فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟  (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ «آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ). با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 آقای روحانی، زبان دنیا رو یاد گرفتی؟ 👤 فئـودور یاسـروفسکی🚩 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نفسش سخت گرفته است به فریاد برس نوکرِ خسته یِ رنجورِ بهم ریخته را... ...
💔  أَسْأَلُكَ بِسُبُحاتِ وَجْهِكَ وَبِأَنْوارِ قُدْسِكَ، وَأَبْتَهِلُ إِلَیْكَ بِعَواطِفِ رَحْمَتِكَ، وَلَطائِفِ بِرِّكَ، أَنْ تُحَقِّقَ ظَنِّى بِما أُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزِیلِ إِكْرامِكَ،   از تو می خواهم به درخشش های جلوه ات و به انوار قدست و هم به سویت زاری می کنم به عواطف مهرت و لطایف احسانت که تحقق بخشی گمانم را در آنچه از تو آرزومندم از بزرگی اکرامت.. ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 ‏•یا مَنْ قَرَّبَنی وَ أَدْنانی -تویی که منو گرفتی توی بغل خودت. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هجدهم خانم رسولی قبل از اینکه جوابی به آقای حامد بدهد ، چشمش به من می اف
💔 زحمتو کم میکنم ، حداقل اینم سهم ما بچه سهمیه ایا از دنیاس ! سهمیه فحش و تهمت داریم فقط!... به اینجای بحثشان که می رسد دیگه طاقت نمی آورم و می روم جلو که بپرسم چه خبر است؛ به پشت قفسه می رسم و با صدای بلند می پرسم : عمو چه خبره اینجا؟! عمو با دیدنم دست پاچه می شود و حامد برمیگردد ، یک لحظه ناخواسته نگاهمان باهم گره می خورد ، اما او سریع نگاهش را می دزدد و گویا بخواهد از من فرار کند ، زیر لب "با اجازه ای"می گوید و می رود ، عمو نمی داند دنبالش برود یا بماند و برای من توضیح بدهد حامد سریع از کنارم رد می شود و از در بیرون می زند ؛ با چشم دنبالش می کنم، سوار موتور می شود و راه می افتد ، عمو دنبالش می دود: -آقا حامد، وایسا ،پسرم. متحیر ایستاده ام منتظر توضیح عمو ، وقتی عمو از برگرداندن حامد ناامید می شود و داخل کتاب فروشی بر می گردد، بی درنگ می پرسم: چه خبر بود عمو؟؟ عمو سعی دارد خود را عادی جلوه دهد و نگاهش را از من پنهان کند: هیچی عمو.... یه اختلاف عقیده کوچولو بود! بیشتر نمی پرسم چون میدانم غیر از این جوابی نمی گیرم ، اما آن جوان ... خودش بود! همان که آن شب هم به دادم رسید! چرا زودتر نفهمیدم ؟! چه نگاهش آشنا بود برایم ، مطمئنم جای دیگری هم اورا دیده ام ، چرا عمو نمی خواست اورا ببینم؟ چرا؟ چرا؟چرا؟ خسته از جست وجوی بی نتیجه ، می رسم به خانه عمو ، دلم نمیخواهد سربار باشم، کارهای پذیرش حوزه را انجام داده ام ولی هنوز نمی دانم کجا باید اقامت کنم..... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_نوزدهم زحمتو کم میکنم ، حداقل اینم سهم ما بچه سهمیه ایا از دنیاس ! سهمیه
💔 پدر هم تصمیمش برای راه ندادنم جدی است و اصلا دوست ندارم کسی پادرمیانی کند ، این رابه مادر و عمو هم گفته ام ، از منت کشیدن متنفرم! هوای گرم مرداد کلافه ام کرده و این چند قدم از سر کوچه تا خانه عمو را به سختی بر می دارم... کیفم روی دوشم سنگینی می کند، اگر مادر الان اینجا بود می گفت: حقت است ، تا تو باشی در این گرما چادر سیاه سرت نکنی ! حداقل الان که در خانه عمو هستم ، کسی به چادر و پوشش و دست ندادنم با نامحرم گیر نمی دهد و امل خطابم نمی کند. به چند قدمی در رسیده ام که در باز می شود ،لحظه ای می ایستم ، بارم نمی شود ! حامد! اینجا چه می کند؟ با دیدن من بدجور دستپاچه می شود و باز هم نگاهمان تلاقی می کند ؛ دلم نمی خواهد دوباره سرش را پایین بیندازد و برود ، می خواهم بدانم او کیست که انقدر اشنا میزند؟ چشمانش اصلا برایم بیگانه نیست، اما انقدر هولم که هیچ نمی گویم و فقط با تعجب نگاهش میکنم . او هم لب می گزد و درحالی که ارام استغفرالله می گوید ، سربه زیر می اندازد ، نگاهشان پریشان بود ، او مرا می شناسد؟ نمی دانم ! تحیر فرصت هرگونه سوال و عکس العمل را از هر دومان گرفته است ، به سلامی ارام میکند و باز هم فرار می کند نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_بیستم پدر هم تصمیمش برای راه ندادنم جدی است و اصلا دوست ندارم کسی پادرمیا
💔 من مانده ام و یک مجهول دیگر : او در خانه عمو چکار داشت؟! دلم می خواد سوالم را از عمو بپرسم ، اما نمی دانم چگونه؟ سر میز ناهار ، زن عمو هم متوجه درگیر بودن ذهنم می شود و ان را پای پیدا نکردن خانه می گذارد : - حوراء جون عزیزم انقدر ذهنتو در گیر نکن درست میشه ان شاءالله. عمو هم بی خبر از ملاقات ناگهانی من و حامد می گوید : می میخوای اصلا تا تابستون تمام نشده بری یه مسافرتی ، جایی؟ تازه به خودم می آیم : چی؟ مسافرت؟ کجا؟ عمو برای خودش دوغ می ریزد و می گوید : نمی دونم ! یه جا که هم سرت هوا بخوره ، هم مذهبی باشه. دل می دهم به حرفای عمو: کجا مثلا؟ -راهیان نور! البته جنوب الان گرمه، ولی غرب میتونی بری! قلبم به تپش می افتد ، راهیان نور ! چقدر دوست داشتم یک بار هم که شده ، ببینم قتلگاه شهدایی را که عمری همدمم بودند ، هربار دوستانم از آرامش آن بیابان های گرم و نیزارهای خوزستان می گفتند ، دلم پر می کشید برای جنوب .... برای نخل هایی که می گفتند مثل آدم هستند، برای سه راه شهادت ، پادگان دوکوهه ، شلمچه، هویزه .... برای جاهایی که وصفش را فقط شنیده و خوانده بودم و هربار هم دوستانم می گفتند تا خودت نروی و نبینی نمی فهمی ، مشکلاتم یادم می رود: جنوب.... عاطفه خودش را می اندازد روی من تا پرده را ببند : -وای پختم از گرما! ببند اینو که سایه بشه! -برو کنار لهم کردی ! خودم می بندم! روی صندلی یله می دهد و در حالی که با چادرش خودش را باد میزند زید لب غر غر می می کند: حالا که اینجا اصفهانه ! تو راه رسما کباب میشیم ! نمی دونم چرا تو چله تابستون راه افتادم دنبال تا راهیان نور! کم نمی آورم و جوابش را می دهم: عقل درست حسابی نداری که😁..... نویسنده :خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عشقـــ فقط اونجایـے ڪ🙃 زل زد بہ قابــ عڪس و گفٺــ🌊 مهمـ نیسٺــ ڪ → دلمــ براٺـ تنگ شدهـ💔 همینــ ڪ جاٺــ خوبہ✨ خیالم راحٺہ🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 واکنش آمریکا به توقیف کشتی کره‌ای یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا: رژیم ایران، در راستای اخاذی از جامعه بین‌المللی جهت رها شدن از فشار تحریم‌ها همچنان حقوق دریانوردی و آزادی‌های تردد دریایی را تهدید می‌کند. از ایران می‌خواهیم این نفتکش را فوراً آزاد کند. +ایران: بشین تا آزاد کنم.😏 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (٧٢)وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخ
✨﷽✨ (٧۴) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَ مَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ  سپس دلهاى شما بعد از اين جريان سخت شد، همچون سنگ يا سخت تر! چرا كه از پاره اى سنگ ها، نهرها شكافته (و جارى) مى شود و پاره اى از آنها، شكاف برمى دارد و آب از آن تراوش مى كند، و بعضى از سنگ ها از خوف خدا (از فراز كوه) به زير مى افتد. (امّا دلهاى شما هيچ متأثّر نمى شود) و خداوند از اعمال شما غافل نيست. ✅ نکته ها: آيات قبل، بسيارى از الطاف الهى درباره بنى اسرائيل، از قبيل: رهايى از شرّ فرعون، شكافته شدن دريا، قبول توبه آنان از گوساله پرستى، نزول بهترين غذاها، سايه بان قرار دادن ابرها و رهبرى معصوم را يادآور شد و در نهايت، ماجراى قتل نفس و چگونگى كشف قاتل با يك روش اعجازآميز را بازگو كرد. خداوند در اين آيه مى فرمايد: به جهت بى توجّهى شما به اين همه نشانه و آيه كه از روى لجاجت وكينه بود، دلهاى شما را قساوت فراگرفت وسنگدل شديد و اى بسا كه دلهايتان از سنگ نيز سخت تر شد. 🔊پیام ها: - قساوت و سنگدلى، بدترين نوع مرض روحى است كه به جهت لجاجت هاى پى درپى، براى انسان پيدا مى شود. «ثم قست قلوبكم من بعد ذلك» - مشاهده ى آيات و الطاف الهى، در افراد لجوج به جاى تقويت ايمان، موجب قساوت قلب مى گردد. «قست قلوبكم من بعد ذلك» - كارى نكنيم كه نسل ما، شرمنده رفتار ما شود. نياكان سنگدل شدند، ولى خداوند به نسل آنان مى گويد: «قست قلوبكم» - جمادات، مرحله اى از شعور را دارا هستند. زيرا خوف و خشيت دارند. «وانّ منها لما يهبط من خشية اللّه» - داروى قساوت، توجّه به علم خداوند است. «كالحجارة... و مااللَّه بغافل» (تفسیر نور) ... 💞 @aah3noghte 💞