eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 دل که آشوب شود عکس تو را میبینم خواب آرام تو آرامش دنیایم شد ... 💕 @aah3noghte 💕
💔 ✧پیشِ‌رخِ‌تُ،ماه‌هویدٰانشود •بےچاره‌ڪسےڪه‌برتوشیدانشود ✧ازنوڪرِبدهم‌ڪه‌بپرسےٖگویَد •ارباب‌بھ‌خوبےِتوپیدانشود ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 ✨ بار خدایا ! ❤️ از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی ای که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی (با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد؛🍃 پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🙏 ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد.... دعای فرج با صدای علی فانی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 با نام تو، راه عشــق آغاز شـود شب با نفس سپيده دمساز شود با نام تو اے بهار جارے در جان يڪ بــاغ گل محمــدے باز شود ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_یازدهم سال ۱۳۸۴؛ در منزل #شهید_محمدرضا_عظیم_پو
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) دانشگاه تهران درس می خواند. به کسی نگفته بود دختر است. استادی در روند تحصیلش مشکل درست کرد. حاج قاسم وقتی مطلع شد،پدری را تمام و کمال اجرا کرد: _دخترم برای حل مشکلت،نگویی که دختر من هستی! خیلی ها تلاش می کنند برای رسیدن به شهرت! شهرت هم پول می آورد، هم مقام وجایگاه، هم قدرت! شهرت یک جور شهوت است... شهوت مقام و پول و قدرت! این آدم ها ذلیل اند.کوتوله اند. قابل این نیستند که حتی به عنوان دوست انتخاب شوند. ✨اما یک کسانی را خدا عزت می دهد! آن وقت، شهرتشان عالم گیر می شود! پناه می شوند برای بی پناهان! چون بندگی کرده اند در پناه خدای عالمیان! ... 📚حاج قاسم ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفَس دریدن اول نفَس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خاک تو سر خنگتون! من در به در دنبال بهونه بودم! خدا رو شکر خدا زد پس کله تون بهونه رو دادین دستم! ✍ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نگران تنهایی‌هایت نباش ... خدا از خودِ تو بهت نزدیکتره! همیشه در آغوشش هستی و او در آغوش تو❤ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_69 و ماند، آن فرشته سربه زیر... آن شب در هم آغوشیِ درد و آیاتِ وصل شده به ح
مدتی بعد اکبر سینی به دست وارد اتاق شد و با همان کل کل های بامزه و دوستانه اش اتاق را ترک کرد. و باز من ماندم و حسامی که با دقت از تکه های نان، لقمه هایی یک دست میساخت و در سینی با نظمی خاص کنار یکدیگر میچید. باز هم  چای شیرین شده به دستش، طعم خدا میداد. روسری را روی سرم محکم کردم (من میخواستم وارد داعش بشم اما عثمان نذاشت. چرا؟؟ ) صدایی صاف کرد (خیلی سادست. اونا با نگه داشتن طعمه  وسط تله، میخواستن دانیال رو گیر بندازن. پس اول به وسیله ی عثمان مطمئن شدن که شما هیچ خبری ازش ندارین. تو قدم دوم نوعی امنیت ایجاد کردن که اگر دانیال شما رو زیر نظر داشت، یقین پیدا کنه که هیچ خطری اون و خوونوادشو تهدید نمیکنه و در واقع نمایشیه.) بعد از حرفهایِ حسام، تازه متوجه دلیل مخالفتهایِ عثمان با ورودم به داعش شدم و من چقدر خوش خیال، او را مردی مهربان فرض میکردم. پرسیدم (اون دختر آلمانی.. اونم بازیگر بود؟) حسام آهی کشید (نه.. یکی از قربانی هایِ داعش بود و اصلا نمیدونست که عثمان هم یکی از همونهاست و واقعا میخواست کمکت کنه تا به اون سمت نری.) مشتاقانه و جمع شده در خود باقی ماجرا را طلب کردم (و نقش یان تو این ماجرا چی بود؟) لبانش را جمع کرد (خب... شما باید میومدین ایران. به دو دلیل... یکی حفظ امنیتتون و قولی که به دانیال داده بودیم.  دوم دستگیری ارنست. یه دو رگه ی ایرانی انگلیسیه، و مامور خرابکاری تو ایران. از خیلی وقت پیش دنبالش بودم اما خب اون زرنگتر از این حرفا بود که دم به تله بده. پس از طریق شما اقدام کردیم. چون جریان رابط و دانیال انقدر مهم بود که به خاطرش وارد کشور بشه. به همین خاطر یان رو وارد بازی کردیم. اون و عثمان چندین سال پیش تو دانشگاه با هم دوست و همکلاسی بودن اما همون سالها، عثمان با عضویت تو گروههای سیاسی، قید دانشگاه رو زد و تقریبا دیگه همدیگه رو ندیدن. یان هم بعد از مدتی عضو یکی از گروههای محلیِ حمایت از حقوق بشر شده بود و به عنوان روانشناس برای درمان مهاجران جنگ زده، توی این انجمن ها فعالیت میکرد. پس من هم به عنوان یه فعال وارد انجمنی شدم که یان توش حضور داشت و با نزدیک شدن و جلب اعتمادش، اون رو برای کمک وارد بازی کردم. و از دانیالو خوونوادش گفتم و اینکه از داعش فرار کرده و چون من یکی از دوستان قدیمش بودم ازم خواسته، قبل از اینکه آسیبی از طرف افراطیون متوجه خوونوادش بشه، هر چه زودتر بی سرو صدا اونا رو راهی ایران کنم. و ازش خواستم تا با برقراری ارتباطِ مثلا اتفاقی، با عثمان رو به رو بشه و بدون اینکه اجازه بده تا اون از موضوع بویی ببره، خودش رو به شما برسونه و با استفاده از ترفندهای روانشناختی ازتون بخواد تا به ایران بیاید.) منظورش را درست متوجه نمیشدم. (خب یعنی چی؟؟ یان نپرسید که چرا خودت مستقیم به خوونواده اش، چیزی نمیگی؟ یا اینکه چرا عثمان نباید از موضوع چیزی بدونه؟) سری به نشانه ی تایید تکان داد (قاعدتا باید میپرسید.. پس من زودتر جریان رو به شیوه ی خودم توضیح دادم.  اینکه سارا با مسلمون جماعت به خصوص من، مشکل داره. چون فکر میکنه که من باعث عضویت برادرش تو داعش و تنها موندش  شدم. در صورتی که اینطور نیست و تمام تلاشم رو برای منصرف کردنِ دانیال انجام دادم.. اما نشد. و برایِ اینکه یان حرفهامو باور کنه، کلی عکس و فیلم از خودمو دانیال بهش نشون دادم و با یه تماس تلفنی از طرف برادرتون اطمینانشو جلب کردم. در مورد قسمت دوم سوالتون.. اینکه چرا عثمان نباید چیزی بدونه؟ اینطور گفتم که.. چون عثمان هم به واسطه ی خواهرش هانیه به نوعی با این گروه درگیره و ممکنه علاقه اش به سارا باعث بشه تا فکر کنه میتونه ازش محافظت کنه و مانع سفرش به ایران بشه، اونوقت جون خودش و خوونواده ی دانیال رو به خطر میندازه. از اونجایی که یان یکی از فعالان انجمنهایی مدافع حقوق بشر و مهاجرین بود به راحتی قبول کرد.) تقریبا با شناختی که عثمان داشتم، این نقشه برایم قابل قبول نبود (یعنی اینکه یه درصد هم احتمال ندادین که عثمان و رفقاش از این نقشه تون بویی ببرن.. اینکه شما از یان کمک خواستین؟)  لبخندش عمیق شد و چالِ رویِ گونه اش عمیق تر (خب ما دقیقا هدفمون همین بود.. اینکه عثمان از تلاش ایران و نزدیکی حسام به یان و کمک خواستن ازش، برایِ برگردوندنِ سارا به ایران مطلع شه.) اصلا نمیتوانستم منظورش را بفهمم! چرا باید عثمان متوجه نقشه ی ایران برای کشاندنم به این کشور میشد؟ مبهوت و پر سوال نگاهش کردم. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_70 مدتی بعد اکبر سینی به دست وارد اتاق شد و با همان کل کل های بامزه و دوستان
او با تبسم ابرویی بالا داد (خب بله.. کاملا واضحه که گیج شدین! در واقع طوری عمل کردیم تا عثمان و بالا دستی هاش به این نتیجه برسن که ما داریم به طور مخفیانه و از طریق یان، شرایط برگردوندنتون به ایران رو مهیا میکنیم و این اجازه رو بهشون دادیم تا از هویت حسام، یعنی بنده با خبر بشن. اینجوری اونا فکر میکردن که دانیال ایرانه و خیلی راحت میتونن از طریق شما بهش برسن که اگر هم دستشون به دانیال نرسید، میتونن حسام رو گیر بندازن و اون رابط رو شناسایی کنن. و در واقع یه بازی دو سر برد رو شروع میکنن. غافل از اینکه خودشون دارن رو دست میخوردن و ما اینجوری با حفظ امنیت شما، ارنست رو به خاکمون میکشونیم. پس بازی شروع شد.. یان به عنوان یه دوست قدیمی به عثمان نزدیک شد و عثمان خودشو به سادگی زد، به اینکه یه عاشقِ دلسوخته ست که هیچ خبری از نقشه ی ایران و نزدیکیِ من به یان نداره. حتی مدام با برگشت شما مخالفت میکرد.. میگفت که بدون شما نمیتونه و اجازه نمیده. بالاخره با تلاشهایِ یان، شما از آلمان خارج شدین و مثلا بطور اتفاقی منو تو اون آموزشگاه دیدین. در صورتی که هیچ چیز اتفاقی نبود و عثمان و صوفی بلافاصله با یه هویت جعلی به امید شکار دانیال و یا حسام وارد ایران شدن اما خب این وسط اتفاقات غیر قابل پیش بینی هم افتاد. که بزرگترینش، بد شدن حالتون بعد از دیدنم تو آموزشگاه و این بیماری بود. اون شب تازه نوبت کشیکم تموم شده بود و واسه استراحت رفتم خونه که پروین خانووم باهام تماس گرفت. وحشتناک بود. اصلا نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم.. تو راه مدام به دانیال و قولی که واسه سلامتی تون بهش داده بودم، فکر میکردم.. اون قدر صلوات نذر کردم که فکر کنم باید یه هفته مرخصی بگیرم، تا بتونم همه شونو بفرستم. ولی خب از اونجایی که هیچ کار خدا بی حکمت نیست، بد شدن حال اون شبتون و اومدن من به خونتون باعث شد که عثمان و صوفی زودتر نقشه اشون رو شروع کنن) دیگر نمیداستم چه چیزی باید بگویم (نکنه پروین هم نظامیه؟) خندید. بلند و با صدا (نه بابا.. حاج خانووم نظامی نیستن.) حالا میفهمیدم چرا وقتی از یان میپرسیدم که دوست ایرانیت کیست؟ اسمش چیست؟ مدام بحث را عوض میکرد.. بیچاره یانِ مهربان.. دیوانه ترین روانشناس دنیا... ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞
شبکه خبری المیادین اعلام کرد «جنگنده‌های اسرائیلی» تعمداً اقدام به پرواز در نزدیکی هواپیمای مسافربری ایران کرده‌اند تا پدافند هوایی سوریه، هواپیمای ایرانی را به اشتباه ساقط کند. ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد جنگنده‌ای که برای هواپیمای ایرانی مزاحمت ایجاد کرده اسرائیلی نبوده است. فارس ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 نازد به خودش خدا که حیدر دارد😍 دریای فضائلی مطهر دارد🌊 همتای علی نخواهد آمد والله💚 صد بار اگر کعبه ترک بردارد🕋 🌸💚عید غدیر مبارک💚🌸 فرستنده: ابووصال ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌷 از خدا خواهم که در هنگام مرگ و احتضار 🌷 بر زبان گردد روانم حرف آخر یاعلی 🌷پس چو در قبرم ملک پرسد ز مولا و امام 🌷گویمش والله علی بالله علی تالله علی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 فرستنده: میثم ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
🔴‏۸۰۰کیلومتر اراضی مرغوب آرارات به ترکیه! ۳۰۰۰کیلومتر دشت ناامید به افغانستان! حق کشتیرانی اروندرود به عراق! استان بحرین به انگلیس! و... ما که ۳۰۰هزار شهید دادیم و یه وجب از ایران رو ندادیم ولی؛ تو که هشتگ ‎ رو میزنی و عکس پهلوی رو هدرته، خودت خنده‌ات نمیگیره؟! *علیرضا گرایی* ... 💕 @aah3noghte💕
💔 بد زندگی‌کردن‌ یعنی‌ نفهمی‌ چی‌ میخوای! هر دفعه‌ درگیر‌ یکی‌ از‌ خواسته‌هات‌ بشی!! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مثل حق است باید گرفت حتی با هزار اصـرار ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🌱نسیمے آشنا آمد هواےِ خاطرت پیچید عجب عطرِ پر از عشقے زڪف برد عقل و هوشم را...💛 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وقتے به نماز مےایستاد واقعا تماشایی بود فقط دلم میخواست صوت حزینش را ضبط ڪنم خلـوص نیت خاصے داشت و همیشہ هم توصیہ مےڪرد ڪہ نمازتان را اول وقت بخوانید... ✍همسر : ۶۵/۱۲/۰۷ ۵ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💖بسم رب الحیدر💖 ✌ #چالش_شعر_علوی ✌ زائر همیشه بعد نجف کربلا رود یعنی غدیر
💔 برتر ز علی رب جلی خلق نکرد آقای همه بهشتیان است علی از بعد نبی بر همه ی مخلوقات از جانب دوست ارمغان است علی اول وصی پیغمبر اعظم اوست بر دین رسول روح و جان است علی فرستنده: غریب طوس ... شرکت در چالش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8 با سوپرایز ویژه🎁 سین عکسهاتونو در کانال زیر ببینید @Ax_alavi
💔 پشت بعضی نگاه ها چقدر حرف پنهان است تو دلت میخواهد بنشینی و یک دلِ سیر تماشا کنی و در نگاهش، بخوانی ناگفته هایش را... جواد... نگاهش از آن نگاه های نافذی است که دل را زیر ورو میکند ڪافےست دل به نگاهش بسپارید تا دل و روحتان عطر خدا بگیرد 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بار خدایا !❤️ 🥀 از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در علم تو گذشته که من با کمک و استعانت از قدرت تو انجام داده ام، آن قدرتی که تو را بر همه چیز توانا کرده است🍃 پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🙏 ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد.... دعای فرج با صدای علی فانی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ↓پدرم گُفت: پِسـر جـان ، به ڪسے دِل ندهے! دل ڪھ نَھ؛ حَضّـرتِ ارباب سر و جان را بُردۿ... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_دوازدهم دانشگاه #شهید_بهشتی تهران درس می خوان
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) ۹۳/۹/۲۳؛ شبکه الفرات آقای ابوالحسن،رئیس یکی از قبایل عراق و فرمانده نیروی مردمی می گوید: _مطلع شدیم که ۳۷۰نفراز نیروهای داعش آرایش نظامی گرفته اند. برنامه عملیاتشان گروگان گرفتن زائران ایرانی بود. نزدیک اربعین بود و حفاظت از زوار را فرماندهی می کرد. موضوع را به حاج قاسم اطلاع دادیم ... نگرانی در میان برادران عراقی موج می زد و منتظر دستور و تصمیم بودیم. اما حاجی تنها با ۲۰ نفر از نیروهایش راهی شد. مسیر نیروهای داعش مشخص بود. لشکر اندک سردار کمین کرد. درگیری بین دو جبهه فقط ۳۰ دقیقه طول کشید وتمام! فقط یک نفر داعشی ها زنده مانده بود که اسیر شد. حاج قاسم باهمان کت وشلواری که تنش بود مقابل اسیر عراقی ایستاد،کت وشلوارش را نشان داد و گفت می بینی،لباس من برای جنگ نیست! وای برشما...اگر سید علی دستور بدهد که لباس نظامی بپوشم! ❇️خیلی ها می گویند حاج قاسم را قبول داریم ، 🌷سردار سلیمانی، بود. دلمان آتش گرفت از کار ❌آمریکا اما...ما کاری با نظام و نداریم. جمله اخر داستان را بخوانید. ✨او سیدعلی حسینی الخامنه ای بود. که عمرش را در جنگ های برون مرزی ،دور از خانه وخانواده گذراند! که با اشاره امنیت کشورش را تامین کرد... 🔅امنیت من و شما را ! ... 📚حاج قاسم ... ... 💞 @aah3noghte💞