🔻عشق و جنگ و دیگر هیچ
(یادداشت #مرضیه_خنجری بر رمان #وضعیت_بی_عاری اثر #حامد_جلالی)
▪️«ادبیات همیشه آینهای برای انعکاس دغدغههای مشترک ملتها و راهی برای همدردی و گاه به وجود آوردن جریانها یا ضدجریانها بوده است. یکی از جریانهای مهمی که در اثر وجه اشتراک ملتها به وجود آمده "ادبیات جنگ" است. اگر بخواهیم پیشینه "جنگ" را بررسی کنیم شاید به پیدایش بشر نخستین و کتب دینی و قصص پیامبران و جنگهایی ملموستر مانند جنگهای صلیبی و حملات پادشاهان برای کشورگشایی و غیره برسیم اما برای بررسی سیر "ادبیات جنگ" بدون شک میتوان از جنگ جهانی اول و دوم و تمامی وقایع هولناکی که در آن زمان اتفاق افتاده است نام برد، که رفتهرفته "ادبیات جنگ" را جزء لاینفکی از ادبیات و تاریخ ملتها قرار داده...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11733
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/وضعیت-بی-عاری
#ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس
☑️ @ShahrestanAdab
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی #محمدحسین_ملکیان در دومین شب شعر #هرچه_فریاد، آبان ۱۳۹۷
(پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت جناب آقای «علیاصغر عزتیپاک»
▪️برادر عزیزمان آقای #علی_اصغر_عزتی_پاک، دوستان و همکاران شما در موسسۀ شهرستان ادب، مصیبت وارده و درگذشت ناگهان خواهر گرامیتان را تسلیت میگویند.
انشاءالله خداوند ایشان را قرین رحمت خود قرار دهد و به شما و بازماندگان صبر عنایت فرماید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کودک هیروشیما
(شعری از #ناظم_حکمت با ترجمۀ #المیرا_مرادی در پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
▪️در کنار هر دری میایستم و آنرا میکوبم
اما هیچکس نمیتواند فریاد در گلوی خفۀ من را بشنود
همچنان درها را میزنم و همچنان از دید دیگران نامرئیام
منی که مردهام، منی که مردهام
من هنوز هفتسالهام،
گرچه دهسال پیش هم، وقتی که در هیروشیما میمُردم
هفتساله بودم
چرا که کودکان مرده رشد نمیکنند
اول از همه موهایم در شعلههای آتش سوختند
دید چشمهایم رو به تاریکی رفت، کور شدم
سرانجام، مرگ سررسید و استخوانهایم را تبدیل به خاکستر کرد
سپس باد خاکسترم را پراکند
اینک من نه میوهای میخواهم، نه غذایی
نه نانی میخواهم نه آب نباتی
من برای خود هیچ نمیخواهم
برای کسی که مرده است هیچکدام از اینها لازم نیست
این منم که درها را میزنم
با شمایم! لطفا کاری کنید که جنگ نباشد،
کاری کنید که بچهها کشته نشوند
لطفا کاری کنید که بچهها بتوانند بازی کنند، بخندند و رشد کنند
لطفا کاری کنید که بچهها بتوانند آب نبات بخورند…
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ارمُولای و زن آسیابان
(داستانی کوتاه از #ایوان_تورگینف با ترجمۀ #حسن_افشار)
▪️«هنگام غروب، ارمولای شکارچی و من رهسپار یک «کمین شبانه» شدیم... ولی بسیار محتمل است که همه خوانندگان من ندانند کمین شبانه چیست. پس گوش فرا دهید، بزرگواران.
ربع ساعتی پیش از غروب آفتاب در فصل بهار، با یک تفنگ اما بدون سگ وارد بیشه میشوید، مکانی در نزدیکی کناره جنگل برای خود میجویید، به اطراف مینگرید، ساچمه تفنگتان را وارسی میکنید و با همراهتان چشمکی رد و بدل میکنید. یک ربع ساعت گذشته است. آفتاب غروب کرده اما جنگل هنوز روشن است. هوا پاک و آسمان صاف است. پرندگان با شتاب چهچه میزنند. علف نورس با برق فرحانگیز یک قطعه زمرد میدرخشد، شما انتظار میکشید. اعماق عمیقتر جنگل اندکاندک تاریک میشود. نور یاقوتی آفتاب غروب آهسته بر ریشهها و تنۀ درختان میلغزد و بالا میرود و از شاخههای پایینتر، که هنوز بیش و کم برهنهاند، به ستیغ ساکن درختان میرسد که کمکم به خواب میروند. بنگرید، اکنون حتى ستيغ درختان نیز تاریک است...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11736/
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 دومین نشست از سلسله گفتگوهای «ادبیات جهان» با موضوع «نیهیلیسم» و «داستایفسکی» با حضور #محمد_شمس_الدینی و #محمدقائم_خانی، سهشنبه ۲۰ آبان ساعت ۲۰، از حساب رسمی اینستاگرام موسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
🔗 instagram.com/shahrestanadab
#فئودور_داستایفسکی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ققنوس
(بازخوانی شعری از #نیما_یوشیج به مناسبت زادروز این شاعر بزرگ نوگرا)
▪️«ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازۀ جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او نالههای گمشده ترکیب میکند،
از رشتههای پارۀ صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی میسازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کردهست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعلۀ خردی
خط میکشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلقاند در عبور...
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزیدهست میپرد
در بین چیزها که گره خورده میشود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
میگذرد.
یک شعله را به پیش
مینگرد.
جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگیاش چیز دلکش است
حس میکند که آرزوی مرغها چو او
تیرهست همچو دود، اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم مینماید و صبح سپیدشان.
حس میکند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار بسر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بستهست دمبدم نظر و میدهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال میزند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر...»
🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11739
#شعر_نیمایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رمان ایران
(دربارۀ #ایرانشهر اثر تازۀ #محمدحسن_شهسواری به قلم #محمدصالح_سلطانی)
▪️«...رمان سترگِ آقای شهسواری، مثل یک فرش دستباف، چشمنواز است و ظریف. حاصلِ آمیختگیِ تکنیک و تعهد، چیزی شده که با خیال راحت میتوانیم آن را "هنر متعهد" بنامیم. دستکم تا اینجا، یعنی انتهای جلد سومِ کتاب که منتشر شده و به بازار آمده، خیالمان از خواندنِ یک رمان خوب راحت است. اینکه در ادامه چه اتفاقی برای ایرانشهر میافتد و به چند جلد میرسد را هنوز هیچکس نمیداند. اما این را خوب میدانیم که «ایرانشهر» تا همینجا هم یک رمان خطشکن است و نشاندهندهی ظرفیتِ بزرگی که سالهای دفاع مقدس برای ادبیات ایران آفریده. ظرفیتی که تنها روایتِ پنج-شش روز از آن، سه جلد رمان میشود.
رمان ایرانشهر، روح دارد. روحِ سرزمینی که برای روایتِ حماسههایش کلمه، و برای گفتن از قهرمانانش قصه کم داریم. کاش کارگردانی پیدا شود و کیمیای این رمانِ هنوز ناتمام را در قالب یک سریال ۱۰۰ قسمتی، نشانِ مردمِ ایران دهد. ایرانشهر، ادای دِینِ کلمههاست به قهرمانها؛ و یک درخششِ خیرهکننده از ادبیاتِ ایرانی. یا به بیان بهتر: ادبیاتِ متعهدِ ایرانی.»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11740
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی #محمود_اکرامی_فر در نخستین شب از #شب_های_شعر_عاشقانه، آذر ۱۳۹۶
🔗 #اجازه_هست_بگویم_که_دوستت_دارم؟ را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/اجازه-هست-بگویم-که-دوستت-دارم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عاشقان، گياهانند
(شعری از زندهیاد #بیژن_نجدی به مناسبت زادروز ایشان)
▪️عاشقان، گياهانند
كه میرویند
میمیرند
سبز میشوند
میریزند
باران كه میبارد، چتر نمیخواهند
زمستانها
بیكلاه و پالتو نپوشیده
میایستند روی در روی و نگاه برف
چشم در چشم یخبندان
بیشرمساری اندام برهنهشان از برگ
عاشقان گياهانند كه ریشههایشان فرو رفته است.
در كف دست من
در استخوان كتف تو
در جمجمه شكسته من
و این خاطرات من و توست
كه توت میشود يک روز
انار میشود گاهی
كه دیروز انگور شده بود
كه فردا زيتون
و تلخ.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«طغیان ملت بر ضد خودش» به روایت #ویکتور_هوگو | از کتاب #بینوایان
(کتاب «بینوایان» حماسۀ جمهوریت و گرفتن حق مردم از حاکمیت است – به نام علم و محض خاطر آینده -. با این حال وقتی «ویکتور هوگو» میخواهد از شورش در پاریس سخن بگوید، جنبۀ سهمناک آن را نشان میدهد و در مقدمۀ همان فصل زبان به گفتن حقایقی میگشاید که شنیدن و درک آن از تحمل مردمان عادی خارج است. این فقره از رمان چنان عمیق است که میتوان بارها آن را خواند. باشد که گوشمان نیوشای دردناکترین رازهای هستی شود، رازهایی که در خلال انقلابات مردمی رخ میدهد.)
▪️«دو قابل تذکارترین سنگری که یک ناظر دقیق بیماریهای اجتماعی بتواند ذکری از آنها به میان آورد، به آن دوره از تاریخ که محل وقوع حوادث این کتاب است مربوط نیست. این دوسنگر، که هردو مظهر کاملی بودند، با دو منظرۀ مختلف، با وضعی وخیم و به هنگام شورش شوم ژوئن ۱۸۴۸، یعنی بزرگترین جنگ کوچهها که تاریخ تاکنون دیده است، از زمین بیرون آمدند...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11743
چهلوششمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب
☑️ @ShahrestanAdab