eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 °•♥! _شب قدر شبِ بیدار شدنِ نه بیدار ماندن بیاید امشب بیدار شویم.‌.‌. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ♥️ +شهادٺ‌یعنے؛ زندگےڪن،اما! فقط‌براےخدا..!🖐🏽 اگرشهادت‌میخواهید زندگےکنید فقط‌برای‌خدا..:)!"🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ♥️ +شهادٺ‌یعنے؛ زندگےڪن،اما! فقط‌براےخدا..!🖐🏽 اگرشهادت‌میخواهید زندگےکنید فقط‌برای‌خدا..:)!"🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت205 ربیعی نگاه
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



- تعریفت رو زیاد شنیدم. خیلی دوست داشتم ببینمت.

با این که گفته «دوست داشتم»، اما لحنش بوی دوست داشتن نمی‌دهد.😐

باز هم هیچ حسی ندارد حرف زدنش و همین اعصابم را بهم می‌ریزد.

یعنی نسبت به من حس خوبی ندارد؟
من و مسعود همکاریم؛ چرا او باید از من بدش بیاید؟
چون من را رقیب خودش می‌داند؟
چون من اگر نبودم، ممکن بود او سرتیم پرونده شود؟
چون من اقتدارش را خدشه‌دار کرده‌ام؟

شاید هم دارم اشتباه قضاوتش می‌کنم. شاید این اخلاق همیشگی اوست و واقعا دوست داشته من را ببیند...

به هر حال، در پاسخش لبخندی می‌زنم: 
- ممنونم از لطفتون.

- چی صدات کنم راحتی؟

- همون عباس خوبه.

این را می‌گویم و پرونده را روی میز خالیِ سمت راست اتاق می‌گذارم؛ میزی که روبه‌روی میز محسن است.

محسن چند برگه را از پرینتر روی میز بیرون می‌کشد و به دست مسعود می‌دهد:
- بفرمایید. نقشه‌هایی که خواستید.

مسعود آن‌ها را مقابل من، روی میز می‌چیند:
- این منطقه مردم نسبتاً مذهبی‌ای داره. حتماً خودت هم متوجه شدی که بسیجش خیلی فعاله و جذبشون هم نسبتاً خوبه.

دست به سینه بالای میز ایستاده‌ام و می‌گویم: 
- احتمالاً برای همین این هیئت، این منطقه رو انتخاب کرده.

- آره.

محسن صدایمان می‌زند:
- مشخصات کسایی که گفته بودید رو درآوردم.

مسعود دست دراز می‌کند تا برگه‌های پرینت شده را از محسن بگیرد؛ اما باز هم چشم از من برنمی‌دارد:
- اگه بخوای بریم یه دوری توی همون منطقه بزنیم.

نگاه خیره و خالی از احساسش اذیتم می‌کند؛ با این وجود لبخند می‌زنم:
- خیلی عالیه.

برگه‌ها را به من می‌دهد.

انگار می‌خواهد به زبان بی‌زبانی بگوید به عنوان نیروی تحت امرت، کمال همکاری را با تو خواهم داشت؛ اما کلا از ریخت و قیافه خودت خوشم نیامده.☹️

روی اولین کاغذ، نام و مشخصات فرمانده پایگاه را نوشته است.
از دیدن عکس و نام فرمانده، چشمانم درشت می‌شوند.😮

چندبار نامش را می‌خوانم تا مطمئن شوم اشتباه نکرده‌ام.


... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 توی روضه حضرت زهرا علیه السلام خیلی بی تاب می شد برای حضرت مادر در جور دیگری عزاداری می کرد. از
💔 خدا بیامرزه آقا جواد رو. تو مسجد مصلی، موقع دعا خوندن و قرآن به سر گذاشتن چه حالی داشت....زار میزد. معمولا کنار اون ستون جلوی مسجد، نزدیک مداح، می نشست. موقع گریه کردن، خودش رو کنترل  میکرد که صداش زیاد بلند نشه اما یه وقتایی دیگه نمی‌تونست خودش رو کنترل کنه. شروع میکرد بلند بلند گریه کردن. به خصوص وقتی روضه مادرسادات خونده میشد. از بعد شهادتش بعضی وقتا که یادم بهش میفته، یا جلسه روضه میرم، یاد اون گریه های جانسوزش پای روضه ها، میفتم.  بعضی وقتها تو نَـخِش بودم. سرش رو می‌گرفت بین دو دستش و  اشک از چشماش نه اینکه آروم جاری بشه، انگار اشکها از چشماش بیرون میپاشید. دونه های درشت اشک از روی گونه های سرخش جاری میشد.   ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... حاج اسماعیل دولابی رحمت الله: شب‌های #ماه_رمضان است، اغلب شما جوان هستید. 🔸وضو بگیرید
💔 ... امشب شب نوشته شدن یک ساله مان است... حواست هست چه مےخواهی؟؟ ملائکه نشسته اند برای نوشتن ... مےدانی را مشخص مےکنند همین آرزوها؟؟؟؟ چه مےخواهی؟؟؟ پول ماشین خانه همسر.... بخواه! ولی صدر آرزوهایت مولایی باشد که حتما امشب تو را دعا خواهد کرد... "الامام ابُ الشفیق" امام، پدری مهربان است و مگر مےشود باباجانمان، بچه هایش را فراموش کند؟؟؟ هر چند ناخلف باشیمـ ...😔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بی پدری بد دردیست دم شده بازم "مکن ای صبح، طلوع" ضربت خوردن مولی الموحدین حضرت علی (ع) و شهادت مظلومانه ایشان تسلیت ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏خدایا از همه‌ی خوشگلیات، خوشگل‌ترینشو می‌خوام!