eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻با سایه‌ای یگانه (در سالروز درگذشت، زنده‌یاد شاعر، روزنامه‌نگار و مترجم توان‌مند، ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری این شاعر نوگرای معاصر به‌روز می‌کنیم) ▪️کنارعکس پیری من عکس جوانی پدرم افتاده‌است -از اتفاق- این دلپذیرترین مصراعی‌است که خوانده‌ام -از آن همه خروار حرف این سطرِ از دو واژه ناهمخوان -اما همخون- در چرخش مکّرر رویایی دور معنای بی‌نهایت خود را در طیف‌های رنگی غمناکی بر نخل روبرویم -در آفتاب- یگانه کرده‌اند اینگونه نیست که سایه‌های زرد پریروز در آب‌های آبی امروز ترصیع می شود؟ و ماه بدر در خالیِ هلال شب اول جا خوش کرده‌است؟ اینگونه نیست که صبح از خلال خیال پریشان شب می‌آید و برّه با چراغ زنگوله بوهای سبز را رد می‌گیرد؟ از اتفاق عکس جوانیِ پدرم کنار عکس پیری من افتاده و روی بی‌نهایتِ این مصراع نورانی دو عابر غریب با سایه‌ای بلند و یگانه آرام دور می‌شوند. ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻چرا آتشی آتشی نماند (یادداشتی از به مناسبت سالروز درگذشت زنده‌یاد ) ▪️«...آتشی با مجموعه‌شعر "آهنگ دیگر"ش که در سال 1339 منتشر شد واقعا آهنگی دیگر را در روزگار خود نواخت. مخصوصا با شعری که به همین نام در مجموعه او بود: "شعرم سرود پاك مرغان چمن نیست تا بشكفد از لای زنبق‌های شاداب یا بشكند چون ساقه‌های سبز و سیراب یا چون پر فواره ریزد روی گل‌ها خوشخوان باغ شعر من زاغ غریب است نفرینی شعر خداوندان گفتار فواره‌ی گل‌های من مار است و هر صبح گلبرگ‌ها را می‌كند از زهر سرشار..." شعری که در عین صلابت و جذابیت و رنگ و لعابی تازه شاید آنقدرها هم بدیع نبود و در راستای صدای غالب شعر نوی آن‌روزگار و شعر بعضی دیگر از پیش‌کسوتان و هم‌کسوتان شاعر بود. از جمله شعر معروف نصرت رحمانی که پنج سال قبل از مجموعه آتشی در دفتر شعر «کوچ و کویر» منتشر شده بود: "شاعر نشدم در دل این ظلمت جاوید تا شعر مرا دختر همسایه بخواند شاعر نشدم تا دل استاد اگر خواست احسنت مرا گوید و استاد بداند..." و یا آنجا که آتشی سعدی را هدف تیرهای آتشین خود قرار می‌دهد طبیعتا یاد سطرهایی از فسانه نیما می‌افتیم...» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9754 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری یازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9758 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بلند شو پدر (در ادامۀ پروندۀ و در تازه‌ترین مطلب ستون شعر سایت شهرستان ادب شعری می‌خوانیم از ) ▪️تو می توانستی در آصلاندوز یا ترکمنچای اسبت را زین کرده با کلاهی پشمی پشت عباس میرزا باشی شکست هم خورده بودی اگر نامت، ننگی به پیشانی این قوم نمی شد. یا می توانستی چوپانی باشی عشقت را به رود می سپردی اگر پیغمبر قبیله ات می شدی. امّا تو سربازی خاکی بودی با لهجه ی سرد آذری و داغ دیده از آفتاب جنوب و داغ دیده از مردمی که به "قاف" تو می خندند چون تو سیمرغ شان بودی. خنده دار است که این روزها قرص ها حرف های زیر زبانت را می کِشند و نامه ات روی میز اداره ها گم می شود امان از چرخ های ویلچر که دیگر تاول دست هایت از شیمیایی نیست. بلند شو پدر خاک لباست را بتکان دستی به موهایت بکش و راحت بمیر تو گمنام شدی تا بزرگی نامت، کمر سنگ مزار را نشکند. ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 پربازدیدترین مطالب سایت شهرستان ادب در آبان ماه ۱۳۹۷ در حوزه‌های مختلفِ شعر و داستان به ترتیب میزان بازدید از این قرارند : ▪️۴۰ شعر برای ، ره‌توشه زائران کربلا 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/6648 ▪️گزارش دومین شب شعر در شهرستان ادب 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9682 ▪️انتشار فیلم‌های شعرخوانی شاعران در مسیر اربعین 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9654 ▪️«بررسی فلسفه و اصالت شعر و نوحه اربعین» | در گفتگو با 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9648 ▪️۴۰شعر از بهترین شعرها برای علیه‌السلام 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9697 ▪️مستند : روایت کاروان شاعران و نویسندگان ایرانی در اربعین 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9675 ▪️بگذار بماند | داستان کوتاهی در حال و هوای پیاده‌روی اربعین از 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9653 ▪️خنده‌های زیر هفت سال | دو شعر ضدآمریکایی از 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9688 ▪️ سروده برگزیده جایزه شد 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9661 ▪️در اخبار نبشته‌است... | شماره پنجم 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9647 ▪️خود تویی ربیع الاول! | شعری از 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9703 ▪️افسانه جنگ|شعری برای شهیدحسین فهمیده سروده‌ی 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9663 ▪️«چله‌نشین» | شعری اربعینی از 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9665 ▪️شگفتا راه عشق است این | شعری از در حال و هوای اربعین 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9650 ▪️غم زن بودن | یادداشت بر کتاب 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9700 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻پرونده‌ای برای بهترین شعرها و داستان برای پیامبر اسلام (بازگشایی پرونده تخصصی « در کوچه ادبیات» در سایت شهرستان ادب) ▪️همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام مصطفی صل الله علیه و آله و سلم پرونده تخصصی « در کوچه ادبیات» در سایت شهرستان ادب بازگشایی می‌شود. در این پرونده تاکنون شعرهایی از «حضرت خدیجه» (سلام‌الله علیها)، «ویکتور هوگو»، «یوهان ولفگانگ فون گوته»، «ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی»، «عبدالرحمن جامی»، «سعدی شیرازی» ، «حبیب‌الله چایچیان»، «علی معلم دامغانی»، «غلامرضا شکوهی»، «محمدکاظم کاظمی»، «مهدی جهاندار»، «حمیدرضا برقعی»، «عباس احمدی»، «ندا نوروزی»، «وحیده احمدی» در ستایش پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم منتشر شده است. همچنین در این پرونده، کتاب‌هایی نیز با موضوع شعر برای پیامبر اسلام معرفی شده‌اند که از این جمله‌اند: «نعت حضرت رسول اکرم در شعر فارسی» و «محمد رسولالله در هزارسال شعر فارسی». 🔸این پرونده در هفته وحدت، با مطالب تازه‌ای به‌روز خواهد شد... همچنین برای مطالعۀ مطالب مربوط به این پرونده، می‌توانید به صفحۀ اختصاصی آن در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید: 🔗 shahrestanadab.com/پرونده-عاشقان-محمد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #چاپ_بیروت سروده‌ی #علی_داودی در فرهنگسرای انقلاب 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9761 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻تنها گل همیشه بهار (همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم، پرونده تخصصی را با شعری از در ستایش ایشان به‌روز می‌کنیم) ▪️«...ای روشنی تبار تو و نور تیره ات ای آسمانیان زمین هم عشیره ات ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات دارد دلت علاقه ی ذاتی به آسمان همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات خورشید رفت و ماه… پدرت رفت و مادرت در غم گذشت روز و شب تار و تیره ات دُرّ یتیمی و صدف کعبه خانه ات لطف خدای عزّوجل پشتوانه ات ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر...» متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9763 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻فراخوان ثبت‌نام #پنجمین_دوره_آموزشی_مدرسه_رمان در موسسه فرهنگی هنری «شهرستان ادب» منتشر شد. داوطلبان می‌توانند تا بیستم آذرماه برای ثبت‌نام اقدام کنند : 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9762 #مدرسه_رمان ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻چه می‌شود که سهراب تصمیم می‌گیرد؟ (یادداشتی از بر شاه کُشی در پرونده‌ کتاب ) ▪️«...شاه‌کشی رمانی‌ست در بازۀ زمانی کوتاه، کمتر از۲۴ساعت. با ایده‌ای جذاب و پرکشش. صحنه‌های ابتدایی داستان با ذهنیات مشوش و درهم و برهم سهراب از روزهای گذشته‌اش شروع می‌شود. خانوادۀ سهراب، همان اکثریتی را تشکیل می‌دهند که در دهۀ پنجاه معمول بود؛ مادر مذهبی، پدر عباپوش و برادر و خواهر هرکدام به شیوۀ خودشان مبارز با رژیم. سهراب تنها کسی در خانواده است که سیاسی نیست و دلش نمی‌خواهد سیاسی باشد. انگار تمام افراد خانواده از سهراب انتظار دارند کاری بزرگ انجام بدهد، خودش را نشان بدهد تا خواهرش مدام ترسو خطابش نکند. سهراب ترسو نیست، فقط نمی‌خواهد کسی باشد شبیه مهسا که روی در و دیوار شعرهایش را بنویسد یا شبیه حجت که فراری بشود از خانه و مادر برایش اشک بریزد. سهراب یک فرد معمولی است؛ نماد انسان‌هایی که نه کمونیست بودند، نه جمهوری‌خواه، نه عضو حزب توده و نه کفن‌پوش و جان‌برکف. پس چه می‌شود که سهراب تصمیمی به این مهمی و هولناکی می‌گیرد؟ مرگ پدرش؟ رعشه‌های مادرش؟ عشق سلمی؟ دیوانگی مهسا؟ یا اعترافات حجت؟...» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9746 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻منبر داغ (ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن ایام ولادت صلی الله علیه وسلم، داستان کوتاهی می‌خوانیم از ) ▪️«...تعمیرکار آمد داخل مسجد. کمی با کولر ور رفت و پشت هم سؤال پرسید که چه شده و چه نشده. همه‌اش را جواب دادم و سپس رهایش کردم تا هر کاری دلش می‌خواهد با کولر بکند. کولر هم پشت دیوار بیرونی مسجد، بین دو تا پنجره بود و نیازی نبود تا پشت بام برود. نردبان آوردم پیش طاق زیر پنجره تا خودش هر کار دوست دارد با کولر بکند. بعدش خداحافظی کردم و رفتم به حیاط. قرار شد اگر کاری داشت زنگ بزند تا من هم بتوانم به کارم برسم. حوض و شبستان را رد کردم و رسیدم به کانون. قبل از اینکه کلید بیندازم توی قفل در کانون، فکر کردم که به سرایدار بگویم فردا حتما قفل را عوض کند. قفل توی جاقفلی چنان لق می‌زد که بدون کلید هم، مقداری می‌چرخید. چهار تا کامپیوتری که داشتیم کافی بود تا این قدر سرسری نگیریم ماجرا را. ولی سرایدار همیشه می‌گفت قفل‌های این مسجد را پدرش از اوس حمید بازار خریده و امکان ندارد بدون کلید مخصوصش، باز شود. کلید را انداختم توی قفل لق و چرخاندم. زبانه کنار کشیده شد، حتی در، تکانی هم خورد اما باز نشد. دوباره زبانه چرخاندم و در را هولش بدهم، ولی جابه‌جایی در، به قدِ نوک ناخن هم نرسید. آمدم عقب و نگاهی به کلید انداختم. با بقیه خیلی فرق داشت ولی بعید بود هیچ‌کدام از بقیه هم اصلاً داخل قفل بروند. کانون هم که تنها همین یک در را به حیاط مسجد داشت و راه دیگری برای رفتن به آن نبود. با همۀ این فکر و خیال‌ها، چسبیدم به در و تک‌تکِ کلیدها را امتحان کردم. باز هم فقط همان کلید اولی، داخل قفل رفت و زبانه را چرخاند، منتها در از جا تکان نخورد که نخورد...» ادامه‌ی این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9643 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻در اخبار نبشته‌است... | شماره نهم (گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات در ایران و جهان به روایت شهرستان ادب) ▪️ تازه‌ترین ستون سایت شهرستان ادب است. هشتمین در اخبار نبشته است جمعۀ گذشته منتشر شد. در نهمین مطلب «در اخبار نبشته است» از شما دعوت می‌کنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید. مطالب این هفته، از نوشته‌های هفته گذشته ایسنا، آبزرور، ایبنا، ایرنا و نیویورک‌تایمز و با همکاری گردآوری شده است. این اخبار را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9759 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش مشروح یازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9757 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بازیچه فروش (یازدهمین صفحه از را به بازخوانی صفحه‌ای از رمان اثر مشهور اختصاص می‌دهیم) ▪️«...روزی روزگاری، اسباب‌بازی فروشی بود که اسمش زیگیزموند مارکوس بود و از جمله طبل‌های حلبی می‌فروخت که دیواره‌شان، لعاب سرخ و سفید داشت. اسکاری که چند سطر پیش صحبتش بود مشتری عمدۀ این طبل‌ها بود؛ زیرا حرفه‌اش، نواختن طبل حلبی بود و بی‌طبل حلبی نمی‌توانست زندگی کند و علاقه‌ای هم به زندگی، بی این آلت موسیقی نداشت. به همین علت از کنیسۀ شعله‌ور به پاساژ تسوگهاوس شتابید زیرا خانه و دکان پاسدار طبل‌هایش آنجا بود. ولی وقتی رسید، مارکوس را در وضعی دید که دیگر در این دنیا نمی‌توانست طبل حلبی بفروشد. آنها، یعنی همان آتش‌نشانان آتش‌افروز، که من، که اسکار باشم، خیال می‌کردم از پیش‌شان رفته، فرار کرده‌ام، پیش از من سروقت مارکوس آمده بودند. قلم‌مو در سطل رنگ، فرو کرده و روی شیشۀ دکانش با خط زوترلین نوشته بودند: «خوک جهود». بعد لابد از خط زشت خودشان دل‌شان به هم خورده بود؛ زیرا شیشۀ ویترین را با لگد شکسته و زیر پاشنه‌شان خرد کرده بودند، به‌طوری‌که از خرده‌شیشه‌ها فقط می‌شد حدس زد که چه لقبی به مارکوس داده بودند. بعد بی‌اعتنا به اینکه دکان، دری دارد از ویترین بی‌شیشه وارد شده و به شیوۀ خاص خود با اسباب‌بازی‌ها سرگرم بودند...» ادامه‌ی این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9750 ☑️@ShahrestanAdab