eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 به خدا یادمان نخواهد رفت کربلای چهار و ام‌الرصاص آن بدن های سوخته بر خاک ... خنده ها وقت تیرهای خلاص ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 2⃣4⃣ متاسفم 🍃💠🍃💠🍃 بی صدا ایست
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 3⃣4⃣ مرد کوچک 🍃💠🍃💠🍃 - اشکالی نداره ... من چیز زیادی از اسلام و شیوه زندگی یه مسلمان بلد نیستم ... شما می تونید استاد من باشید ... هنوز نواقص زیادی دارم ولی آدم صبوری هستم ... حتی اگر پاسخ شما برای همیشه منفی باشه ... لازم نیست نگران من باشید ... من به انتخاب شما احترام می گذارم ... دستم روی دستگیره خشک شده بود ... سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... و بعد از چند لحظه، از اونجا اومدم بیرون... تمام روز فکرم رو به خودش مشغول کرده بود ... ناخواسته تصاویر و حرف ها از جلوی چشمم عبور می کرد ... سرم رو گذاشتم روی میز ...  - خدایا! من با این بنده تو چه کار کنم؟ ... 🍃💠🍃💠🍃 شب، پدر و مادرم برام جشن کوچکی گرفته بودن ... می خواستیم جشن رو شروع کنیم که پدرم مخالفت کرد ... منتظر کسی بود ... زنگ در به صدا در اومد ... در رو که باز کردم یه شوک دیگه بهم وارد شد ...  - آقای هیتروش، شما اینجا چه کار می کنید؟ ... خندید ... - برای عرض تبریک و احترام با پدرتون تماس گرفتم ... ایشون هم برای امشب، دعوتم کرد ... و بدون اینکه منتظر بشه تا برای ورود بفرمایید بگم، اومد تو...  با لبخند به پدر و مادرم سلام کرد ... و خیلی محترمانه با پدرم دست داد ... چشمش که به آرتا افتاد با اشتیاق رفت سمتش و دستش رو برای دست دادن بلند کرد ... - سلام مرد کوچک ... من لروی هستم ... اون شب به شدت پدر و مادرم و آرتا رو تحت تاثیر قرار داده بود ... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 3⃣4⃣ مرد کوچک 🍃💠🍃💠🍃 - اشکالی ند
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت4⃣4⃣ جشن تولد🎂 🍃💠🍃💠🍃 بعد از بریدن کیک، پدرم بهش رو کرد و گفت ... - ما رو ببخشید آقای هیتروش ... درستش این بود که در مراسم امشب با شراب از شما پذیرایی می کردیم اما همون طور که می دونید دختر ما مسلمانه و این چیزها اینجا ممنوعه ... با دلخوری به پدرم نگاه کردم ... اون هم یه طوری جواب نگاهم رو داد که چشم هاش داد می زد ... مگه اشتباه می کنم؟ ... لروی به هر دوی ما نگاه کرد و با خنده گفت ... - منم همین طور ... هر چند هنوز نتونستم کاملا شراب رو ترک کنم ... اما اگر بخورم، حتی یه جرعه ... نماز صبحم قضا میشه ... هر دوی ما با تعجب برگرشتیم سمتش ... من از اینکه هنوز شراب می خورد ... و پدرم از اینکه فهمید اونم مسلمانه ... و بعد با حالتی بهم زل زد که ترجیح دادم از پنجره بیرون رو نگاه کنم ... موقع بدرقه تا دم در دنبالش رفتم ... خیلی سعی کردم چیزی نگم اما داشتم منفجر می شدم ... - شما هنوز شراب می خورید؟ ... با چنان حالتی گفت، من عاشق شرابم که ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب ... - البته همون موقع هم زیاد نمی خوردم ... ولی دیگه ... یه مکث کرد و دوباره با هیجان گفت ...  - یه ماهه که مسلمان شدم ... دارم ترک می کنم ... سخت هست اما باید انجامش بدم ... تا با سر تاییدش کردم ... دوباره هیجان زده شد ... - روحانی مرکز اسلامی بهم گفت ذره ذره کمش کنم ... ولی سعی کنم نمازم قطع نشه و اول وقت بخونم ... گفت اگه این کار رو بکنم مشکل شراب خوردنم درست میشه ... راست می گفت ... لروی هیتروش، کمتر از دو ماه بعد، کاملا شراب رو ترک کرده بود 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت4⃣4⃣ جشن تولد🎂 🍃💠🍃💠🍃 بعد از
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 5⃣4⃣ خواستگاری 🍃💠🍃💠🍃 پدرم هر چند از مسلمان بودن لروی اصلا راضی نبود ... اما ازش خوشش می اومد ... و این رو با همون سبک همیشگی و به جالب ترین شیوه ممکن گفت ... به اسم دیدن آرتا، ما رو برای شام دعوت کرد ... هنوز اولین لقمه از گلوم پایین نرفته بود که یهو گفت ... - تو بالاخره کی می خوای ازدواج کنی؟ ... چنان لقمه توی گلوم پرید که نزدیک بود خفه بشم ... پشت سر هم سرفه می کردم ... - حالا اینقدر هم خوشحال شدن نداره که داری خفه میشی ... چشم هام داشت از حدقه می زد بیرون ... - ازدواج؟ ... با کی؟ ...  - لروی ... هر چند با دیدن شما دو تا دلم برای خودم می سوزه اما حاضرم براتون مجلس عروسی بگیرم ... هنوز نفسم کامل بالا نیومده بود ... با ایما و اشاره به پدرم گفتم آرتا سر میز نشسته ... اما بدتر شد ... پدرم رو کرد به آرتا ... - تو موافقی مادرت ازدواج کنه؟ ... با ناراحتی گفتم ...  - پدر ... مکث کردم و ادامه دادم ... - حالا چرا در مورد ازدواج من صحبت می کنید؟ ... من قصد ازدواج ندارم ... خبری هم نیست ... - لروی اومد با من صحبت کرد ... و تو رو ازم خواستگاری کرد... گفت یه سال پیش هم خودش بهت پیشنهاد داده و در جریانی ... و تو هم یه احمقی ... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اۍزهراۍ‌ڪوچڪ‌تولّدِت‌مبارڪ🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 گر دسـت دهد خاڪ ڪف پاے نگارم بر لوح بصر خط غبارے بنگارم.. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #امام_خامنه_ای: دوازده فروردین، #روز_جمهوری_اسلامی جزء مهمترین، پربرکت ترین و تعیین کننده ترین ر
💔 در روز ١٢ فروردين ۵۸ روز رأی‌گیری برای جمهوری اسلامی در کدام شهر بودند؟ من البته در آن روز [روز جمهوری اسلامی]، روز رأی‌گیری کرمان بودم از طرف امام یک مأموریتی به من محول شده بود که بروم بلوچستان و سر بزنم به شهرهای بلوچستان و مردم آن‌جا را از نزدیک دیدار بکنم و پیام امام را برای آن مردم ببرم. پیام محبت و دلسوزی را که ملاحظه می‌کنید از همان روزهای اوّل امام به فکر افتادند که با این دورافتاده‌ای که به کلی فراموش شده بودند، حتی در نظام گذشته ملاطفت و محبت کنند و من را که آن‌جا سابقه داشتم آشنائی نسبتاً زیادی داشتم فرستادند آن‌جا برای این کار. کرمان رسیده‌بودم من در راه بلوچستان که روز رأی‌گیری بود، در فرودگاه بچه‌های حزب‌الهی و داغ کرمان آمدند، صندوق را آوردند چند تا صندوق بود، هر کدام می‌خواستند که بیاورند من تویش رأی بیاندازم. آنها هم من را می‌شناختند. یعنی سابق که کرمان رفته بودم و مردم کرمان با من آشنا بودند. من هم خیلی به مردم کرمان از قدیم علاقه داشتم مردم خیلی بامحبت و جالب بودند همیشه در چشم من. خیلی لحظه‌ی شیرینی بود برای من، آن لحظه‌ای که این رأی را من می‌انداختم توی صندوق و می‌دیدم آن شور و هیجانی را که مردم کرمان از خودشان نشان می‌دادند در رأی دادن. بعد هم نشان داده شد که خب نودونه درصد آراء به جمهوری اسلامی آری بود. ۶۴/۱/۱۰ ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به پیش آنکه ندارد سواد عشق، سلیم! کتاب لیلی و مجنون، رساله‌ی عربی‌ست ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 معاهده‌ی ننگینFATF فقط در یک دقیقه!! موضوعی رو که ساعتها باید در موردش توضیح داد، اقامحمد در یک دقیقه جمعش کرد👌 جواسیس داخلی حق دارن این تیکه سریال رو توی تلوبیون حذف کنن😂 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ... در زمانه‌ی دلتنگی مجروح شدیم و اسیر دنیا ماندیم ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ، یک عدد است، لیک به ماها نرسید چه کنم؟ آن رقم سیصدِ آقا نرسید جمع اعداد به یک بیت نشد اما باز سیزده قرن گذشت و گل زهرا نرسید اللهم عجل لولیک الفرج ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یه روزایی سیزده بدرها دور از خانواده بود مثه الان سیزده بدر مثه رزمنده های روزگار دفاع مقدس شده.... نهار روز طبیعت ۱۳۶۳ منطقه عملیاتی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 رهـبـرمان او را #شهـید_زنـدہ نامیـدند❤️ و او خودش را فـرزند رهبــر دانستـــ 🌸 و مطیـع ولےّ ام
💔 در زمستان سال۹۴ که بنده افتخار خدمتگزاری قرارگاه پشتیبانی مجموعه شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی را داشتم که ساعت 5صبح به محل کار می آمدم، دیدم که صدای تلفن همراه من زنگ خورد و گوشی را برداشتم. شهید پورجعفری عزیز بود، گفتند گوشی، با حاجی صحبت کنید. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: کجایی؟ عرض کردم محل کار، و فورا فرمودند: شنیده ام در اثر بارش برف پوشش گیاهی دامنه پادگان از بین رفته، سریع و بدون فوت وقت علوفه تهیه کنید. من نگران تلف شدن آن زبان بسته ها هستم. بنده عرض کردم: در اسرع وقت اقدام خواهم کرد ولی حاجی جان صدای گلوله از گوشی می شنوم کجا تشریف دارید؟ سردار فرمودند: ما در مصاف داعش هستیم. عرض کردم: در این شرایط سخت چطور به یاد این زبان بسته ها افتادید؟ فرمودند: ما بایستی حواسمان به همه جا باشد. عرض کردم: اطاعت می شود و ایشان فرمودند بعدازظهر با شما تماس می گیرم و ساعت 5 بعد از ظهر تماس گرفتند و جویای نتیجه کار شدند و عرض کردم که به مقدار لازم علوفه تهیه شد و در دامنه کوه در چند نقطه قرار دادیم و ایشان سه بار فرمودند خدا خیرت بده. من به دعای خیر آن ها اعتقاد دارم و از این اقدام به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم بی دلیل نیست کسی اینقدر بزرگ می شود و خدای متعال به وسیله اقدامات دلسوزانه نظامی ایشان چقدر از آلام مردم سوریه و عراق و محور مقاومت و به تعبیری مستضعفین جهان؛ برکت ایجاد می کند. راوی: باقر باقر زاده ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۵۰) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ
✨﷽✨ (۱۵۱) كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ‌ همانگونه (كه براى هدايت شما) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شمارا تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمى‌توانستيد بدانيد، به شما ياد دهد. ✅ نکته ها كلمه «تلاوت» از واژه «تِلو» به معناى پى درپى است و به خواندنى كه پى درپى، با نظم صحيح و مناسب وبرخوردار از نوعى قداست باشد، اطلاق مى شود. كلمه‌ى «تزكيه» به معناى رشد و نمو و پاك كردن است. تعليم كتاب، آموختن آيات و احكام آسمانى است و تعليم حكمت، دادن تفكّر و بينش صحيح است. بعثت پيامبر اسلام، نتيجه استجابت دعاى حضرت ابراهيم است كه از خداوند خواست: «وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ ...» خدايا! در ميانشان پيامبرى مبعوث كن‌ كه آيات ترا بر آنان بخواند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز مى‌فرمود: «انا دعوة ابى ابراهيم» من همان استجابت دعاى پدرم ابراهيم هستم. 🔊 پیام ها - رهبرى موفق است كه از خود مردم، در ميان مردم و هم زبان مردم باشد. «أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ» - تزكيه بر تعليم مقدّم است. «يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ» - آموزش دين، محور اصلى است و آموزش‌هاى ديگر، در مراحل بعد از آن است. ابتدا «يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» وپس از آن‌ «يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» - انسان براى شناخت بسيارى از حقايق، نيازمند وحى است. بجاى «ما لا تَعْلَمُونَ*» فرمود: «ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» تا يادآور شود كه اگر انبيا نبودند، انسان براى آگاهى از امورى همچون آينده‌ى خود و جهان، راه به جايى نداشت ... 💕 @aah3noghte💕
💔 میگفت: ‏بعضیامون "دلبری کردن" برای خُـدا رو بلد نیستیم ؛ ولی... تا دلتون بخواد ؛ واسه خـلق‌خدا بلدیم!!! +راست‌میگفت؛) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سبزه ام را می سپارم دست آقای نجف طالعم دست باشد برایم بهتر است اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم سیزده را دوست دارم زاد روز است سیزده از هر شماره بهتر است سیزده را خواستند نحسش کنند دشمنان اهل بیت، حذفش کنند چون میرسد شادی کنیم از یادی کنیم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 هر کس به تماشایی، رفته است به صحرایی ما را که تو منظوری، خاطر نَرَود جایی . . . . ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 هر کس به تماشایی، رفته است به صحرایی ما را که تو منظوری، خاطر نَرَود جایی . . . . #سعدی #آھ_اے_
💔 میزنم سبزه گره تا گره ای واگردد سالمان سال ظهور گل زهرا گردد میزنم سبزه گره، نیتم اینست خدا یوسف گمشده ی ارض و سما برگردد ... 💞 @aah3noghte💞