eitaa logo
شاهکار ادبی
26 دنبال‌کننده
234 عکس
23 ویدیو
1 فایل
گذشت کار من و یار، شهریارا لیک در این میان غزلی ماند شاهکار از من ارتباط با ادمین: @MaABC11 خوشحال می شویم ابیات شاهکار را برای ما بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون به جنون صلابت صخره ی كوهسار بشكن @shahkar_adabi
إذا انتهى الكلام بيني وبينك وتقطعت سُبل الوصال وافترقنا وعٌدنا غرباء تعرف عليّ مجدداً. «اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت و راههایِ وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم از نو با من آشنا شو» @shahkar_adabi
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم @shahkar_adabi
طی نگشته روزگار کودکی ، پیری رسید از کتاب عمر ما "فصلِ شباب" افتاده است @shahkar_adabi
از دو پراکنده تو چونی بگو زلف تو حال پریشان من @shahkar_adabi
ده سال بعد از حالِ این روزام با کافه های بی تو در گیرم گفتم جهانِ بی تو یعنی مرگ ده ساله رفتی و نمی میرم @shahkar_adabi
دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم هزار نامه به پای کبوتری که ندارم @shahkar_adabi
اما نهان برای تو پر می زند دلم ... @shahkar_adabi
باغ بی برگی خنده‌اش خونی‌ست اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن پادشاه فصل‌ها، پاییز 🍂 @shahkar_adabi
سوی عدم دری ز جهان وجود نیست ما جاودانه‌ایم! بر این می‌توان گریست @shahkar_adabi
از من تمام قافیه ها را گرفته اند ورنه بعید بود نرقصانمت غزل @shahkar_adabi
دخیلی بر تمام ریل‌های شهر می‌بندم توکل بر خدا، شاید قطارِ رفته برگردد @shahkar_adabi
از تو، آنی دل دیوانه‌ی من غافل نیست اینکه در سینهٔ من هست، تو هستی، دل نیست @shahkar_adabi
تنها وسوسه ای که کسی هرگز نتوانسته است بر آن غالب شود: "وسوسه ی امید" @shahkar_adabi
هُرم لب های تو‌ شد قصه کبریتی که می کِشد شعله و دم میزند از بی خطری @shahkar_adabi
مرغ شب با سایهٔ مهتاب اگر سرخوش بُود من خوشم با سایهٔ زلف خیال‌انگیز او @shahkar_adabi
تصمیم رفتن یا نرفتن با خودت، اما لطفا نرو، این حرف پایانیست در هر حال @shahkar_adabi
بنای صبر اگر محکم نباشد در دل ویران برد دور از سر کوی تو آب دیده بنیادم @shahkar_adabi
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات برد و مات ما ز تست ای خوش صفات @shahkar_adabi
از من، استخوان‌هایی می‌مانند که تو را دوست داشتند @shahkar_adabi
وفور فتنه اگر هست، آسمان با ماست که چشمِ لطف، ز دنیای دیگری داریم @shahkar_adabi
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت همه‌ی طول سفر یک چمدان بستن بود @shahkar_adabi
غیرتم بین که برآرنده‌ی حاجات هنوز از لبم نامِ تو هنگامِ دعا نشنیده‌است @shahkar_adabi
خوش آن‌زمان که برای گلایه وقت نبود هزار شِکوه به یک بوسه مختصر می‌شد @shahkar_adabi
دیده ام گاهی در تب، ماه می آید پایین، می رسد دست به بام ملکوت. @shahkar_adabi