شهید شو 🌷
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت137 خیال نگر
`💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت138 جنگ شهری سختی خودش را دارد، جنگ در کوهستان و جنگل هم سختی خودش را؛ اما جنگیدن در بیابانی صاف و بدون جانپناه، فقط کار آدمهای دیوانه است.😏 و چیزی که اینجا زیاد پیدا میشود، آدمِ دیوانه!✌️ شما بگویید؛ کدام عاقلی حاضر است از شهر و خانه امنش جدا شود، از خانوادهاش جدا شود و کیلومترها بیاید در یک کشور دیگر، با وحشیترین آدمهای روی زمین بجنگد و تازه هرشب و هر روز، توهین و تهمت هم بشنود؟😏 برای همین است که میگویم اینجا، بیابانهای شرقی سوریه پر از آدمهای دیوانه است. #دیوانههایی که یک تار مویشان به #صدتا_عاقلِ_راحتطلب میارزد؛ چون #دیوانه_حسیناند و خوشا دیوانگیای که برای حسین باشد! بنا به گفته حاج قاسم، قرار است تا کمتر از سه ماه دیگر، پایان حکومت داعش اعلام شود.💪 این یعنی باید تا آخرین پایتخت داعش، تختهگاز برویم جلو. رقه که پایتخت داعش بود، سقوط کرده است و حالا دیرالزور پایتخت داعش است؛ شهری میان ساحل فرات و بیابان. گفتم که؛ این بیابان هیچ جانپناهی ندارد جز خاکریزها و تپههای نصفهنیمهای که واحد مهندسی زده است. با این وجود، تکلیفت روشن است که دشمن کجاست و از سویی، پراکندگی نیروهای دشمن باعث میشود کار سریع پیش برود. - امیدی به لطف و کرم داره این دل/ دوباره هوای حرم داره این دل... صدای حامد است که حلقهای از رزمندههای فاطمیون را نشانده دور خودش و دارد برایشان روضه میخواند. رزمندهها بیخیالِ معرکه جنگ و صفیر گلوله و موج انفجار، نشستهاند روی خاک و صورتشان را با دست پوشاندهاند. صدای هقهقشان انقدر بلند است که در این سر و صدا هم شنیده میشود. - کی یار دل ما تو این غربتا هست؟/ کی جز تو میگیره از این نوکرا دست؟ میخواند و اشک از چشمانش میریزد. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. هرجا که باشی، نزدیک محرم که میشود، #بوی_محرم خودش را میرساند به سلولهای عصبیات و دلت روضه میخواهد. چند قدم مانده به حلقه بچهها، روی زمین مینشینم. صورتم را با دست میپوشانم و بغضِ رسوب کرده در گلویم را میشکنم. اینجا، این بیابان گرم و بیآب و علف، خیلی قابلتحملتر از شهر است برای من. قبلا اینطور نبود؛ اما از بعد از مجروحیتم، تحمل محدودیتهای دنیا برایم سخت شده؛ رنجهایش هم. اینجا که هستم آرامترم؛ اما نمیدانم چرا. - بگیر دستمونو ببر تا نهایت/ بذار اسم ما رو تو لوح #شهادت... حامد میخواند و میان هر بیت و هر مصراع میشکند؛ انقدر بلند هقهق میکند که شانههایش میلرزند. دوباره این بیت را تکرار میکند. کمیل خیره به حامد میگوید: - این ندیده مست شده، ببینه چکار میکنه؟ فکر کنم اگه ببینه، یه دور دیگه بمیره! خجالت میکشم از این که نمردهام. کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. - آقا نوکر تو براتون بمیره/ نبینه که زینب دوباره اسیره... صدای حامد است که حلقهای از رزمندههای فاطمیون را نشانده دور خودش و دارد برایشان روضه میخواند. رزمندهها بیخیالِ معرکه جنگ و صفیر گلوله و موج انفجار، نشستهاند روی خاک و صورتشان را با دست پوشاندهاند. صدای هقهقشان انقدر بلند است که در این سر و صدا هم شنیده میشود. - کی یار دل ما تو این غربتا هست؟/ کی جز تو میگیره از این نوکرا دست؟ میخواند و اشک از چشمانش میریزد. فرقی نمیکند کجای دنیا باشی. هرجا که باشی، نزدیک محرم که میشود، بوی محرم خودش را میرساند به سلولهای عصبیات و دلت روضه میخواهد. چند قدم مانده به حلقه بچهها، روی زمین مینشینم. صورتم را با دست میپوشانم و بغضِ رسوب کرده در گلویم را میشکنم. اینجا، این بیابان گرم و بیآب و علف، خیلی قابلتحملتر از شهر است برای من. قبلا اینطور نبود؛ اما از بعد از مجروحیتم، تحمل محدودیتهای دنیا برایم سخت شده؛ رنجهایش هم. اینجا که هستم آرامترم؛ اما نمیدانم چرا. - بگیر دستمونو ببر تا نهایت/ بذار اسم ما رو تو لوح شهادت... حامد میخواند و میان هر بیت و هر مصراع میشکند؛ انقدر بلند هقهق میکند که شانههایش میلرزند. دوباره این بیت را تکرار میکند. کمیل خیره به حامد میگوید: - این ندیده مست شده، ببینه چکار میکنه؟ فکر کنم اگه ببینه، یه دور دیگه بمیره! خجالت میکشم از این که نمردهام. کمیل همچنان خیره است به حامد: - میدونی چرا اینجا آرومتری؟ چون اینجا، اون چیزایی که بین تو و آخرت فاصله انداختن کمرنگ شدن. توجهت بهشون کم شده. برای همین بیشتر احساس سبکی میکنی. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞