eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 از پرسیدند: عباس جان چه خبر؟ چه کارمی کنی؟ گفت: به نگهبانی دل مشغولم تا کسی جز خداواردنشود. 💞 @shahiidsho💞
💔 ‍ شهیدی که ص پیکرش را برگرداند. از توی هویزه شهید شده بود,اما خبری نبود از پیکرش. با کاروان شیراز رفتم مکه،توی حرم پیغمیر(ص)نشسته بودم که یادش افتادم. عزیزدردانه ام بود،گریه ام گرفت.رو کردم به ضریح پیامبر و گفتم: "یا رسول الله! من فرخ ام را از شما میخواهم." ناخوداگاه به ذهنم امد عکس سه در چهارش را که همیشه توی کیفم داشتم بیندازم توی ضریح به نیت پیدا شدن پیکرش... با روحانی کاروان در میان گذاشتم. گفت: حرفی نیست فقط هر کاری میکنید دور از چشم ماموران سعودی بماند. عکس قشنگش را چسباندم به سینه ام،با احتیاط دور وبرم را پاییدم و انداختم توی ضریح. عکس که رها شد از دستم، دلم آرام شد. قرار گرفت انگار. چند ماه پس از برگشتنم پیکر فرخ در امد از خاک و شناسایی شد همراه سید حسین علم الهدی ،جمال دهش ور و محسن غدیریان. درست بعد از سه سال و یک ماه پیغمبر ص پیکرش را برگرداند. راوی:مادر دانشجوی شهید کربلای هویزه فرخزاد سلحشور. شادی ارواح پاک شهدا و مادران شهدا مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید👇👇 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا ما از آن چه به قدرت خود انجام داده ایم،برای آنان چهارپایانی آفریده ایم. سوره یس، آیه ۷۱ . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چـای بنوش وَ قنـدی در دهان بگذار که به قـول نیما از گـَندم زار مَن و تـو مُشتی کاه می ماند برای بـادها.... بخیر❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 تک تک ما در برابر غدیر مسئولیم... چگونه می توانیم دِین خود را به غدیر ادا کنیم؟؟؟؟ 🍂استاد رفیعی🎤 حتما ببینید👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حفظه الله: مایه‌ی تشخص و آزادی زن است؛ برخلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهربینانه‌ی مادیگرایان، مایه‌ی اسارت زن نیست. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یکی از خواص اینه که وقتی تو دستت بگیری، حتی اگه ذکر هم نگی پات ذکر نوشته میشه
💔 نرسد اگر به کسی....
شهید شو 🌷
💔 #داستان_صبا #قسمت_8⃣ بر خلاف انتظار که دوست داشتم حاجی بیشتر ملاحظه بکنه ولی سختگیرتر و سختگیر
💔 ⃣ بعد از جلسه کنکور✏️☑️ مستقیم رفتم برای امتحانی که قرار بود حاجی بگیره... حاجی گفته بود که اگر توی این امتحان احکام قبول نشم دیگه کلاً بیخیال بشم و کاری با من نداره!☹️ (یعنی توی شش ماه هنوز نتونستی احکام عادی رو یاد بگیری؟) بخاطر همین هفته قبل کنکور فقط کتاب های📔📓 احکام رو خوندم.😎 بعد از کنکور رفتم خونه حاجی و بخاطر اینکه کنکور رو خوب داده بودم آروم نشسته بودم و جواب می دادم. در نهایت حاجی گفت خوبه تا حدودی یاد گرفتی، پاشو برو چایی☕️ بیار... خیلی خوشحال شدم که تو امتحان حاجی قبول شدم... حاج بابا وقتی میگه "چایی بیار" یعنی همه مشکلات حل شده..😊 بعد رو کردم به حاجی گفتم: "حاج بابا من خسته شدم، چند ماهه سخت دارم درس میخونم میخوام استراحت کنم." قرآن رو باز کردن و خوندن: "سیروا فی الارض....." گفتم کجا برم؟ گفت اونو خودت تصمیم بگیر. تو راه خونه کلی فکر کردم که کجا بهتره، بالاخره تصمیم گرفتم به لبنان🇱🇧 برم... رسیدم خونه به مامانم گفتم مامان اگه من بخوام برم سفر اجازه میدین؟ گفت مثلاً کجا؟ گفتم لبنان🇱🇧. چشماش چهار تا شد و گفت نه.😳😑 گفتم کنکورمو خوب دادم آ؟ گفت با پدرت صحبت کن... منم با ترفندهای دخترانه تونستم پدر رو راضی کنم که به مدت بیست روز راهی لبنان بشم.🤗 اونجا دوست برادرم و همسرش همراهیم کردند. ✔️یک نکته درمورد لبنان و اون هم اینکه لبنان لغو روادیده، یعنی شما میتونید بدون ویزا سفر کنید... خیلی زود عازم لبنان🇱🇧 شدم. تو فرودگاه بیروت دوست برادرم و همسرش برای استقبال اومده بودند. پانزده روز کاملاً فقط خرید کردم و خوش گذروندم. حاجی وقتی فهمید گفت: " کی میخوای بزرگ بشی؟ تو کشوری که ویترین مقاومت هست و در خط مقدم جبهه مقاومت میجنگه فقط خرید کردی و خوش گذروندی؟" گفتم : "حاج بابا ضاحیه الجنوبیه هم رفتم فلافل خوردم 😐 و با مردمش آشنا شدم،" مردمی که با مقاومت میخوابند و بیدار میشند، با مقاومت زندگی می کنند... بر خلاف بیروت که کاملاً اروپایی هست! سه چهار روز آخری که لبنان🇱🇧 بودم خیلی ناراحت بودم که چرا زودتر به اینجا نیومدم! و حسرت بزرگم اینکه چرا نتونستم سر مزار 🌷شهید حاج عماد🌷 و 🌷شهید ابن الرضوان (جهاد مغنیه)🌷 برم... اون یک هفته کاملاً با پانزده روز قبلش متفاوت بود و من با شهادت🔴 و فرهنگش رو در رو آشنا شدم و فهمیدم وارد دینی شدم که از ابتدای آغاز و تا قیامت درگیر جنگ و آسیب های دشمنان و جهل مردم هست...‼️ پس باید همیشه آماده بود، مثل حضرت آقا که چفیه رو دوششون همین حرفو میزنه که باید همیشه آماده جنگ بود.. بعد از بیست روز عازم ایران🇮🇷 شدم و از کشور نارنج و زیتون خداحافظی کردم... ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یاران شتاب کنید... گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست اری گنهکاران را راهی نیست اما پشیمانان را میپذیرند ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 راهِ بهشت از طرف خانه‌ی علی‌ست ای عاشقان! نشانی ازاین مستقیم‌تر؟! السَّلامُ عَليکَ يا اَميرا
💔 دستش دراز نیست به هر جا و هر طرف هر کس به درب خانه‌ی لطفت گدا شود السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام. السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌱كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ هر کسی در گروی دست آورده های خویش است.
💔 هر "صبح اغازیست دوباره" برای آموختن و بالیدن آغازی برای تکاندن غبار از دل... نشاندن غنچه های عشق و محبت پس شروع دوباره زندگی بر تو مبارک....
شهید شو 🌷
💔 #داستان_صبا #قسمت_9⃣ بعد از جلسه کنکور✏️☑️ مستقیم رفتم برای امتحانی که قرار بود حاجی بگیره...
💔 🔟 به ایران🇮🇷 برگشتم و بعد از چند روز پدربزرگم زنگ زد و صحبت کردیم و این شد که دوباره برای مدت ده روز رفتم اردبیل به خونه باغ🏡 پدربزرگم.... پدربزرگ بخاطر بیماری قلبی و کهولت سن باید در جایی خوش آب و هوا زندگی می کرد؛ و این موضوع بیشتر باعث خوش حالی ما نوه ها شده بود که از زندگی شهری فرار کنیم. البته ما نژاد روس آذری داریم. مادربزرگم از اهالی باکوی آذربایجان بودند و پدربزرگم از روس های ساکن در شمال ایران. قبل رفتن به اردبیل برای کسب تکلیف پیش حاجی رفتم. حاجی با لحن شوخ طبعی گفت: " خوب از زیر درس در میری؟ برو اما نه برای خوش گذرونی، برو از خلقت و آفرینش بی نظیر ✨خدا✨ ایمانت رو تقویت کن و خودتو به ✨خدا✨ برسون. *یامن خلق سحاری والبحار...والاشجار...* درک کن چرا دانه های انار مرتب هستند. خدای دانه های انار خدای دانه های برف🌨...خدای باران🌧... خدایی که برای تک تک دانه های باران رسالتی قرارداده، حتماً برای تک تک لحظات زندگی تو هم برنامه ای داره... پس بیهوده نگذرون... ✅برو خدا رو در خلقتش ببین، و بدان رحمت خدا بر غضبش غلبه دارد؛ و تفکر در خلقت خدا و آفزایش، ایمان و رحمت خدا را در پی دارد." روز چهارمی که اونجا بودم متوجه شدم پدربزرگم فهمیده من در چه سِیری افتادم و دارم چیکار میکنم، 😱😰 نشست و کلی صحبت کرد... 😐 اول از حرفهاش ترسیدم😰، در ادامه حرفاش فهمیدم از اینی که هستم راضی هست و آرزوش اینه یکی از نوه هاش مسلمون بشه💖...😍 خیلی خوشحال شدم و در تصمیمم جدی تر و راسخ تر شدم... اما فردا صبحش🏙 سخت ترین صبح من بود! 😫 ✳️پدربزرگم برای نماز✨ صبح بیدارم کرد و منو مجبور کرد که چهار بار نماز صبح بخونم تا یاد بگیرم...😫😩 اولین بار بود نماز می خوندم...📿 ⚡️فرای از سختیش حال خیلی عجیبی بود... پر از آرامش و گریه... ✳️ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞