_رفیقیـازدهروزمـوندھبہپایان
ماهرمضون،قصـدنداریبخـاطرمولا
یہاخلاقبدتـوترڪ ڪنـے....؟!
+بسمـ اللّـھ🍃
_همیـن الان :)))
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
یکی از مسئولین مستقیمش میگفت:
#ماه_رمضان بود، رفته بودم بادینده (منطقه ای کویری در اطراف #ورامین) که #محمودرضا را آنجا دیدم. مهمانانی از #حاشیه خلیج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هوای #گرم آنها را آموزش میداد.
نقطه ای که محمودرضا در آنجا آموزش میداد در #عمق ١١٠ کیلومتری کویر بود.
#گرمای هوا شاید ٤٥ درجه بود آنروز ولی روزه اش را نشکسته بود در حالیکه نیروهایش هیچکدام روزه نبودند و آب می خوردند.
#محمودرضا میگفت :من چون مربی هستم و در #مأموریت آموزشی و کثیر السفر هستم نمی توانم #روزه ام را بخورم. حقا مزد محمودرضا کمتر از #شهادت نبود."
راوی:دکتر احمدرضا بیضائی
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#رمضان
#مسافر
#شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
چـنـد روزیسـت هـوای حرَمت کـرده دلـم
راسـتی یـاد عـقـیق یـمنـت کـرده دلـم
#علـے
#اذان_می_گویند
#قـبول_بـاشہ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت206 - تعریفت ر
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت207 از دیدن عکس و نام فرمانده، چشمانم درشت میشوند.😮 چندبار نامش را میخوانم تا مطمئن شوم اشتباه نکردهام. عکسش، نامش، نام پدرش... مسعود متوجه درنگ طولانیام شده که با زیرکی میگوید: - میشناسیش؟ با خودم زمزمه میکنم: - این که سیدحسین خودمونه! مسعود ساکت میماند تا ادامه حرفم را بشنود. میگویم: - این بنده خدا رو میشناسم؛ از چندین سال پیش. الان باید سوریه باشه درسته؟ این را خطاب به محسن میپرسم و جواب مثبت میگیرم. - ای بابا... چقدر حرف میزنید... نمیذارید آدم دو دقیقه بخوابه... این را جواد میگوید و خمیازهکشان از اتاق استراحتشان خارج میشود. محسن نگاه سرزنشآمیزی به جواد میاندازد: - صبح بخیر! جواد ولو میشود کنار سفره صبحانه که هنوز پهن است و دوباره خمیازه میکشد: - خوبه خودت گفتی بعد نماز یکم بخوابیم! محسن زیر لب غرولند میکند: - چقدرم که خوابیدم. جواد با دهان پر از نان و پنیر، برمیگردد به سمت مسعود: - شما چطوری جانسون جان؟ مسعود اصلا به جواد نگاه نمیکند؛ انگار اصلا حرفش را نشنیده است. میگویم: - جانسون دیگه کیه؟ جواد از جا بلند میشود: - دواین جانسون دیگه! نمیشناسیش؟ در کتابخانه مغزم این اسم را جست و جو میکنم؛ اما هیچ نتیجهای نمیگیرم. جواد که حالا خودش را رسانده به مسعود، میخندد: - بابا همین بازیگر آمریکاییه دیگه! این مسعود داداش دوقلوی اونه انگار. فقط چشماشون رنگش فرق داره. مطمئنی نمیشناسیش؟ - نه. اصلا فیلم نمیبینم. جواد دست میاندازد دور گردن مسعود. مسعود با بیحوصلگی دست جواد را از دور گردنش برمیدارد و آرام میغرد: - کم مزه بریز بچه! جواد دوباره میرود به سمت سفره صبحانه: - باشه بابا چرا برزخ میشی؟ برای این که حواس خودم و بقیه را دوباره روی کار متمرکز کنم، با صدای تقریبا بلندی مشخصات اعضای هیئت محسن شهید را میخوانم. بین همه، یک نفرشان توجهم را بیشتر از بقیه جلب میکند: «صالح قاضیزاده. متولد هزار و سیصد و پنجاه و چهار، عراق، نجف. پدر روحانی، مادر خانهدار. تا سال پنجاه و شش ساکن عراق بوده و بعد همراه خانواده به قم مهاجرت کرده. کارشناسی ارشد برق دانشگاه تهران. نامبرده در دوران دانشجویی از اعضای فعال حزب منحل شده جبهه مشارکت ایران اسلامی بوده و در جریان کوی دانشگاه تهران و هجدهم خرداد سال هفتاد و هشت، دستگیر و با وساطت پدر آزاد شد. پس از آن به کشور انگلستان مهاجرت کرد و تا سال هزار و سیصد و نود و سه، در این کشور اقامت داشت...» یک دور دیگر آنچه خوانده بودم را میخوانم. نمیتوان به طور قطع بگویم این آدم مهره اصلی ست؛ اما جای کار دارد. بالای برگه مربوط به او را یک تای کوچک میزنم و به محسن میگویم: - ببین میتونی بفهمی وقتی توی انگلستان بوده دقیقا کجا کار میکرده و با کیا ارتباط داشته؟ - چشم. از بچههای برونمرزی استعلام میگیرم. - تمام ارتباطات مجازی و حقیقیش رو دربیار. و نگاهی به برنامههای هیئت میاندازم. دهه دوم و سوم محرم، صبحها تا ساعت نُه برنامه دارند. میگویم: - جواد! صبحانهت رو خوردی؟ جواد چندبار سرفه میکند؛ انگار لقمه در گلویش گیر کرده. با دهان پر میگوید: - نه... یعنی بله... یکمش مونده... #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞قسمت اول
💔
#شهادت یک مرزبان در سراوان
فرماندهی مرزبانی سیستان و بلوچستان:
استوار دوم #شهید_مجتبی_میر حین حراست از مرزهای کشور در سراوان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حدود ۳ نفر شرور مسلح ناشناس اقدام به تیراندازی به دیوار پشت پاسگاه کرده و قصد داشتند که نگهبانی پشت بام پاسگاه را مورد هدف قرار دهند که با پاسخ قاطعانه ماموران شجاع و دلیر پاسگاه مواجه شدند.
✍🏻تازه وارد دومین ماه سال جدید شدیم ولی تاکنون #شش_شهید رسمی فرماندهی انتظامی برای حراست از امنیت این مرز و بوم آسمانی شده اند
#امنیت_اتفاقی_نیست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @shahiidsho💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 خدا بیامرزه آقا جواد رو. #شبهای_قدر تو مسجد مصلی، موقع دعا خوندن و قرآن به سر گذاشتن چه حالی دا
💔
موقع روضه خواندن هیئت که می شد همه کارهایش را کنار میگذاشت و مینشست پای روضه؛ حال و هوایش عجیب میشد. موقع سینه زنی هم میانداری میکرد.
این سال های آخر نمیرفت وسط، میرفت آخر مجلس که تنها باشد.
میگفت: "بهتر میتوانم خلوت کنم میخواهم حواسم به خودم باشد..."
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 #آھ... امشب شب نوشته شدن #تقدیر یک ساله مان است... حواست هست چه مےخواهی؟؟ ملائکه نشسته اند
💔
#آھ...
باورم نیست ڪہ خیبرشڪن از پا افتاد
حضــرتِ "واژهے برخاستن" از پا افتاد...
#یاامیرالمومنین_روحےفداک
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
4_5925011275795926066.mp3
6.51M
💔
یه نجف امشب به ما بده...
اونایی که مشرف شدن، حتما طعم شیرین #سایه_پدری رو با تموم وجود چشیدند...
دیدین تو نجف، چقدر دل، آرومه؟
چقدر پشت و پناه بودن و پدر بودن #امیرالمومنین حس میشه....
که رسول امین فرمود: "انا و علیّ ابواه هذه الامه"
الهی نصیبمون بشه اون آرامشی که با نگاه کردن به ایوون طلای حضرت علی علیه السلام رو قلب میشینه....
الهی رزق زیارتمون برامون بنویسن توی این روز و شبها
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#نائب_الزیاره
حالا که قسمتمون نیست توی حرم باشیم
الحمدلله همسنگری ها نائب الزیاره مون هستن...🥀
ارسالی از ادمین محترم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#سحر_بیستم
بعید نیست که شق القمر، همان صبحےست
که سجده کرد و به فرق دوتا... علی برخاست...
#آجرک_الله_بقیه_الله
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
راز پرندهای که صبحدمانِ روشن میخواند
راز ستارهها در شامگاهان پرنور
راز سنگهای زیر آب
راز قلبهایمان، در هر گوشه و به هر زبان
همه را شنوایی یا #سمیع ...✨
#اسماءالحسنی
#به_وقت_سحر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 یا مولا دلمازنرگسبیمارتوبیمارتراست..؛ چارهکندردکسیکزهمهناچارتراست💚 -أینصاحبنا؟ #السلام
💔
یا مولا
در خواب دیده بودم یک شب فروغ رویت ،
کی در سرای چشمم قصد ظهور داری؟!❣
-أینصاحبنا؟
#السلامعلیکیاصـاحبالزمان
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
و اوست که دل را محکم نگاه میدارد
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
#سوره_مبارکه_قصص_۱۰
«ربط» بر هر چیزی یعنی بستن آن، محکم بستنِ آن. و «ربط» بر قلب، کنایه از اطمینان دادن به قلب است، محکمکردنِ قلب. این را علامه گفته،
توی المیزانش.*
قلبِ مادرِ موسی را او نگه داشته بود، وقتی پارهی تنش را توی صندوق گذاشت و به نیل سپرد. محکم نگه داشته بود که از اضطراب پاره نشود، که رازش را افشا نکند. خودش گفته؛ لولا اَن رَبطنا عَلی قلبِها لتکون مِن المؤمِنین.
راه، که درست باشد، قدمها که راست باشد، کسی همیشه هست که به قلب آدم «ربط» بزند. دلِ آدم را محکم نگه دارد. خودش گفته که هست.
*. علامه طباطبایی رحمت و رضوانِ خدا بر او
#روز_بیستم_جزء_بیستم
#آیه_های_نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
آقایی که روی خاک نشسته، عصر، مستقیم از آلمان رسیده، فقط جهت حضور در گلزار شهدای کرمان.
برای زیارت حاج قاسم عزیز این همه راه رو آمده.😔
هرچه اصرار کردند که منزل درخدمتتان باشیم، قبول نکرد و گفت:
"ساعت ۹ امشب پرواز برگشت دارم و تا قبل از پروازم میخوام کنار #حاج_قاسم باشم..."
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سردارقلبها
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
اگر سپاه نبود...
بیاد پاسداران آسمانی میهن🥀
🇮🇷 دوم اردیبهشت، سالروز تاسیس #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی گرامی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
اگـرارزشخـدایخودترادركڪنی
اهمیتیبهڪموزیـاددنیایتنخواهـیداد برایدركارزشخدابایـدقدمبـهقدمبـا عبادتمخلصانـهبهاونزدیكبشـوی !!
[استـادپناهیـان🌱]
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
وقتیڪارفرهنگـیراشروعمیڪنیم
بااولینچیزیڪهبایدبجنگیم
خودمانهستیـم
وقتیڪارتانشلوغمیگیرد
ودورتانشلوغمیشودتـازهاولراهمبارزهاسـت !
چونتازهشیطـانبـهسراغتانمی آیـد✨
#شھید_مصطفی_صدرزاده🌱
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
Amir Kermanshahi - Berim Najaf (128).mp3
3.99M
▷ ●━━━━━──── ♪♥️
ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
+ #هندزفری دم دسته؟؟؟
-امشب زینب بر سر سینه میزند هی میگوید پدر پدر😭
••••••••••
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بامعنیبخونیم!)
[دعاے روز بیستم ماه رمضان 📖]
#ماه_رمضان🌙
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت207 از دیدن عک
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت208 جواد چندبار سرفه میکند؛ انگار لقمه در گلویش گیر کرده. با دهان پر میگوید: - نه... یعنی بله... یکمش مونده... - خب، بقیهش رو برو توی همین هیئت محسن شهید بخور. سریع از جا میجهد و به سختی، لقمه آخرش را قورت میدهد. دستی به سر و صورتش میکشد و میخواهد برود که میگویم: - مثل یه پسر خوب برو بشین پای منبر. هرچی دیدی و شنیدی رو دقیق میخوام. - چشم چشم... - جلب توجه نمیکنیا! - بله آقا... چشم. سوئیشرتش را از روی چوبلباسی برمیدارد، دستی برای محسن تکان میدهد و از اتاق بیرون میزند. صفحات بعدی پرونده را میخوانم. سخنرانان جلسه، غالبا روحانیونی هستند که مخالف نظاماند یا اصلا موضع سیاسی خود را مشخص نکردهاند. اکثرا سید هستند و در میانگین سنی سی تا پنجاه سال. از برآیند صحبتهایشان میتوان فهمید دو محور اصلی را به طور مستقیم و غیرمستقیم دنبال میکنند: ادعای جدایی دین از سیاست و دوم، تشویق شیعیان برای لعن علنی و توهین به مقدسات اهل سنت و پررنگ کردن نقاط اختلاف بین شیعه و سنی. که البته در هردوی این محورها، نوعی مخالفت با اصل نظام هم هست که حتی علنی هم نشود، اثر خود را خواهد گذاشت. وقتی در یک هیئت چنین حرفهایی زده میشود، معمولا دو حالت دارد: یا از آن قشر مذهبیهای سنتی هستند که کاری به جایی ندارند و نسل اندر نسل هم روحانی و مذهبیِ بدون سیاست بودهاند. به جایی هم وابسته نیستند و مخاطب زیادی ندارند؛ مخاطبشان افرادی مثل خودشانند و اکثرا از نسلهای مسنتر. خب در چنین حالتی، نه میشود و نه لازم است با این هیئتها برخورد کرد. وقتی سرشان در لاک خودشان است و خطری برای #امنیت جامعه ندارند، قانون هم این اجازه را میدهد که حرفشان را بزنند. حالت دوم اما، این است که هیئتها نوظهورند و اصالت سنتی ندارند. جهتگیریهایشان مطابق شبکههای شیعی لندنی ست، محتوا و قالبشان را از این شبکهها و صاحبانشان میگیرند، از مجالسشان فیلم و عکس میفرستند برای این رسانهها و حتی از سوی سرویسهای اطلاعاتی خارجی، تامین مالی میشوند. در یک کلام: همکاری با گروههای معاند نظام دارند و این همکاری در هر سطحی که باشد، یک خطر امنیتی محسوب میشود. - این هیئت چند ساله سابقه داره؟ این را درحالی میپرسم که دارم یک دور دیگر، مشخصات صالح قاضیزاده را به عنوان اولین بانی هیئت و صاحب خانه، مرور میکنم. مسعود میگوید: - طبق گزارش بچههای بسیج و تحقیقی که خودم کردم، تازه دو ساله که تاسیس شده. پارسال یه هیئت خونگی جمع و جور بوده، امسال بیشتر کارشون رو توسعه دادن. از جا بلند میشود تا سفره صبحانه را جمع کند. همزمان میپرسد: - چایی یا قهوه؟ مگر اینجا کافیشاپ است؟ محسن نگاه کوتاهی به مسعود میاندازد و جواب نمیدهد. من اما زیر لب میگویم: - چایی. صالح قاضیزاده دو پسر دارد. یکی دبیرستانی ست و دیگری دانشجو. میخواهم به محسن بگویم آمار پسرهایش را دربیاورد که مسعود، یک سینی با سه فنجان میگذارد مقابلم. بوی تلخ قهوه میزند زیر بینیام. با خودم فکر میکنم شاید فقط برای خودش قهوه ریخته؛ اما فنجان قهوهای مقابلم میگذارد و با همان لحن خشک و خشن میگوید: - چایی نداریم! یکی نیست بگوید برادر من! تو که میخواستی قهوه بیاوری چرا نظر من را پرسیدی؟ میخواستی ضایعم کنی مثلا؟🙄 حالا میفهمم محسن چرا جوابش را نداد. با بیمیلی نگاه میکنم به قهوه که بخارش به هوا میرود. محسن خیره به مانیتورش آه میکشد فقط و مسعود که میبیند من حتی دستم را به سمت فنجان دراز نکردهام، نیشخند میزند. فنجان را برمیدارد و کمی از آن مینوشد: - خیالت راحت. مسموم نیست.😏 #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞قسمت اول
نام ما را بنویسید عبد پریشانت .mp3
11.12M
💔
#شب_های_ماه_رمضان 🌙🤲🏻
نام ما را بنویسید عبد پریشانش💔
مهدی رسولی / رمضان ۱۴۰۰
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
محراب شیعه ۱۴قرن است که خونین است...!
#ماه_رمضان #مزارشریف
#افغانستان_تسلیت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞