eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 مادرش می‌گفت: بچه ام با آن قد و قامت رشیدش خم شد جلویم تا دستم را ببوسد... همین است دیگـر... در پیش مادر و پدرت که خاضع شدی به عرش میرسی و حالا مزارش شده ملجاء و پناه دلسوختگان... 💔 ... 💕 @aah3noghte💕 جهت کپی، هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
💔 مباد صبح قیامت شفاعتم نکنی بـه غیر عاطفه از انتظاری نیست یامَوْلاتی‌‌یافاطِمَةُ‌أَغِیثینی🥀 🏴🏴 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به قول خودش، در تمام و بی کسی اش ، دست هایش فقط در خانه را زد و چشم هایش بهانه او را گرفت و بارید.😢 . پدرش را سرطان در هم پیچید و آسمانی شد...♡ ، شد نان آور خانواده ، آن هم چه نانی...! نانی که ، چرک از رخت ها می ربود و خشت خشت آماده می کرد برای سر پناه مردم. . علی در وارد عرصه مبارزه شد وفعالیت هایش را از مسجد محل آغاز کرد. . نام مادر، ننه علی " سکینه پاکزاد " است و به راستی فرزند پاکی زاده . پاکزاد و زاده پاک هردو در جبهه ها حضور داشتند.👊 🍂گویی جسم اثیری اش در کالبد جسم اسیری نمی گنجید که هم نتوانست طعم ، لعبت دنیا را به او بچشاند . 🍂چهار ماه بعد از ازدواجش بود که به سوی حقیقی پر کشید❤️ . شهادتش در: ۱۳۶۵/۱۰/۴ بود و بعد از این تا مدت ها هنوز چندین خانواده با تاریکی شب ،چشم شان به در خشک بود بلکه دوباره زنگ خانه، نوید آمدن ناشناسی را بدهد که برایشان آذوقه پشت در می گذاشت😥 . ✍نویسنده : . 📅تاریخ تولد: ۱۸ آبان ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت: ۴ دی ۱۳۶۵ 🥀مزار شهید : گلزار شهدا کرمان ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 |صبح🌱| #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
. مادرم‌حضرت‌زهراستـــــ♥️ سر ِ سجاده ِ سبز ِ تو شده معنا ع‌شق.. چادرتــــــــــ سوره‌ے استــــــــ بخوان "إنّا" ع‌شق.. . دستـــــــ‌هاے تو سرآغاز همه خوبے‌هاستــــــــ... مادر اصلا شده تعریف در این مینا: " ع‌شق " . تا تو مضمون غزل‌هاے پر از راز منے... هم ردیف تو شده قافیه ڪم پیدا " ع‌شق ".. . آیه‌ے رحمتـــــــــ مایے نه فقط در قرآن... ڪه به توراتــــــــــ و زبورے و به یوحنا ع‌شق.. . همه‌ے عمر‌؛ نگاه تو دل آرامم ڪرد.. نشده از چشم تو صادر غزلے، الا "‌ ع‌شق ".. . هر ڪه پرسید ڪه تعریف تا از چیستـــــــ!؟.. همه جا داد زدم با نفسے غَرا " " ... 💕 @aah3noghte💕
💔 در روضه ی مادر حرف از کوچه و که می شود از در سوخته و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت. در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، و گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود. خادم الحسین هایی که در روضه بی تاب میشوند، نبض غیرتشان میزند اگر به خانمی شود. محمد محمدی، نوکری بود که درس را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی میشود. نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود. ایستاد و به اش عمل کرد، وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم. برای دفاع از ناموس کشورش، جانش را داد. دلم شکست وقتی فهمیدم از پهلو به او چاقو زده اند. گویی سرنوشت ، قسمت فرزندان است... قصه ما شهید شد اما در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید. خوش به حال آن کس که قلب شهید در سینه اش میتپد. قلبی که محبِّ است و با ذکر بی تاب می شود. خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه و بازار تکرار نشود.‌ به بانویی اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش... چشم می بندم بر دنیای اطرافم. بر آن هایی که شاید با حجاب، غریبه شده اند. بی خیال تمام ها و ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون ، چادرم را محکم تر می گیرم. زینبی می مانم پای حسین های زمان... ✍طاهره بنائی منتظر سالروز شهادت تاریخ تولد : ۱۳۶۶ تاریخ شهادت : ۲۷ /۷/ ۱۳۹۹ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 روح مناجاتی...عمه‌ی ساداتی.. اذن دخول من ...قبله‌ی حاجاتی... دورتان بگردم بانو! برای ما دلتنگ های قبر خاکی سادات زیارت شما چه شیرین است... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 أنا مِن اولئڪ مِمَن یَموتونَ حینَ یُحِبونـ من از آنهایے ام آنهایے کہ حینِ دوست داشتن مے میرند.. پرونده ، باید به امضای برسد تا عاقبتش ختم به شود این ایام ، با سلام دادن بر وصیّ پیامبر اکرم یا خواندن زیارت دل حضرت زهرای اطهر را شاد کنیم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 جان! از شما نوشتن کجا و منِ روسیاه کجا؟ درست است به حسَب ظاهر، شما بی نشان است، ولی مادر جان! هایی هست که هنگام شنیدن نام نامی شما به می افتد و هایی هستند که با شنیدن مصائبی که بر شما گذشته، از تر می شود خلقت! از شما می خواهیم در این دوران ها در این تباهی ها، نورتان را برما بتابانید و ما را چون آن یهودیانی که با چادر سیاهتان هدایت شدند، به راه فرزندتان هدایت و قدم کنید که راه آن آخرین، تنها راه ماست. . . فقط به رسم ، چند سطری برایتان قلم زدم به آنکه ما را جزء و شما به شمار آورند... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 📸به وقت زیارت مجازی حُب حسین، سر الاسرار شهداست فَأین تَذهبون؟! اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا؛ از
💔 یاد تو حس قشنگی‌ست که در دل دارم چه باشی چه نباشی نگهش میدارم امروز روز تکریم مادران و همسران شهدا بود و فقط خدا می داند دلتنگی این مادران و همسران کم نمی شود و تمامی ندارد اما چرا... یک روز تمام این داغ ها خنک می شوند تمام این دل های تنگ، باز می شوند و سوز دل، تسکین می یابد آن روز که بیاد و انتقام آن شهیده را بگیرد آن روز که انتقام خون مظلوم کربلا ستانده شود... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ❝ -رسول‌خداﷺ فرمودند : « دعاۍِ از موانع اجابتِ دعا مے‌گذرد..! » -دعایِ‌مستجاب‌داریم‌ودرغفلتیم : ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #تولدت_مبارک_نعم_الرفیق تولدم تولد تو که ختم به خیر شد ڪاش واسہ دل #آرزومنداش حسرت نشه🥀 سالر
💔 گفتم: می‌گویند سیدسجاد شهید شده!!! گفت: خب شده دیگه! گفتم: به همین راحتی؟! گفت: خب سوریه بوده، بوده ننه! جنگ هم دارد یکیش هم سجاد... توی دلم گفتم: نیستی که بدانی این قدر هم راحت نمیشود درباره حرف زد، هیچ منطقی نمی‌تواند شهادت فرزند را برای مادر راحت کند.🥀😔 از سر کار مستقیم آمد پیش من؛ بی مقدمه زد به صحرای کربلا و از سختی های حضرت زینب حرف زد.... گفت: اینها را میگویم که اگر قرار شد بروم سوریه نخواهی جلویم را بگیری، فکر نکن اگر من شهید نشوم و اینجا بمانم می‌توانی مرگ را از من دور کنی و هیچ بلایی سرم نمی‌آید. راوی: مادر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت276 این حداقل د
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



چه روزها که پای پیاده لب فرات روضه می‌خواند و در دل داعش نفوذ می‌کرد و چه روزها دسته‌دسته پرونده‌های ضدجاسوسی را به ثمر می‌رساند.
حقش چیزی جز شهادت نبود...🥀

پدر عباس دستم را می‌کشد. بنده خدا شیمیایی است، نمی‌تواند زیاد صحبت کند. به سختی و با حال نزارش، اصرار دارد چیزی بگوید به من.

سرم را پایین می‌آورم و می‌گویم: جانم حاجی؟
خیلی آرام و بریده‌بریده می‌گوید: عباس... چطور... شهید... شد؟

بند دلم پاره می‌شود.
بیایم برایش روضه پسرش را بخوانم؟😔
چه بگویم؟
از کجا بگویم؟
از خیانت نیرو خودی؟
یا از نفس‌های بریده‌بریده پسرش؟
از این بگویم که پسرش تا دل داعش رفت ولی یک تار مو از سرش کم نشد، اما وسط تهران، در کشور خودش، پیکرش را از جوی آب در آوردیم؟


نگاه التماس‌آمیزش را که می‌بینم، لب باز می‌کنم به گفتن. جزئی و محدود...
خودم هم نمی‌فهمم چه گفتم و پدر عباس به چه حال افتاد. 

عباس می‌رسد و مادرش، پیش پای پسر برمی‌خیزد. مرصاد و کمیل می‌روند کمک و همراه با چهار نفر دیگر از بچه‌ها، تابوت را می‌آورند.

تابوت را کنار قبر می‌گذارند. روی پرچم ایران، یک کاغذ سه در چهار است که اسم عباس را بر آن نوشته‌اند. کاغذ زیر باران کم‌رمق زمستان خیس خورده.

این‌بار از اشک چشم گذشته، قلبم هم دارد گریه می‌کند. انگار کسی آن را در دست گرفته و دارد مچاله‌اش می‌کند. نفس‌هایم میان آن قلب مچاله گیر کرده، بالا نمی‌آید.
حس دونده‌ای را دارم که بدجور زمین خورده. فرصتی هم ندارد بلند شود و تکانی به خودش بدهد.

مرصاد تابوت را باز می‌کند. کفن را کنار می‌زند. مادر عباس دو طرف صورت عباس را می‌گیرد و بوسه بارانش می‌کند، قربان صدقه‌اش می‌رود، دستش را میان موهای عباس می‌برد و مرتبشان می‌کند، برایش لالایی می‌خواند:
لالایت می‌کنم، خوابت نمیاد/
 بزرگت کردم و یادت نمیاد/
لالایت می‌کنم تا زنده باشی/
غلام حضرت معصومه باشی...

پدر عباس خودش را از ویلچر به زمین می‌اندازد. 
-عباس بابا، سرافرازم کردی پسر. بابا عباس، پیش قمر بنی‌هاشم سربلندم کردی، من قربونت برم که سرافرازم کردی بابا... سرافراز...

کمیل دیگر نمی‌تواند نفس بکشد، سرخ شده صورتش. کنار امید نشسته و هردوشان بلندبلند گریه می‌کنند.
مرصاد بالای سر امید و کمیل ایستاده و برعکس آن‌ها آرام‌آرام گریه می‌کند.
از همه آرام‌تر اینجا، عباس است با آن لبخند ملیحی که زده و قطرات باران هم دارند صورتش را می‌بوسند. معلوم نیست که مهمان کدام‌یک از رفقای شهیدش است.

 ارام کنار پدر عباس می‌روم و می‌گویم: حاجی، داره دیر می‌شه. اگر اجازه بدید زودتر دفنش کنیم.

دل کندن برایش سخت است. درست است پسرش شهید شده، ولی اینکه تا اخر عمرش نتواند قد رعنا و چهره جوانش را ببیند سخت است. بوسه‌ای به پیشانی عباس می‌نشاند و میگوید: یا علی مدد...

کمیل کمک می‌کند پدر عباس بر روی ویلچر بشیند. خواهرانش، مادرش را از کنار تابوت بلند می‌کنند. این لحظه‌های آخر، دلم می‌خواهد با او تنها باشم.
 به درون قبر می‌روم. مرصاد و یکی دیگر از بچه‌ها کمک می‌کنند تا عباس را از تابوت در بیاوریم و در قبر بگذاریم. هنوز دارد می‌خندد. سرش را به سمت قبله می‌گذارم و آرام تکانش می‌دهم:
- اسمع افهم، یا عباس بن...

آن بغضی که میان قلب مچاله شده‌ام گیر کرده بود، سرازیر می‌شود. دارم تلقین چه کسی را می‌خوانم؟ این عباس است، عباس! چرا الان عباس باید اینجا دراز کشیده باشد؟ الان باید روی دوپای خودش می‌آمد اصفهان و بعدش برای رفتن به سوریه باز با من کل‌کل می‌کرد...

جانم بالا آمد تا تلقینش را خواندم.
 پیشانی‌اش را می‌بوسم و درکنار گوشش زمزمه می‌کنم: عباس... سلام منو به حاج حسین برسون...

می‌خواهم از قبر بیایم بیرون که مادرش می‌گوید: آقا، می‌شه براش روضه بخونید و سینه بزنید؟
سر تاییدی تکان می‌دهم و باز می‌نشینم:
 آهاي شما كه تك به تك/ رفتين و كيميا شدين/
مدافعان حرم/ دختر مرتضي شدين/
 التماس دعا، نگاهي هم به ما كنين/
 التماس دعا، بحال ما دعا كنين...
بلند می‌شوم و آخرین بار نگاهش می‌کنم. به کسی نگاه می‌کنم که سال‌ها برای ایران دوید و افتاد و بلند شد. عباس هم رفت و به عرش رسید...



" "

بالاخره آمدی مادر؟ دیر آمدی؛ اما بی‌خبر نه.
 من می‌دانستم می‌آیی. منتظرت بودم. خیلی طول کشیده بود برگشتنت و من یقین داشتم همین روزها برمی‌گردی؛ روزها را می‌شمردم و شب‌ها قرآن را مثل مرهم می‌گذاشتم روی قلب زخمی‌ام.
یک پاییز بدون تو گذشت؛ به سردی و سختیِ زمستان؛ و حالا که آمده‌ای، نوروز همراه خودت آورده‌ای در سرمای دی‌ماه.


... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
💔 برای تحمّل کردن خلق شده کدام مُصیبتی روی زمین اتفاق می‌اُفتد، که سهمی از آن، مالِ مادرها نباشد؟! ✍️نادر ابراهیمی مــادرهـا ♡ همه شان پرستارند پرستارانی بی منت که اگر نبودند نسلِ انسانیت منقرض می شد خـوب که نگاه کنی همه روز روزِ اسـت 🌸تقدیم به تمام مادران سرزمینم کبری (سلام الله علیها) و روز پرستار مبارک 💞 @shahiidsho💞
💔 هستے از آنچہ نوشتند فراتر بانو یڪ نخِ چادر تو شافع محشر بانو همگے سینہ زنیم و همہ فرزند توایم با تو معنا بشود واژه بانو 🥀 💔 🥀 💞 @shahiidsho💞
💔 برای می‌نویسم که ندارد 💔 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 اگر ننه علی را نمی‌شناسید این پست را بخوانید مادری بود بنام ننه‌علی وقتی پسرش شهید شد، آلونکی ساخت در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش شب و روز اونجا زندگی میکرد قرآن می‌خواند و همان جا دعا میکرد... اصلا زندگی اش پیش علی اش بود سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود آخر هم همانجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم... یار آخرالزمانی 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 مدح حضرت زهرا توسط سید حمیدرضا برقعی💓 ویدیو ها تکراری نیستن بسیار زیبا 💞 @shahiidsho💞
💔 این تصویر را هیچ گاه از خاطر مَبَـــر‼️ " مادری در حال شانه زدن موهای جگر گوشه شهیدش" دلہای مادران زیادی سوخته 🥀 تا این انقلاب و نظام به من و تو برسد مبادا شرمنده شان شویم 💞 @shahiidsho💞
💔 هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. راوی: 💞 @shahiidsho💞
💔 ‏گویند دعای خیر مادر که پشت و همراهت باشد، همیشه و تا ابد رستگار خواهی بود. حاج قاسم! بی گمان دعای خیر و عاقبت به خیری مادر همواره پشت و پناه تو بوده است و اینک جواب همان دعاهای ساده ای را گرفته ای که رهروی راه پر فراز و نشیب و ارزشمندت بوده است. انتشار به مناسبت 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شهدا امامزادگان عشقند و ستارگان آسمان اطاعت از ولیّ آری... آنان که رفتند جاودانه شدند تا ما عاشقی
💔 مادر پایش روی زمین است اما دستانش ستاره‌های اجابت را در آسمان می‌چیند روز آخر اومد به مادرش گفت: شما ته دلت راضی نیست. اگر راضی بودی، ڪـار من حل شدھ بود؛ یڪ هفتہ است دارند من را مےچرخانند؛ اما باید بروم. آنجـا بہِـم نیاز دارند. مےدانم برای رفتنـم دلت چرکین است... اما باید توی چشـم های من نگاھ کنے و بہـم بگـویے راضی هستے... موقع حرف زدن، دستمـ را گرفتہ بود و تلاش مےڪرد توی چشمہایم نگاھ کند؛ از خدا خواستـم کمکم کند. با چشمہایش التماس مےڪرد آزادش ڪنم برود🕊 طاقت نیاوردم این طور بےتابے کند به سختی لبخند زدم و گفتـم: بہ خدا راضےام! برو... خندید و گفت: حالا شد👌 📚 دخترها_بابایی_اند راوی: بااندکی تغییر فدایی عمه جان اختصاصی کانال شهیدشو 💞 @shahiidsho💞 کپی بدون تغییر در عکس
💔 ‏قطعا پشت قهرمانی مثل حاج قاسم؛ یه اَبَر قهرمان به اسم "مادر" ایستاده :) 💞 @shahiidsho💞
💔 ‏‌ روزِ "من اگه ۱۰ تا پسر دیگه هم داشتم برای اسلام و ایران می‌دادم" مبارک! 💞 @shahiidsho💞