شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب داستان این کتاب در ارتباط با زنی به نام #زینت است که در مقطعی از زندگی به واسطه عدم
#معرفی_کتاب📚
کتاب
•°♡یادت باشد♡°•
روایتی است عاشقانه|••♡
از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر🕊حضرت زینب کبری(س)🕊به شهادت رسید!
♡••|یادت باشد|••♡
کتابی است که میشود ساعتها با آن خندید و روزها با آن اشک ریخت. کتاب را که ورق میزنی انگار برایت همه شهدا تصویر می شوند و تازه میفهمی آنهایی که فدایی زینب شدند، چقدر شبیه هم هستند.
فرقی نمیکند اسمشان چه باشد!
محمد بلباسی، محسن حججی، مصطفی صدرزاده، مهدی نوروزی یا حمید سیاهکالی و...
اینها همگی «یادشان بود» تا ما
«یادمان باشد» راه، از آسمان میگذرد!
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
#معرفی_کتاب
#زندگینامه
#سالروز_شهادت
#سالروزآسمانےشدن
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #قرار_عاشقی . هر ڪھ ڪنج دنج خود را در حرم دارد ولے من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است...؛🌱 #ا
💔
باز با گریھ بھ آغوش تو برمیگردم ؛
چون غریبے ڪھ خودش را برساند بھ وطن ..!
#یاغریبالغربا :)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
مرا به جایگاه #همسر_وهب رسانده ای
تو را به آرزوی لحظه لحظه ات رسانده ام
نگاه کن چگونه این #دلِ همیشه تنگ را
به قدر راه خانه تا #دمشق گسترانده ام
#شھیدجوادمحمدی
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی همسرم پسر عمه ام بود. آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با#عید_غدیر_خم ع
💔
#عاشقانه_شهدایی
برای مراسم ابا عبدالله داشتیم میرفتیم سپاه، قبل از پیاده شدن علی آقا گفت:
فرشته برام دعا کن.😉
گفتم: من همیشه تو رو دعا میکنم
گفت: نه ، دعا نکن صحیح و سالم باشم؛ دعا کن زودتر شهید بشم
با اخم نگاهش کردم با غم گفت:
(من از اول جنگ به سیدالشهدا اقتدا کردم و رفتم جبهه.
امشب میخوام براتم بگیرم، اومدم ازش بخوام لیاقت شهادت به من بده،اما میدونم اگه تو دلت با من یکی نباشه و دعا نکنی به جای نمیرسم ، پس فرشته ی گلم دعام کن😊
📚 کتاب گلستان یازدهم
خاطرات سردارشهیدعلی چیتسازیان
#شهید_علی_چیت_سازیان
#شهید_دفاع_مقدس
#عشق_آسمونی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شدت این عشق در شعرم نمیگنجد چرا؟
بیخیالِ شعر اصلا...
دوستت دارم حسینع
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#آھارباب
#آھزینب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 شدت این عشق در شعرم نمیگنجد چرا؟ بیخیالِ شعر اصلا... دوستت دارم حسینع #
💔
جنون یعنے ڪسے در
شهر خود سِیر میڪند
اما دِلَش در ڪوچه هاےِ
ڪربلا جاماندھ....!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
امام خمینی(ره):
#بسیج، مدرسه عشق
و مکتب شاهدان و #شهیدان_گمنامی است
که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن،
اذان #شهادت و #رشادت سر داده اند.
رشادت های جواد هم قبل از شهادتش، نُقل محافل است
و #گمنامی اش...
تکه کلامی داشت و میگفت:
"مردان خدا گمنامند"...
گویا همین گمنامی است که خیلی به چشم مادر سادات می آید و
دعا میکنند برای شهادت...
گمنامی ام آرزوست
#شھیدجوادمحمدی
#دلشڪستھ_ادمین... 💔
📚صحیفه امام خمینی ره جلد21ص194
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#۵آذر سالروز تشکیل #بسیج گرامی باد
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشتم روز بعد زنگ زدم به نسیم. او با شنیدن صدام
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_نهم
دستم رو روی دستش گذاشتم.گفتم:
_ولی من با شما یاد گرفتم نترسم.وقتی شما هستی نمیترسم.شما وجودتون پراز آرامش و امنیته.
زیر لب زمزمه کرد:😞
_نمیدونی رقیه خانوم درون من چه هیاهوییه!گفتم:
_بهم بگید..ازاول آشناییمون ایمان داشتم که شما یک چیزی آزارتون میده.اون چیز چیه؟😊
او سرش رو بالا آورد و با لبخند غمناکی گفت:
_مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز……
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!
من متوجه منظورش نمیشدم.گفت:
_رقیه سادات خانوم اون راز هرچی باشه همون دلیلیه که منو وادار کرده به شما اعتماد کنم و شما رو باور کنم.همون طور که الهام منو باور کرد.دیگه چیزی نپرسید.فقط توی نمازهاتون برای من گنهکارم دعا کنید.😞😣
🍃🌹🍃
خدایا این راز چه بود که من نباید از اون باخبر میشدم؟ پس گذشته ی حاج کمیل هم نقاط تاریکی داشت که او از مرورش اذیت میشد؟!؟؟مگه میشه حاج کمیل روزی گناهی کرده باشه؟ ! بااینکه دوست داشتم بدونم ولی حق رو به او میدادم که چیزی در مورد اون گناه نگه.
چون بقول فاطمه اعتراف به گناه خودش یک گناهه. پس بهتر بود دیگه حاج کمیل رو تحت فشار قرار ندم.
سرش رو بوسیدم😘 و گفتم:
_از فردا براتون یک طور خاص دعا میکنم.
چشمکی عاشقانه زدم:
_مخصوصا در قنوتم..😉
خندید:😄
_پس از فردا شب قنوتهای نماز جماعت رو طولانی میخونم.
🍃🌹🍃
کنارش خوابیدم.
هرچند بیدار بودم و خودم رو به خواب زده بودم! فکرم به هم ریخته بود. سخت بود باور اینکه مرد آروم و مومن من از جیزی رنج میکشید و میترسید.
یاد حرف الهام در خوابم افتادم:
اوخیلی سختی کشیده آزارش نده!
یعنی حاج کمیل بغیر از فقدان الهام چه غمی رو تحمل میکرد؟!
یاد جمله ی دیگر خود حاج کمیل در بیمارستان افتادم:
#هرپرهیزکاری_گذشته_ای_دارد_وهرگنه_کاری_آینده_ای..
چشمهام رو محکم روی هم گذاشتم و سعی کردم فراموش کنم هرچی که شنیدم رو.
🍃🌹🍃
صبح روز بعد با صدای حاج کمیل و عطر مدهوش کننده نان تازه و چای☕️ بیدارشدم.😊
_پاشو خانومی..پاشو مدرسه ت دیر شد..
به زور از رختخواب دل کندم.با غرولند گفتم:
_این روزها اصلا دل ودماغ مدرسه و مسیرش رو ندارم.وای کی خرداد تموم میشه من تعطیل شم.؟😬
او درحالیکه لباسهامو از روی جالباسی بیرون می آورد و روی تخت میگذاشت گفت:😄
_تنبل شدید رقیه سادات خانوم.زودتر بلندشید.نون تازه خریدم.نون سنگگ لطفش اینه که داغ داغ خورده شه.😋
نفس عمیقی کشیدم و دوباره بوی زندگی رو به دماغ کشیدم و آماده شدم.
🍃🌹🍃
حاج کمیل اونروز کلاس نداشت
و با لطف و بزرگواری برای من صبحانه ی مفصلی تدارک دیده بود.
سر میز صبحانه به رسم عادت برام لقمه های کوچک و زیبای پنیر و کره میگرفت و دستم میداد.
من روزهایی که با اوصبحانه میخوردم رو دوست داشتم.اون روز تا پایان برام خوش یمن ومبارک رقم میخورد.
او اینبار مهربان تر وعاشقانه تر 😌😍از همیشه نگاهم میکرد.با هر لقمه ای که به دستم میداد نگاهش میخندید و ذوق میکردم!
وقت رفتن، مثل مادرها داخل کیفم مویز وبادوم ریخت و درحالیکه پیشانی مو میبوسید
گفت: 😋☺️
_وقتی برگشتی یک دونه شم☝️ نباید باقی بمونه.
با حاج کمیل من نه یتیم بودم نه بی پناه.
او همه چیز من شده بود..
🍃🌹🍃
نگفتم روزهایی که باهم صبحانه میخوردیم خوش یمن بود؟؟
مدیر مدرسه چند ساعت زودتر از ساعت اداری، کار رو تعطیل کرد.ومن خوشحال از اینکه الان حاج کمیل رو میبینم به خانه برگشتم.😍
تصمیم گرفتم با کلید🔑 واردخونه شم تا او رو غافلگیرکنم.😇
🍃🌹🍃
به در خونه که رسیدم
کفشهای مردانه ای به چشمم خورد. 👞
دلم شور زد.😥صدای پدر شوهرم از پشت در می اومد.
صداها زیاد مفهوم نبود ولی مطمئن بودم بحث درباره ی منه.
میدونستم کار درستی نیست ولی کلید رو آهسته پشت در چرخوندم و در رو باز کردم.
دعا دعا میکردم کسی متوجه باز شدن در نشه. چون در ورودی منتهی میشدبه یک راهروی دومتری.
دستم رو مقابل دهانم گذاشتم تا صدای نفسم کسی رو آگاه نکنه.
پدرشوهرم داشت حرف میزد.
_چرا من هرچی بهت میگم پسر باز تو حرف خودتو میزنی؟ میگم مراقب باش این که دیگه اینهمه جلز و ولز نداره.😐
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
حاج کمیل گفت:
_حاج آقا من حواسم هست.رقیه سادات هم بچه نیست.بقول خودتون همه چیز حالیشه.
_درسته که اون توبه کرده ولی یادت باشه پسر کسی که یک عمر توی گناه بزرگ شده مثل معتاد ترک داده شده ای میمونه که اگه دوباره چشمش بیفته به مواد وسوسه میشه.
بت میگم مراقبش باش.وسایل وابزار گناه رو ازش دور کن.حواست به رفت وآمدهایش باشه. اینقدر تا دیروقت کار نکن.بیرون نباش. بجاش باهاش بیشتر باش.
اینقدر دورو برش رو شلوغ کن که نتونه با اون اراذل قدیمی بگرده.ببین من به اون دختره خوش بین نیستم.
زن توالان امانتی تو توی شکمشه اون امانتی باید اسم من وتو رو نگه داره.پس نزار با ندونم کاریهای زنت اون بچه نا اهل بار بیاد.✋
🍁🌻ادامه دارد.....
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد.
سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت:
« علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید یه کاری بکنیم. »
گفتم «مثلا چی کار کنیم؟»
گفت « دوتا کار ؛ اول #خلوص، دوم #سعی_و_تلاش. »
📚یادگاران، کتاب حسن باقری
#شهید_حسن_باقری
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
تبین آشوبهای اخیر در سخنرانی روشنگرانه حجتالاسلام والمسلمین عالی.mp3
زمان:
حجم:
7.52M
💔
تبیین #آشوبهای اخیر در سخنرانی روشنگرانه حجتالاسلام والمسلمین مسعود عالی
در یادواره شهدای شهرک مطهری شهر چهاردانگه اول آذر ماه سال 1398
✅ #حجت_الاسلام_عالی
#روشنگری
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕