eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_هفدهم حاجی در یک کشور نمی جنگید، یک وطن نداشت
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) .... 🌱اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتِِ لِکُلِّ صَبّارِِ شَکورِِ. ایّام الله آیه اند، نشانه اند، دلیل راهند. برای چه کسانی؟ برای کسانی که این دو صفت را دارند: صبّارند وشکور. صبّار یعنی کسی که سر تا پا استقامت و صبر، یک سره اهل صبر و استقامت شکور یعنی آن کسب که نعمت را می شناسد و شکرگزاری می کند. حضرت موسی(ع) این دستور را عمل کرد. وَ اِذ قالَ مُوسی لِقَومِهِ اذکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَیکُم اِذ اَنجاکُم مِن آل فِرعَونَ؛ به یاد آن ها آورنجاتشان از دست فرعون و فرعونیان را، از دست قدرت و فائقه و غالب ستمگر را که چه طور شما را نجات داد این از ایّام الله است! اِذ اَنجاکُم مِن آل فِرعَونَ. آن وقتی که جوامع و انسان ها واقوام از دست قدرت های ستمگر نجات پیدا می کنند‌. این ندای عمومی پروردگار است. صدای بلند خدا است؛ وُ اِذ تَاَذَّنَ رَبُّکُم، 《تاذّن》 یعنی با صدای بلند خدای متعال به همه اعلان می کند که ؛ ✅ لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم: اگر شکرگذاری کردید، ما آن نعمتی را که به شما دادیم این را روز به روز افزاریش خواهیم‌ داد، زیاد می کنیم؛ ❎ وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عذابی لَشَدید؛ امّا اگر کفران نعمت کردید ، وظایف شکر را به جا نیاوردید، آن وقت آن جا عذاب الهی است، مشکلات فراوانی است که برای شما پیش خواهد آمد. بعد هم نتبجه کلّی از این مطلب را میفرماید که: وَقالَ مُوسی اِن تَکفُرُوا اَنتُم وَمَن فِی الاَرضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللهَ لَغَنِیُّ حَمید. این که ما می گوییم شکرگزار باشید، این است که می گوییم مراقب نعمت خدا باشید، نعمت خدا را از یاد نبرید، این برای خود شما است وَالّا خدای متعال بی نیاز است. (خطبه نماز جمعه امام‌خامنه ای :۱۳۹۸/۱۰/۲۷) امنیت کشور ما، مرزهای ما، همسایه های ما مدیون حضور ها ونیروهایش است که خستگی نمی فهمیدند؛ چون نیت سربازی داشتند! شکرگذاری از نعمت امنیت ایران🇮🇷 که امنیت اول کشور های دنیا🌏 را داد ، وظیفه من و شماست ! 🌺والّا که امیرالمومنین می فرمایند: _مومن ،توانش را از نیتی که دارد می گیرد! ... 📚حاج قاسم ... ... 💞 @aah3noghte💞
امام صادق علیه السلام کسی که در روز غدیر یک درهم خرج کند معادل با صد هزار درهم است. زمان : روز غدیر مکان: تهران، پارک ملت هدف :پخش بسته فرهنگی...شربت پلمپ شده وماسک مطابق با پروتکل های بهداشتی تبیین و شبهه زدایی غدیر.....پرده خوانی غدیر...
💔 اللّهمَ انَّکَ تُجیبُ المُضطَرَّ و تَکشِفُ السُّوء و تُغیثُ المَکروبَ و تَشفِی السَّقیم... خدایا! بیچارگان را پاسخ میدهى و بدى را برطرف میکنى و به فریاد گرفتاران میرسى و بیماران را درمان میکنى... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 پرواز کرد عاقبت ؛ ماهی‌ای که شوری دریا برایِ نمک گیر کردنش کافی نبود ... ۵ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 پرواز کرد عاقبت ؛ ماهی‌ای که شوری دریا برایِ نمک گیر کردنش کافی نبود ... #غواصان #نوجوانان #شه
• ۱۳ ماه رجب؛ در شهر کربلا به دنیا آمد.... پدر چند اسم نوشت، گذاشت بین قرآن، رفتیم توی حرم امام حسین گرفت جلو دخترِ بزرگش اسمی که او کشید این بود: " طالب " تا حدود سال ۵۰ ، در کربلا ساکن بودیم که توسط رژیم بعث از عراق اخراج شده و به شیراز آمدیم. بعد از انقلاب پدرمان به عضویت سپاه در آمد. چون به زبان عربی مسلط بود، او را به عنوان مترجم به سوریه و لبنان اعزام کردند. سال ۶۴ بود که به دست اشرار هم پیمان اسراییل به شهادت رسید. که تنها سر از بدنش جدا کرده و برای گرفتن جایزه به اسراییلی ها تحویل می‌دهند. باقی مانده بدنش بعد ها به ایران برگردانده و در گلزار شهدا شیراز دفن شد. طالب خیلی به پدر علاقه داشت بارها می رفت پایین پای پدر می نشست و میگفت دوست دارم من هم همین جا کنار پدرم دفن شوم. شانزده سال نداشت که در شناسنامه‌اش دست برد و به جبهه اعزام شد و وارد گردان غواصی حضرت‌رسول(ص) شد. پاییز ۶۵ به اتفاق جمعی از بچه های گردان مشرف شدیم مشهد بعد هم قم یکی از بچه ها که همراه و کنار طالب بود . وقت برگشت، طالب تعریف می کرد در قم خیلی گریه و بی‌تابی کردم که یا حضرت معصومه دلم برای پدرم تنگ شده. در همان حال گریه خوابم برد. دیدم خانم حضرت معصومه کنارم امد و گفت چه می‌خواهی. گفتم دوست دارم مث پدرم شهید شوم. خانم قرانی جلو من گرفتند که سه کاغذ بین ان بود. یکی را کشیدم. رویش نوشته بود شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ (شبیه همان اتفاقی که زمان تولدش در حرم امام حسین پیش آمد) بعد از سفر مشهد، بچه ها رفتند مرخصی. اما همزمان شد با سیل شدید در استان فارس و برگشت انها با تاخیر مواجه شد خیلی از بچه‌ها به همین ترتیب از کربلای ۴ جا ماندند من جمله "طالب" وقتی برگشت خیلی ناراحت بود می‌گفت : شما باعث شدید من از عملیات و شهادت جا بمانم. این ناراحتی بود تا خبر کربلای ۵ آمد. دیگر سر از پا نمی شناخت. شب عملیات یعنی ۱۹ دی ماه ۶۵ دستور آمده بود به تعداد لباس غواصی نیرو ببرم لباس کم بود، طالب هم قدو قواره کوچکی داشت و لباس برایش گشاد بود ،گفتم طالب تو نیا لباس نداریم. زد زیر گریه و التماس. انقدر اشک ریخت که دلم سوخت. با خودم گفتم کسی که انقدر انرژی و انگیزه برای شرکت در عملیات دارد بیشتر به دردم می خورد تا کسی که بخواهد با اجبار بیاید. گفتم بیا… هنوز یک ساعت از شروع عملیات نگذشته توی آب تیر خوردم. مرتب در آب بالا و پایین میشدم. هیچ کنترلی برای نگه داشتن خودم نداشتم. دیدم جسم سیاهی کنارم است. دست انداختم گرفتمش. یک غواص بود که شهید شده و روی آب شناور بود. با یک دستم مچ دستش را گرفتم با یک دستم مچ پایش، سرم را از پشت گذاشتم روی کمرش. وجودش کمک کرد تا از آن آشفتگی و خفه شدن نجات پیدا کنم. وقتی توانستم خودم را نگه دارم ، غواص را چرخاندم. دیدم طالب است. انقدر آرام و زیبا شهید شده بود که گویی خواب است. (شاید می خواست با نجات من تصمیمی را که برای امدنش به عملیات گرفته بودم جبران کند) دوباره او را چرخاندم و ساعتی سرم را روی بدنش گذاشتم تا قایق ها آمدند و من را از آب گرفتند.. به روایت : صادق خوشنامی [ هدیه به شهید طالب لاریان صلوات ] ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عَرفات است ولی هـر ڪہ بگویـد يارب پاسخش‌از طرف‌ کربُـ ـبلا می‌آید ... رفقا کی فکرشو میکرد یروز بگن عرفه نیایین کربلا؟!! همون سرزمینی که نظر رحمت و مغفرت خدا، روز عرفه از اونجا شروع میشه تا به بقیه مناجات کننده ها برسه... کاش میشد به جای حسرت خوردن یه کاری کرد کاش خدا یه قلبای شکسته مون نگاه کنه و دیگه امسال سال آخر غیبت مولا مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه باشه از من و تو دیگه کاری ساخته نیست رفیق!☝️ فقط باید دعا کرد و یه کاری کرد که وقتی مولا قدم به چشمامون گذاشتن، تازه جا نخوریم که... عه الان باید چکار کنیم؟ همسنگری ها امامِ غریب ما، سرباز میخوان و اگه سرباز حضرت نشیم بی شک سربار خواهیم شد...😔 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌱 «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَعِيمٍ» پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند. سوره الطور / آیه ۱۷  ... 💕 @aah3noghte💕
💔 گناه کار ترین بنده ی توام یا رب به جان فاطمه شرمنده ی توام یا رب ببین به پا شده بتخانه در دلم اما هنوز مدعی ام بنده ی توام یارب تمام عمر مرا سربلند کردی و من تمام عمر سرافکنده ی توام یارب گناه خیمه ی غم در دلم زده اما هنوز منتظر خنده ی توام یارب به روسیاهی من بیشتر اضافه شده که بین خلق نماینده ی توام یارب اگر نظر کنی از لطف رام خواهم شد منی که عبد گریزنده ی توام یا رب گناهکار ترین بنده ام ولی دلخوش به دست رحمت بخشنده ی توام یارب خدا، تو را به خدا می دهم قسم، العفو! به حق آل عبا می دهم قسم، العفو! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بسم رب الشهدا یکم فروردین ماه سال ۱۳۶۸ بود که متولد شد.نیمه شعبان که به دنیا آمد؛ نامش را مهدی نهادند و مهدی یعنی؛هدایت شده... آری هدایت دل هایی را که سرگردانِ گناه و عصیان شده اند. و خداوند در قرآن کریم می فرماید: والصدقین والشهداءوالصالحینـ و حسنــ اولئک رفیقا وراست گفتاران و شهیدان و صالحان بهترینِ دوستان اند.... شهید مهدی محمد حسین یاغی ؛ را به صداقتش میشناختند ، صداقتی که ختم به مرتبه شهیدان شد. در دفاع از حریم اهل البیت«علیهم السلام» پابه میدان که نهاد؛ نام کرار شد ؛ معرف نظامی اش و او شیعه حضرت امیر المومنین «علیه السلام»بود و چه زیباست که شیعه ، به مولایش اقتدا کند ؛ حتی در نوع پروازش.... تا این که در نهم مرداد ماه سال ۱۳۹۲آسمانی شد و ای کاش ما را هم آسمانی کند ، مانند خودش... به قلم sh.g 📚موضوع مرتبط: ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نامش هَفهاف‌بن‌مهند راسبی بصری است. بعد از شهادت ارباب، رسید کربلا. فکر می‌کرد آن لشکر سی‌هزار نفره که در ظاهر پیروز شدند لشکر حسین‌اند. رفت سمت لشکر گفت مولای من کجاست؟ گفتند مولای تو کیست؟ گفت پسر علی‌بن‌ابی طالب. گودال را نشانش دادند. فهمید ورق برگشته. فهمید دیر رسیده. گفت: کاش بصره اینقدر از کربلا دور نبود! رفت سمت‌ گودال. نگفت دیر شده! نگفت ببخش حسین‌ جان نیامدم به یاری‌ات! نگفت لیاقت نداشتم با تو باشم! نا‌امید نشد... گفت مولای من! لحظاتی دیگر می‌آیم . زد به دل لشکر. محاصره شد. شهید شد. افتاد نزدیک گودال. 👈ای کسانی که فکر می‌کنید جا مانده‌اید! هفهاف بصری بعد از حسین شهید شد! می‌گویند هفهاف آخرین‌ شهید واقعه است، اما من می‌گویم‌ هفهاف اولین زائر کربلاست! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 هفت آسمان اوج فلک را که رد کنی قدت نمیرسد علی را رصد کنی فرستنده: خانم بهشتی ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 🥀 من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 جان علی جانان علی،شاهنشه شاهان علی 🌷 عشق من عشق شما عشق خودیزدان علی 🌷 روی لبهای نبی،ذکرتمام انبیا 🌷 یاعلی یاعلی یاعلی،ای جان علی فرستنده: یا مهدی ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 آیت الله بهجت: ✅هرڪس مےخواهد دنیا و آخرت داشتہ باشد و بہ هر آنچہ اراده مےڪند فایق آید مداومت نماید بہ این اعمال ↯ ①نماز اول وقت ②مداومت بر استغفار ③ترڪ گناه ④اذڪار حوقلہ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ز آسمان آورده اند نامه رب العظيم نزد رسول مرسلان سبحان الحکیم گویند السلام به نبی اکرم مصطفی امر کرده خدا ولایت و امامت مرتضی اعلام کن ای رسول بر تمام حاجیان وحی آمده که علی است امیرمؤمنان فرستنده: ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 {شعر علوے🌙} هر دلـ کہ شکست💔رهـ بہ جایے دارد هر اهلـ دلے💚قبلہ نمایے دارد با ایݧ کہ بود قبلہ ما کعبہ ولی ایواݧ نجف🙃عجب صفایے دارد 😍 فرستنده: سیدعمار ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 از مـٰن نیآز میرسـٰد و از تُو ... نٰاز عجب دردسری شده‍ سفر کربلای مـٰن . . ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 هرچی پشت صحنه دیدید فراموش کنید😔 پشت صحنه مصاحبه با همسر شهید حسینی و واکنش فرزندانشون را از دست ندید... شهید مدافع حرم سید محمد جعفر حسینی🌹 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💞 إلهی ما أقرَبَڪَ مِنّی وَ أَبعَدَنی عَنڪَ خدایا..! چقدر به من نزدیکی و من از تو دورم.. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عید قربان آمد و بازا که قربانت شوَم همچو اسماعیل، به فرمان خدا رامَت شوَم ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_هجدهم.... 🌱اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتِِ لِکُلِّ صَب
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) حاج قاسم می گوید: _یک بار برای جلسه خدمت حضرت آقا بودیم. جلسه هنوز شروع نشده بود چون منتظر بقیه دوستان بودیم. آقامن راصدا کردند.خدمتشان رسیدم؛ آقا کتابی دستشان بود،نشانم دادند همراه چند عکس از. وقتی دیدم ،آقا فرمودند: _اگر شماهم رفته بودید( شده بودید)این ماموریت های سخت را نمی توانستید انجام دهید! من آن موقع بود که (از بودن وماندن) بسیار خوشحال شدم! 🍃وجود ها متفاوت است! اثر وجود و حضور هم متفاوت است! بعضی ها وجود دارند اما آن قدر بی برکت است که عین بی وجودی است! بود ونبودشان حتی برای خانواده هم فرقی ندارد چه برسد به اجتماع و کشور! اما بعضی ها؛ وجودشان ،حضور در عالم هستی است. بیدارکننده دل هاست،روشن کننده تاریکی هاست! این وجودهای پر برکت تنها دریک صورت به وجود می آیند: در سایه اهل بیت! حاج قاسم به نیت امام زمان(ارواحناله الفداه) مقابل ولایت زانوی ادب می زد. خدا این گونه می پذیرد. امام زمان (ارواحناله الفداه) این گونه برکت می دهد. ... 📚حاج قاسم ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 دل گرفتار شکوه و صولت حیدری است💚 دل من مست ولای عشق مولا علی است❤️ یا علی گویم و آغاز کنم قصه ی عشق💚 عین عشق اول نام مرتضیِ علی است❤️ فرستنده: نوکر حضرت مادر ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي ﴿١٤﴾ بگو: فقط خدا را در حالی که ایمان و عبادتم را برای او [از هر گونه شرکی] خالص می کنم، می پرستم. (۱۴) سوره زمر/ايه١٤ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_81 مدتی از ماموریت حسام به سوریه میگذشت و من جز خبرهای فاطمه خانم از او، هیچ
صدایِ قدمهای فردی در سالن پیچید.. وارد شده بود و در خانه سرک میکشید.. نه.. خدا کند به اتاق من نیاید.. تضمین نمیدادم که جیغ نکشم. به همین خاطر تیغه ی دستم را فرش دندانهایم کردم و فشار دادم با تمام نیرو. طنین گامها نزدیک و نزدیک میشد. مقابل اتاقم ایستاد. نفسم بند آمد اما ناگهان مسیرش را عوض کرد. از اتاق دور شد..  مطمئن بودم که به سمت اتاق مادر میرود. چون دیوار به دیوار با من بود. چرا هیچکس وجود نداشت تا با فریاد از او کمک بخواهم. اصلا در این روزِ بارانی چه وقتِ امامزاده رفتن بود که بی پروین و مادر در این خانه تنها بمانم. برگشت.. آرام و شمرده گام برمیداشت. در را باز کرد و در چارچوبش ایستاد. حالا پاهایش در تیررس نگاهم بود. ازفرط ترس ، صدایِ بلندِ تپش قلبم را میشنیدم  و وحشت زده از اینکه نکند به گوش اوهم برسد؛ این کوبشِ سرکشِ نبض... به سمت تخت آمد... کنارش ایستاد و مکث کرد. یعنی.. یعنی قصد داشت تا زیر تخت را بگردد؟ صدایش بلند شد و وجودم سکته وار لرزید (تو دهاتهایِ آلمان، اینجوری قایم میشدن؟؟  نصفه لنگت وسط اتاقه، اونوقت کله تو بردی زیر تخت که مثلا پیدات نکنم؟ من موندم اون حسام بدبخت با این خنگ بازیات چی کشید. البته شاید شیوه جدید استتاره ما بی خبریم.) زبانم بند آمده بود. از شدت هیجان سرم را بلند کردم که محکم به کفی تخت خورد و آه از نهادم بلند شد. دستی غرغرکنان پاهایم را گرفت و از زیر تخت بیرون کشید. باورم نمیشد با بهت به صورتش خیره شدم. همان چشمان رنگی و صورت بور که حالا به لطفِ ته ریش بلند و طلائی اش، کمی آفتاب سوخته تر از همیشه نشان میداد. نگاه رویِ چهره ام چرخاند. غم در چشمانش نشست.. حق داشت، این مرده ی متحرک چه شباهتی به سارایِ دانیال داشت. محکم بغلم کرد.. آنقدر عمیق که صدای ترق ترق استخوانهایم را میشنیدم و من انقدر در شوک غرق بودم که نمیدانست باید بدوم..؟؟ فریاد بزنم..؟؟ یا ببوسمش..؟؟ دانیال، برادر من.. در یک نفسی ام قرار داشت و من رویِ ابرها، رقصِ باله را تمرین میکردم. مرا از خودش دور کرد.. چشمانش خیس بود.. اما سعی کرد به رویم نیاورد که دیگر آن خواهر سابق نیستم. (چیه..؟؟ نکنه طلبکارم هستی؟ میخوای بفرستم مناطق اشغالی، روشهایِ نوینِ مخفی شدن رو به بچه ها یاد بدی..؟ خدایی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.. اصلا اشک تو چشام حلقه زد وقتی لنگتو وسط اتاق دیدم. بعد میگم خنگِ داداشتی، بهت برمیخوره.) با لبخند به صورتش خیره ماندم.. کاش دنیا این لحظه ها را از فرصتِ زنده بودنم کم نمیکرد.. دوست داشتم او حرف بزند و من تماشا کنم. از جوک هایِ بی مزه اش بگوید و من فقط تماشا کنم. از خالی بندی هایِ مردانه اش بگوید و من باز هم فقط تماشایش کنم. چقدر فرصت کم بود برایِ تماشایِ این تنها برادر. طلبکارانه سری تکان داد (چیه عین قورباغه زل زدی به من؟ خوشگل، خوش تیپ ندیدی؟ یا اینکه الان میخوای بگی که مثلا خیلی مظلومی و از این حرفا؟ بیخود تلاش نکن.. جواب نمیده.. من حسام نیستم که سرم شیره بمالی. خدایی چه بلایی سر اون بخت برگشته آوردی که از وقتی پاشو گذاشت سوریه دنبال شهادته. روزی سه بار میره تو تیرس دشمن وایمیسته میگه داعش بیا منو بکش.) خندیدم، بلند..  خودِ خودِ دیوانه اش بود.. بی هیچ تغییری.. اما دلم لرزید، کاش بی قرارِ حسام نبودم. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_82 صدایِ قدمهای فردی در سالن پیچید.. وارد شده بود و در خانه سرک میکشید.. نه.
یک دل سیر خواهرانه براندازش کردم. بوسیدم ، بوییدم و قربان صدقه اش رفتم. خدا کند که امروز هیچ وقت تمام نشود. پرسیدم چرا اینطور وارد خانه شد و او با شیطت جواب داد (بابا خواستم عین تو فیلما سوپرایزتون کنم اما نمیدونستم قرارِ گانگستر بازی دربیاری. گفتم در میزنم بالاخره یکی میاد دم در. وقتی دیدم کسی باز نمیکنه گفتم لابد نیستین دیگه، واسه همین با کلیدایی که حسام داده بود اومدم تو. بعدم خواستم وسایلو تو اتاق بگذارم و برم دوش بگیرم که با هوش سرشارِ خنگ ترین خواهر دنیا مواجه شدم. همین.  ولی خب شد نکشتیماااا. راستی چرا انقدر ترسیده بودی آخه.. ؟) از ترسم گفتم، از وحشتم برایِ برگشتنِ افرادِ عثمان و اون شرم زده مرا به آغوش کشید و مطمئنم کرد که دیگر هیچ خطری تهدیدمان نمیکند... مدتی از هم صحبتی مان میگذشت و جز چشمان غم زده ی دانیال، زبانش به رویم نمیآورد سرِ بی مو و صورتِ اسکلتی ام را و چقدر خودخوری میکرد این برادرِ از سفر رسیده. از جایش بلند شد (یه قهوه ی خوشمزه واسه داداشِ گلت درست میکنی؟ یا فقط بلدی با حسرت به این کوه خوش تیپی و عضله زل بزنی؟) از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم (نداریم.. چایی میارم..) چشمانش درشت شد از فرط تعجب (چایی؟؟ تا جاییکه یادمه وقتی بابا چایی درست میکرد از خوونه میزدی بیرون که بوش به دماغت نخوره.. حالا میخوای چایی بریزی؟) و او نمیدانستم چای نوستالژیِ روزهایِ پر حسامم بود. چای شیرین شده با دستانِ آن مبارزه محجوب که طعم خدا میداد و این روزها عطرش مستم میکرد. بی تفاوت چای ریختم. در همان استکانهایِ کمر باریکِ قدیمی که جهاز مادر محسوب میشد (اما حالا همه چیز برعکس شده. عاشق عطر چای هستم و متنفر از بویِ قهوه.) و من چقدر ساده نفرت در دلم میکاشتم. متجعب دلیلش را پرسید و من سر بسته پاسخ دادم (از چای متنفر بودم چون انگار هر چی مسلمون تو دنیا بود این نوشیدنی رو دوست داشتم و اون وقتها هر چیزی که اسم اسلام رو تو ذهنم زنده میکردم، تهوع آور بود.) ابرو بالا داد (و الان چطور؟) نفسی عمیق کشیدم و سینی چای را درمقابلش رویِ میز گذاشتم (اما اشتباه بود.. اسلام خلاصه میشه تو علی.. و علی حل میشه تو خدا. خب من هم اون وقتها نمیدیدم.. دچار نوعی کوری فکری بودم.. اما حالا نه.. چای رو دوست دارم.. عطرش آرومم میکنه.. چون...) چه باید میگفتم؟؟ اینکه چون حسام را در ذهنم مرور میکند؟؟ زیر لب زمزمه کرد(علی.. اسمی که لرز به بدن بابا مینداخت.) نگاهم کرد (این یعنی اینکه مثل یه شیعه علی رو دوست داری؟) شانه ایی بالا انداختم (شیعه و سنی شو نمیدونم. اما علی رو به سبک خودم دوست دارم.) سری تکان داد، اگر پدر بود حکمی جز اعدام برایم صادر نمیکرد و دانیال فقط نگاهِ پر محبتش را به سمتم هل داد.. بدون هیچ اعتراضی.. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞
💔 در تقویم یڪ روز و اما هر روز عیدقربان است وقتے خواهشات نَفس برای خدآ قربانے می شوند♥ ! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ☆☆☆این است که دین،دین نشود جز به ولایش ☆☆☆این است کز آغاز خدا گفته ثنایش ☆☆☆این است که قرآن شده مشتاق صدایش ☆☆☆این است دلِ بسته اجابت به دعایش ♡♡♡غیرازعلی اسلام یدالله ندارد ♡♡♡باخویش محمد اسدالله ندارد فرستنده: کاظمی ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 🌹🌹 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سِوا فکندی همه آیه ی همارا 🌹🌹 فرستنده: منتظر شهادت ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 مادرم بعد خدا نام تو را یادم داد🌹 عادت کودکی ماست علی گفتن ما✋ فرستنده: جون خادم المهدی عج ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi