eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_سی_و_نهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے  ای مردم! خدا #گوش هایی برای پن
💔 ✨ نویســـنده: کشیش کتاب مقدس را بست و عینکش را برداشت. کتاب را روی میز عسلی گذاشت. با دو انگشت چشم هایش را مالید و با خودش فکر کرد چرا مطالعه ی کتاب مقدس مانند گذشته راضی اش نمی کند؟ پیش از این، عادت داشت شبی چند صفحه ای از کتاب مقدس را بخواند و برخی موعظه ها و دعاهایش را حفظ کند. فکر می کرد مطالعه ی هیچ کتابی چون کتاب مقدس ارضایش نمی کند. کلام انجیل که کلام خدا بود، دغدغه های زندگی را از او می زدود. وقتی چیزی نگرانش می کرد یا اضطرابی داشت، با مطالعه ی کتاب مقدس آرام می شد. به همین دلیل ی کتاب را به همه توصیه می کرد و در موعظه هایش جز از انجیل سخنی نقل نمی کرد. اما مدتی بود که انجیل دیگر آن انجيل سابق نبود. مطالعه ی آن تأثير همیشگی را نداشت. از وقتی سیر مطالعاتی اش تغییر کرده بود و کتاب قدیمی و کتاب هایی درباره ی علی را می خواند، دریچه های تازه ای از مفاهیم نو و درخشان به رویش گشوده شده بود؛ بخصوص كتاب که به اعتقاد کشیش، تازه ای بود. او توانسته بود با کلام على، مؤمنین مسیحی را در کلیسا منقلب کند. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر شیعه ای باید بخواند‼️
ببخشید همسنگری ها امروز یک پارت آماده شد
💔 چشم و دل را قبله و سامان تویی..! ♥️ 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۹) أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ
✨﷽✨ (۲۰)يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ نزديك است كه برق، نور چشمانشان را بربايد. هرگاه كه (برق آسمان در آن صحراى تاريك وبارانى) براى آنان بدرخشد، در آن حركت كنند، ولى همين كه تاريكى، ايشان را فرا گرفت بايستند. واگر خداوند بخواهد، شنوايى و بينايى آنان را (از بين) مى برد، همانا خداوند بر هر چيزى تواناست. ✅نكته‏ ها: منافقان، تاب وتوان ديدن دلائل نورانى و فروغ آيات الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بيابان كه در اثر برقِ آسمان، چشمانش خيره مى شود و جز چند قدم بر نمى دارد. منافقان در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پيش مى روند، ولى در اثر حوادث يا اتّفاقاتى از حركت باز مى ايستند. آنان چراغ فطرت درونى خويش را خاموش كرده ومنتظر رسيدن نورى از قدرت هاى بيرونى مانده اند. 🔊پیام ها: - منافق در مسير حركت، متحيّر است. «أضاء... مشوا، أظلم... قاموا» - حركت منافق، در پرتو نور ديگران است. «اضاء لهم» - منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر خداوندى شود.«و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم» - سنّت الهى، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى توانست منافقان را كر و كور كند. «و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم» ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 🍀 بعضے از روزهاے جمعہ تلفنِ همراهش خاموش بود وقتے دلیلش رو مے‌پرسیدم مےگفت: ارتباطم رو با دنیآ کمتر میکُنم تا امروز کہ متعلق بہ امام‌زمانم -عج- هست بیشتر با امام‌زمان باشم بیشتر بہ یاد امام‌زمان باشم.. :)💕 ♥️ 🖇 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 میگفت: ... نگذارید که دشمن چه از راه جنگ سخت⚔️ چه راه جنگ نرم📱، دین و کشورتان را از شما بگیرد !. ↑. وشہادٺ‌رحمٺ‌خاصِ‌خداسٺ‌ڪھ بࢪهرڪسےنمیبارد(:🕊🌿 «مادر‌شهیدمرتضی‌ابراهیمی»: قاتل پسرم یک نفر نبود !. یک لشکر او را دوره کردند و به رساندند .... مرتضی برای خودش یلی بود و به تنهایی کسی نمی‌توانست حریفش باشد !! قد و قامت بلندی داشت و تابوتی اندازه اش نمی‌شد .. برای او جداگانه تابوت ساختند !. [•••] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ چقدر شبیه روضه آقامون عباسه :)!💔 شهیدی که در فتنه و اغتشاش آبان ماه سال گذشته فدایی حق ولایت شد🕊 •• 🇮🇷 🕊 •🇮🇷• ... 💕 @aah3noghte💕
💔 حالا من هر چی بگم ... تو باور نڪن! . . بهترین رفیقش شد مزارش شد هاش همه آرزوش شد بعله... مزار آقا نوید قصه ما الان چند قدم تا مزار فاصله داره اونم آروم خوابید تو قطعه مثه ... راستی ، رفیق شهید هم بوده آره! اینجوریاس😉 سالروزشهادت رسول ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🌱 چادرم...❥ سیاہ‌ترین‌رنگ‌‌جهان... هم‌ڪہ‌باشد... باطنش‌رنگــی‌ست! پر‌از‌نقش‌حیاست...♥️ اگر‌تو‌فقط‌سیاهے‌اش‌رامیبینے... ایراد‌از‌چادر‌من‌نیست... عمیق‌ تر بنگر...😉 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 هشدار..! جوان ها مشغول کارند..!😊 ... 💞 @aah3noghte 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 مادرش می‌گفت: بچه ام با آن قد و قامت رشیدش خم شد جلویم تا دستم را ببوسد... همین است دیگـر... در پیش مادر و پدرت که خاضع شدی به عرش میرسی و حالا مزارش شده ملجاء و پناه دلسوختگان... 💔 ... 💕 @aah3noghte💕 جهت کپی، هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 💞 فرازی از دعای عرفه راز عاشقی حسین از تو میخواهم خداوندا آن حاجتم را به من عطا کن که اگر آن را به من عطا کنی دیگر هر چه را از من دریغ کنی زیانم نرساند و اگر آن را از من دریغ کنی دیگر هر چه را به من عطا کنی سودم نرساند و آن اینکه ازادی خود از آتش دوزخ را از تو خواستارم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 زائری دور از همه زوّار، فکرش را بکن گرچه رفتی بارها؛ این بار، فکرش را بکن دست‌های خالی‌ات را دستِ سلطان داده‌ای آمدی پشتِ درِ دربار، فکرش را بکن با مفاتیح‌الجنان «باب‌الرضا» وا می‌شود یا سلامی بعد از استغفار، فکرش را بکن قطره قطره گنبد از چشمانِ خیست می‌چکد اشکِ شوقِ لحظه‌ی دیدار‌، فکرش را بکن از طلایش ریخته پای کبوترهای صحن گنبدِ بالای گندم‌زار، فکرش را بکن باز دستِ پنجره فولاد، دستی را گرفت می‌شوی بیمارِ یک بیمار، فکرش را بکن میهمانِ حضرتی؛ با لقمه‌های حضرتی با خودش همسفره‌ای انگار، فکرش را بکن می‌پری در آسمانِ هشتمین بیتِ غزل بال‌هایت را نڪُن انکار، فکرش را بکن! بعدِ رویایی که دستت شد دخیلی بر ضریح بین آغوشش شدی بیدار، فکرش را بکن! ✍رضا قاسمی ... 💕 @aah3noghte💕
💔 شعر یعنی که سر صبح کسی مثل شما باعث روشنی حضرتِ خورشید شود...؛ صبحمونو متفاوت شروع کنیم صبحمون روشن به نور حضرت ماه🌙 ❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 خودرویی که مسافرانش را به بهشت برین رساند🌸🍃 همرزم شهید نوری: "اونروز بابک داخل ماشین بود شهید نظری و کاید خورده کنار ماشین نشسته بودند در حال خوردن ناهار... در ماشین نیمه باز بود پای راست بابک هم بیرون.... خمپاره افتاد بین این سه نفر و.... پی نوشت: دقیقا همین ماشین‼️ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔈 شرح و بررسی کتاب #آنسوی_مرگ 🔇 جلسه سی و یکم مادرم در لبه پرتگاه مرا گرفت گفت: میل داری سقوط آز
32_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
17.29M
💔 🔈 شرح و بررسی کتاب 🔇 جلسه سی و دوم احوال ۳ گانه برزخی را چگونه یاد بگیریم؟ حضور اباعبدالله در قلب یک مومن چجوری خودش رو نشون میده؟🤔🤔 میخوای بدونی امام حسین ع تو قلبت حضور دارن یا نه؟؟؟ می دونین حقیقت اشک چیه؟ میدونین اصلی ترین کار پیامبر ص چی بوده؟😳😳🤔🤔 👌 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سرکرده گروهک تروریستی جیش العدل (طراح عملیات تروریستی جاده خاش زاهدان علیه اتوبوس های سپاه ) کشته شد.. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون👌🏻 یادی کنیم از جوونایی ک به دست این ملعون پرپر شدند و در خون خودشون دست و پا زدن.. و... ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. _ صراط مستقيم ..؟ +فاطمة و أبيها ، وبعلها وبنيها .. [ صلوات الله علیهم ] ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏اللّهُمَّ مَنْ أوی إِلی مَأویً فَأنْتَ مَأوای، و مَنْ لَجأ إلی مَلْجإ فَأنْتَ مَلْجَأی بارالها؛ هر ڪس به دنبالِ پناهی است،تو پناهِ منی و هر ڪس در پىِ دلْ آرامے است،تو دلْ آرامِ منی. -قنوت امام حسین (ع) ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 کجا بال شهادت مےفروشند🕊 تصویری از سه شهید هنگ مرزی که چند روز گذشته به شهادت رسیدند . #مسلم_جه
💔 تو می روی و دل ز دست می رود مرو که با تو هر چه هست می رود شهید کرامت از سربازان هنگ مرزی ارومیه 23 آبان 99 در درگیری با تروریست های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل گردید ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_چهل نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے کشیش کتاب مقدس را بست و عینکش را برداشت
💔 ✨ نویســـنده: پدر کارپیانس آن روز اصرار داشت که بداند او متن اش را از روی کدام کتاب نوشته است، اما برخی ملاحظات مذهبی باعث شده بود او موعظه را افشا نکند. از نظر گاه او، ✨علی✨ بود که اگر در دنیای مسیحیت به دنیا آمد و به کلیسا تعلق داشت، کلامش کلام عیسی مسیح می شد و آن وقت او می توانست آزادانه نام او را به زبان بیاورد. صدای آنوشا او را به خود آورد. آنوشا موهایش را از دو طرف بسته بود و شلوار جین صورتی و کاپشنی سفید با گل های آبی آسمانی بر تن داشت. از در که وارد شد، به طرف کشیش دوید و گفت: "بابابزرگ! ما آمدیم!" و خودش را توی آغوش کشیش انداخت. کشیش گونه هایش را بوسید و سرش را نوازش کرد و پرسید: "مامان اینها کجایند؟" آنوشا با دست در سالن را نشان داد و گفت: "توی حیاط دارند ماشین را پارک می کنند." کشیش پرسید: "بازار خوش گذشت؟" آنوشا سرش را بالا گرفت و گفت: "نه! بابابزرگ، من هیچی نخریدم!" ایرینا و یولا از در وارد شدند. يولا دو پاکت پلاستیکی توی دست هایش بود. سلام کرد و به طرف آشپزخانه رفت. ایرینا کیفش را روی مبل انداخت و در حالی که داشت دکمه ی مانتوی زیتونی اش را باز می کرد رو به کشیش گفت: "بیروت چه شهر ارزانی است! قابل مقایسه با مسکو نیست." بعد مانتویش را روی دسته ی مبل انداخت، نشست و ادامه داد: "آدم دلش می خواهد هی خرید کند." کشیش آنوشا را از روی پاهایش بلند کرد و کنار خودش نشاند و گفت: "مگر نشنیدی که می گویند مسکو دومین شهر جهان است ؟!" آنوشا به کشیش نگاه کرد و گفت: "خوب پس چرا اینجا نمی مانید؟ مگر نمی گویید اینجا همه چیز ارزان است؟" ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر بچه شیعه ای باید بخواند‼️
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_چهل_و_یکم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے پدر کارپیانس آن روز اصرار داشت که
💔 ✨ نویســـنده: کشیش موهای او را نوازش کرد و گفت: "تو هم توی رگ هایت خون روسی است آنوشا؛ یک روزی باید بیایی و ساکن روسیه شوی." آنوشا گفت: "من بدون بابا و مامان هیچ جا نمی روم." يولا با سینی شربت به آن ها نزدیک شد. سینی را روی میز عسلی جلوی کشیش گذاشت، خودش روی مبل کنار ایرینا نشست و گفت: "حسابی خسته شدیم. مخصوصا مادرجان که از نفس افتاد." ایرینا دهانش را باز کرد که حرفی بزند، اما آنوشا گفت: "پس من چی مامان؟ من که از همه بیشتر خسته شدم!" کشیش رو به يولا گفت: "چرا خرید را خودت انجام می دهی؟ می گفتی راننده ی سرگئی می خرید." يولا گفت: "البته بیشتر خریدها را سرگئی خودش انجام می دهد. این بار خودم به خرید رفتم تا مادر جان توی خانه حوصله اش سر نرود. کمی هم توی شهر گشتیم." ایرینا شربتش را تا ته نوشید و گفت: "من توی فروشگاه خسته شدم. امشب هم با شما نمی آیم به کنسرت؛ حال و حوصله اش را ندارم." يولا گفت: "ولی مادرجان! سرگئی برای کنسرت امشب بلیط گرفته. شما که نیایید لطفی ندارد." کشیش گفت: "یولا جان! این مادر شوهرت دیگر آن مادر شوهر سابق نیست؛ می بینی که پیر شده و باید فکری به حال پدر شوهرت بکنی." بعد با صدای بلند خندید و به ایرینا نگاه کرد که داشت با اخم نگاهش می کرد. یولا گفت: "پدر جان شما که لابد می آیید به کنسرت؟" کشیش گفت: "نه دخترم، من امشب باید مطالعه کنم. حال و حوصله ی کنسرت و موسیقی را هم ندارم." ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر بچه شیعه ای باید بخواند‼️
💔 موتور تريل 🏍    عملیات که شروع می شد، زین الدین بود و موتور تریلش. می رفت تا وسط عراقیها و برمی گشت. می گفتم « آقا مهدی! می ری اسیر می شی ها.» می خندید و می گفت « نترس. اینها از تریل خوششون میاد. کاریم ندارن.» تاریخ شهادت ۸/۲۷ ... 💕 @aah3noghte💕