شهید شو 🌷
#اطلاعیه_مهم #نشر_حداکثری ❌فوري❌ مراسم وداع با پيكر پاك شهداي حادثه تروريستي سيستان فردا جمعه - ا
💔
با کدام پا برای بدرقه و تشییع برویم؟
با کدام دل، تمنا کنیم وصالشان را؟
با کدام چشم، اشک بریزیم؟
نه نای قدم داریم
و نه دلِ سوختن
و نه اشک حسرت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌹🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 #لات_های_بهشتی #بهــــروز۲ سال ۵۶ بود و بهروز ۲۱ ساله که با شهید نجف علی کلامی
🕊🌸🕊🌸
🌸🕊🌸
🕊🌸
🌸
#لات_های_بهشتی
#سوره_توبه
شب عملیات بود و گردان مےخواست حرکت کند که از طرف #بازرسی_لشکر آمدند تا یکی از بچه ها را با خود ببرند!!!😳
مےگفتند:
"قبلا جزء #سازمان_منافقین بوده و احتمال دارد #جاسوس باشد!!"😨😱
گفتم: "بعیده! او چند ماه است که با ماست! اگر مےخواست کاری کند تا الان کرده بود"!!😕
گفتند: "جان بچه های مردم در میان است! او را همراه خودتان نبرید"!!!😐
وقتی رفتند با روحانی گردان صحبت کردم و چون او هم آن شخص را مےشناخت بدون اینکه به من بگوید #استخاره کرد... آمد و گفت:
"حاجی! استخاره کردم ببریمش یا نه؟! #سوره_توبه آمد... مطمئن باشید او از گذشته اش توبه کرده است"....
صدایش کردم و گفتم:
"فعلا شما نیا عملیات!!! ان شالله در ادامه کار از وجودت استفاده مےکنیم"...☺️
چهره اش درهم شد و گفت:
"چرا؟ مگه چی شده؟ مگه من...😔
حاجی!
به هر چی مےپرستی قسمت مےدم! من توبه کردم😔
من دیگه اون آدم قبلی نیستم!😔
درسته یه زمانی جزء منافقین بودم و به دستور اونا اومدم جبهه اما حالا دیگه حال و هوای جبهه و بچه ها رو با هیچی عوض نمےکنم!
اگه قرار بود برای سازمان کاری کنم تو عملیات قبلی مےکردم"!!!😔
راست مےگفت...
آمدم کناری و با #بسم_الله قرآن را باز کردم! با تعجب دیدم دوباره #سوره_توبه آمد😳
به یکی یکی از بچه ها گفتم:
"برات ماموریت ویژه دارم! پشت سرِ فلانی حرکت مےکنی و اگه دیدی دست از پا خطا کرد #باید بکُشیش"!!!☝️
رفتم سراغ همان جوان و گفتم:
"شما بدون سلاح و مهمات در عملیات شرکت کن"!😒
پَر درآورد از خوشحالی!!!
گردان حرکت کرد و بعد از عبور از کنار کمین ها به #میدان_مین رسیدیم😨😱
تخریب چی مشغول باز کردن معبر بود که مورد هدف قرار گرفت و #شهید شد!!!
یک نفر را مےخواستیم که با فدا کردنِ خودش، بقیه میدان را #پاکسازی کرده و راه را برای باز کند!!!
آن جوان که روزگاری منافق بود، یک باره از جا بلند شد و قسمت پایانی میدان مین را با بدن خودش، پاکسازی کرد!😞😔
آری...
توبه اش، مردانه بود!!!!
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
📚...تاشهادت
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_بیست_و_ششم📝 ✨ فـــرزنــدان اســـلام جملات و شعارهایی رو که می ش
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_بیست_و_هفتم📝
✨ صـــرف ســـاده
تابستان سال 90 از راه رسید
اکثر بچه ها به کشورهاشون برگشتن . عده کمی هم توی خوابگاه موندن.
من و هادی هم جزء همین عده کم بودیم ...
قصد داشتم کل تابستان فقط عربی بخونم. درس عربی واقعا برام سخت بود🙄
من توی هفت سالگی به راحتی می تونستم به زبان انگلیسی و زبان بومی ها صحبت کنم ... زبان فارسی رو به خوبی یاد گرفته بودم و صحبت می کردم اما عربی !!! نمی دونم چرا اینقدر برام سخت شده بود😩
هادی داشت نماز می خوند و من همچنان با کتاب عربی کلنجار می رفتم.
در فرهنگ زندگی من، نفر دوم بودن هیچ جایگاهی نداشت هر چه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر شکست می خوردم😒 واقعا خسته شده بودم!
صرف ساده رو پرت کردم و روی تخت ولو شدم ... سر چرخوندم، کتاب از خطی که خودم مشخص کرده بودم، رد شده بود.
گفتم ولش کن، وقتی توی اتاق نبود میرم برش می دارم ... و غرق افکار مختلف، چشم هام رو بستم ... .
نمازش تموم شد. تحرکش سمت دیگه اتاق، حواسم رو به خودش جلب کرد. فکر کرد خوابم ... کتابم رو از روی زمین برداشت و ورق زد
اصلا تکان نخوردم
چند لحظه بهش نگاه کرد و گذاشت این طرف خط ... اونقدر این مدت، رفتارهای عجیب دیده بودم که دیگه از دیدن یه رفتار عجیب، تعجب نمی کردم
چند روز از ماجرا گذشت ... بعد از خوردن شام برگشتم توی اتاق که دیدم یه دفتر روی تخت منه
بازش که کردم ... آموزش قواعد عربی به زبان انگلیسی بود
تمام مطالب رو با نکات ریز و تفاوت هاش برام توضیح داده بود
جملات عربی و مثال ها رو نوشته بود و کامل شرح داده بود ... اول تعجب کردم اما بلافاصله به یاد هادی افتادم
یعنی دلش به حال من سوخته؟ ... یا شاید ...
به شدت عصبانی شده بودم ... این افکار مثل خوره، آرامش رو ازم گرفت ... .
در رو باز کرد و اومد داخل ... تا چشمم بهش افتاد، دفتر رو پرت کردم سمتش ... "کی از تو کمک خواسته بود که دخالت کردی؟
فکر کردی من یه آدم بدبختم که به کمکت احتیاج دارم؟"
توی شوک بود ... سریع به خودش اومد ... از حالتش مشخص بود خیلی ناراحت شده ... خودم رو برای یه درگیری حسابی آماده کرده بودم که ... خم شد و دفتر رو از روی زمین برداشت ... .
- قصد بی احترامی نداشتم ... اگر رفتارم باعث سوء تفاهم شده، عذر می خوام ... .
و خیلی عادی رفت سمت خودش ...
#ادامه_دارد...
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#ویژه: پاسدار شهید امید اکبری از شهدای حادثه تروریستی دیشب در جاده خاش_زاهدان قبلا در سفر کربلا از
💔
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#شهیدامیداکبری
💕 @aah3noghte💕
❁﷽❁
#یاصاحب_الزمان_عج
بہ سرم رحمٺ بےواسعہ یعنے مهدے
بهترین حادثه و واقعہ یعنے مهدے
اخم چشمش علے وخندهے زهرا بہ لبش
جمع این جاذبہ و دافعہ یعنے مهدے
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
💕 @aah3noghte💕