eitaa logo
شهربانو
509 دنبال‌کننده
978 عکس
171 ویدیو
0 فایل
بیا از محجبه ها تشکر کنیم و خاطرمونو به اشتراک بذاریم روایتت رو اینجا بنویس👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
شهربانو ⚠️حقوق زنان یا اضافه حقوق برای مردان!؟ @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : سلام خسته نباشین دیشب به شهربازی پارک لاله اهواز رفته بودیم یک حرکت زیبایی از باجه فروش بلیط دیدم که دوست داشتم با شما درمیون بذارم آقای فروشنده بلیط به محض دیدن دختر ده ساله ام که حجاب داشت گفتن بخاطر حجاب زیباش تمام بلیط ها پنجاه درصد تخفیف هست و یک جایزه دلچسب به دختر ما دادن😍 @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو
#داستانک #بخش1 #آغاز_یک_تحول وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب می‍کردم از اینک
دست بر قضا، با فردی آشنا شدم که دیدگاه، افکار و عقاید و تمام سرنوشت مرا تغییر داد. یک فرد سنّتی که از همان روز اوّل، هدفش ازدواج بود. من با تمام وجود عاشق او شدم؛ عاشق عقاید و رفتارش، دیدش به خدا، عشق، زن و دوری از گناهان. روزهای نخست سعی می‍کردم افکارش را تغییر دهم؛ اما مؤثر واقع نشد. از جهت دیگر، همه معیارهای من را داشت. خانواده­ام به او علاقه‍مند شده بودند و به او افتخار می­کردند. اوایل برای رضایت او و عشقش و شرطش برای پوشیدن چادر، چادر پوشیدم؛ ولی خدا این­طور نمی­خواست و گویا می­پسندید من واقعاً متحول شوم. رسیدن ما به هم، به موانعی برخورد کرد و یک سال طول کشید. ابتدا از خدا دلخور شده بودم و آه و ناله می­کردم. بعد نذر کردم که اگر به او برسم، چادری شوم. کم­کم برای رسیدن به او، دعا و راز و نیاز را در هر روز ادامه دادم. هر روز با این دعاها، به خدا نزدیک­تر می­شدم و خود را تغییر می­دادم. اوایل شاید نقش بود و یا برای او بود؛ اما دعاهای هر روزه‌، نمازهای اوّل وقت در مسجد، حجاب کامل و چادر، در قلب و ذهنم رسوخ کرد. دیگر به جایی رسیده بودم که می­گفتم خدایا! هرچه صلاح توست؛ ولی حتی اگر صلاحت نرسیدن ما به هم باشد، من هیچ‌وقت چادر را زمین نخواهم گذاشت؛ چون دیگر خودم می‌خواهم آن را بپوشم؛ پوششی که با آن، احساس امنیت و بزرگی می‌کنم. این، خواست خدا بود که یک سال وقفه در ازدواجمان بیفتد تا من خودسازی کنم و به این مرحله از یقین برسم. خدا را سپاس می­گویم و با تمام وجودم احساس خوشبختی می­کنم. پایان. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده : یکبار مشهد که بودیم تو حرم وقتی داشتیم میرفتیم زیارت یکی از خادما به ما برای اینکه حجاب داشتیم یک شکلات🍬 داد. @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
🍃با حجاب هم میشه بود🍃 روایتت رو اینجا👇 برامون بفرست 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
🌼در خانه ما خبری از زرق و برق های معمولی نیست @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو
⚠️ #توجه اینم تا یادم نرفته بگم چیزی تا اخر خرداد نمونده هااا 😱 میپرسین مگه چی قراره بشه؟😐 قرعه کش
ا........⚠️........ا چند روز بیشتر تا قرعه کشی مون نمونده😱 اگه هنوز ثبت روایت نکردی شانس خودتو امتحان کن😉 شاید برنده این دوره تو باشی🤷‍♀ @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده: به نام خداوند زیبایی ها🦋 سلام، چند روز پیش که رفته بودیم مسجد، یه دخر خانمی که حجاب کامل و زیبایی داشت رو دیدیم. ازش پرسیدم چند سالته گفت ۹. خیلی خوشحال شدم. چون بعضی از مامان بابا ها میگن نـــــهههههه،✋ بچه ما تازه تکلیف شده، هنوز کوچوله، هنوز بچس!👶🏻 من این حرفا رو قبول ندارم چون خدا از هیچکی به جز توانش چیزی نخواسته. حتما یه دختر خانم نه ساله در توانش هست که روسری شو طوری ببنده که موهاش پیدا نباشه🧕🏻 منم یه آفرین به این دختر خانم و یه آفرین به والدینش گفتم و هدیشو تقدیمش کردم🎁 @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/
⭕️چرا روایتمون رو تو شهربانو ثبت کنیم؟ 👈بذارین با یه سوال یکی از چندین و چند دلیلشو بگم: 🔻دشمن چرا حرف غلط و اشتباهش ۱۰۰ بار شنیده میشه ولی حرف درست و روایت درست ما نه؟؟ 🔺 چون رسانه 📱 و فضای مجازی دستشه و میدونه الان زمین بازی کجاست. 🎯 پس داستان خودشو به هر روشی که میتونه تو رسانه ها منتشر 📲 میکنه اینجوری میشه که هرکسی رو میبینی داره درمورد چیزی که اون میخواد صحبت میکنه. ✅ما هم برا انتشار کار خوب باید اون رو رسانه ای کنیم تا همه ببینن و الگو بگیرن. سوالتو میتونی از ما بپرسی👇 🆔@admin_shahrbanoo 🌐برای ارسال روایت خودت روی شهربانو کلیک کن @shahr_banoo_ir
شهربانو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده: یک روز در پارک بازی می کردم ما می‌خواستیم به جمکران برویم که پدرم و مادرم به دنبالم آمدند و برایم لباس مناسب را آوردند. لباس هایم را پوشیدم و دیدم مادرم برایم گیره نیاورده است، خیلی ناراحت شدم😔 کیف مادرم را خیلی گشتم تا ببینم می توانم یک گیره پیدا کنم یا نه اما چیزی نبود. ما رفتیم داخل جمکران و داشتم می رفتم سمت حیاط مسجد که یک خانم بخاطر حجابم یک جعبه هدیه به من داد و گفت این برای حجاب خوشگلته.☺️ خلاصه رفتیم و زیرنداز را پهن کردیم و بعد من در جعبه را باز کردم و دیدم یک گیره قشنگ در آن بود من خیلی خوشحال شدم.🤩 مادرم به من گفت این هدیه ای هست که امام زمان برای حجابت فرستادن.❤️ @shahr_banoo_ir 🌐 https://shahr-banoo.ir/