eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب در خصوص «لِف نیکلایویچ » (به بهانه زادروز ، نابغه ادبیات داستانی کلاسیک) goo.gl/vzGmQB ▪️امروز نهم سپتامبر، صد و نودمین سالروز تولد «لِف نیکلایویچ تالستوی» معروف به است. تولستوی اسطوره ادبیات کلاسیک و نابغه داستان‌نویسی روسی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا (از توابع استان تولای روسیه) متولد شد و در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در همان دیار درگذشت. و از معروف‌ترین و معتبرترین رمان‌های تاریخ نویسی دو اثر از هستند. همچنین از دیگر آثار او می‌توان به و اشاره کرد. با گرامی داشت سالروز تولد تولستوی، شما را به خواندن گزیده مطالبی که با موضوع این نویسنده بزرگ جهانی پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت می‌کنیم: 🔸معرفی بهترین کتاب‌های تولستوی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6000 🔸 نگاهی به رمان جنگ و صلح: جنگی برای صلح |به قلم 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5999 🔸نگاهی به رمان آناکارنینا : پیامبری در میان نویسندگان |به قلم 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3084 🔸 نگاهی دیگر به رمان آناکارنینا : رویارویی میان نو و کهنه |به قلم 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9192 🔸 خوانش یک صفحه زیبا از مرگ ایوان ایلیچ: حقوق آقای وزیر 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6740 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻سفر (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب سروده‌ی جناب آقای تازه می‌کنیم) ▪️یک مشت غزل در چمدان سفرم ریخت مادر، که دلش آب شد و پشت سرم ریخت برگشتم از آنجا و دلم پیش کسی ماند با آمدنم اشک، غرور پدرم ریخت آری همه‌ی شوکت ایلاتیِ یک مرد تا گفت «خدا یار تو باشد پسرم» ریخت آن روز که اشکم به تسلّای من آمد تا دید که از راز دلش باخبرم ریخت آخر چه کسی بود که از اوّل عمرم آه اینهمه دل، اینهمه دل دور و برم ریخت؟ ای شهر! ببخشید پر از اشک شد این شعر این شعر که ناخواسته از چشم ترم ریخت ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻نظر دکتر درباره کتاب تازه شهرستان ادب (روایتی درباره کتاب سروده ) ▪️«...امروز با خانواده از سفری خوش و خاطره‌انگیز به سوی شهر و دیارمان برمی‌گشتم. در حال رانندگی، گه‌گاه نگاهی گذرا داشتم به مناظر طبیعی زیبای اطراف و خصوصأ کوه‌های باشکوه منطقه و سرشار بودم از لذت مهربانی‌ها و مهمان‌نوازی‌های دوستان دیرین و شیرینم که در این چند روز برای ما سنگ تمام گذاشتند و خاطراتی خوب و بی‌غروب را بدرقۀ راهمان کردند. در همین حین، تلفن همراهم به صدا در آمد. طبیعتاً پاسخ ندادم و گفتم بماند تا بعد؛ اما ناگهان نمی‌دانم چه حسی به من دست داد که منصرف شدم و از همسرم خواستم که به جای من پاسخ دهد. ابتدا سلام و احوال‌پرسی معمول و متعارف بود و ناگهان صدای وجدآمیز و هیجان‌زدۀ همسرم: "وای! جناب استاد شفیعی کدکنی؟!" طنین همین نام عزیز و عظیم کافی بود که خودم و خودرویم برجا میخکوب شویم _ که همین هم شد!_ با هر زحمتی بود، به "حاشیۀ" جاده گریختم تا وارد "متن" این حادثۀ ناب و نایاب شوم! استاد در گفتگو با همسرم، با توجه به وضعیت من، پیشنهاد می‌داد که سفرمان را به خطر نیندازیم تا در فرصتی مناسب تماس بگیرند؛ اما مگر می‌شد آن لحظه‌های خوش و خجسته را از دست داد؟ یا اصلا با چه رویی تماس استاد بزرگم را ناتمام می‌گذاشتم؟ بیش از یک دهه است که سعادت زیارت استاد را از نزدیک نداشته‌ام و سیمای ایشان را در این سال‌ها فقط در آیینۀ زلال آثارشان دیده‌ام و حالا صدای ناب و نازنین استاد، سرزده، مهمان سرّ و سکوت من شده بود. اردیبهشت ماه بود که مجموعه شعر جدیدم «از پیله تا پروانگی» را از محل نمایشگاه کتاب تهران از طریق پست برای استاد ارسال کردم و استاد، به گفتۀ خودشان، ظرف این مدت بارها برای تماس با شاگرد کوچکش، اقدام کرده بود؛ اما همیشه شماره را اشتباه می‌گرفته است و حالا به قصد تشکر و تشویق و نواختن این شاگرد کوچک، تماس گرفته بود و چه فرصتی مهیاتر و مهناتر از این برای من تا از زلال صدای استاد، جامی بنوشم و روحم را تر و تازه کنم؟...» ادامه‌ی این متن را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9395 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻«گلدسته ها و فلک» | داستان کوتاهی از (به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او) ▪️«...بدیش این بود که گلدسته‌های مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به کلة آدم می‌زد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدسته‌ها نداشتیم؛ اما نمی‌دانم چرا مدام توی چشم‌مان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق می‌کردی یا توی حیاط که بازی می‌کردی و مدیر مدام پاپی می‌شد و هی داد می‌زد که "اگه آفتاب می‌خوای این ور، اگه سایه می‌خوای اون ور." و آن وقت از آفتاب که به سمت سایه می‌دویدی یا از سایه به طرف آفتاب، باز هم گلدسته‌ها توی چشمت بود. یا وقتی عصرهای زمستان می‌خواستی آفتابه را آب کنی و ته حیاط، جلوی ردیف مستراح‌ها را در یک خط دراز بپاشی تا برای فردا صبح یخ ببندد و بعد وقتی که صبح می‌آمدی و روی باریکة یخ سر می‌خوردی و لازم نداشتی پیش پایت را نگاه کنی و کافی بود که پاها را چپ و راست از هم باز کنی و میزان نگه شان بداری و بگذاری روی یخ تا آخر باریکه بکشاندت؛ یا وقتی ضمن سریدن، زمین می‌خوردی و همان جور درازکش داشتی خستگی در می‌کردی تا از نو بلند شوی و دورخیز کنی برای دفعة بعد و در هر حال دیگر که بودی، مدام گلدسته‌های مسجد توی چشم‌هات بود و مدام به کله‌ات می‌زد که ازشان بالا بروی. خود گنبد چنگی به دل نمی‌زد. لخت و آجری با گله به گله سوراخ‌هایی برای کفترها، عین تخم مرغ خیلی گنده‌ای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت. گنبد باید کاشی‌کاری باشد تا بشود بهش نگاه کرد؛ عین گنبد سید نصرالدین که نزدیک خانه اولی‌مان بود و می‌رفتیم پشت بام و بعد می‌پریدیم روی طاق بازارچه و می‌آمدیم تا دو قدمیش و اگر بزرگ تر بودیم؛ دست که دراز می‌کردیم؛ بهش می‌رسید؛ اما گلدسته‌ها چیز دیگری بود. با تن آجری و ترک ترک و سرهای ناتمام که عین خیار با یک ظرب چاقو کله شان را پرانده باشی و کفه‌ای که بالای هرکدام زیر پای آسمان بود و راه پله‌ای که لابد در شکم هر کدام بود و درهای ورودشان را ما از توی حیاط مدرسه می‌دیدیم که بیخ گلدسته‌ها روی بام مسجد سیاهی می‌زد. فقط کافی بود راه پله بام مسجد را گیر بیاوری. یعنی گیر که آورده بودیم؛ اما مدام قفل بود و کلیدش هم لابد دست موذن مسجد یا دست خود متولی. باید یک جوری درش را باز می‌کردیم؛ وگرنه راه پلة خود گلدسته‌ها که در نداشت. از همین توی حیاط مدرسه هم می‌دیدی...» متن کامل این داستان را می‌توانید در سایت مطالعه کنید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بازخوانی گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب با موضوع (به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او) goo.gl/Ld5yUh ▪️چهل و نه سال پیش در چنین روزی مرگ مشکوک جلال آل احمد در اسالم گیلان رقم خورد. سید جلال آل احمد، داستان‌نویس، متفکر، مترجم و روشنفکر ایرانی بود که بسیاری او را بزرگ‌ترین داستان‌نویس و روشنفکر معاصر ایرانی می‌دانند. بیشتر چهره‌های شاخص ادبیات معاصر ایران در همه یا بعضی از آثارشان تحت تاثیر نثر و شیوه تفکر این نویسنده بودند. اگر شیوه تفکر و نویسندگی جلال آل احمد در نیمه نخست زندگی‌اش سرمشق روشنفکران ایرانی بود، شیوه تفکر و نویسندگی او در نیمه دوم زندگی‌اش سرمشق مبارزان و نخبگان مذهبی و انقلابی شد. از این‌رو سخنان بسیاری که در اهمیت او گفته‌اند بیش از اغراق و مبالغه به حقیقت و واقعیت نزدیک می‌شود. از جمله آثار داستانی مشهور او می‌توان به (۱۳۴۶)، (۱۳۴۲)، (۱۳۴۰)، (۱۳۳۷)، (۱۳۳۷) و (۱۳۲۶) اشاره کرد. همچنین کتاب‌هایی چون (۱۳۴۱)، (۱۳۴۳)، (۱۳۵۶)، (۱۳۵۷) از جمله مهمترین آثار تحلیلی و فکری او هستند. این دو سلسله، جدا از سفرنامه‌ها و دیگر آثار این نویسنده هستند. با گرامی داشت سالروز درگذشت مرحوم جلال آل احمد، شما را به خواندن گزیده مطالبی که پیش از این با موضوع این نویسنده بزرگ ایرانی در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت می‌کنیم: 🔸شانه به شانه تا سوژه ایرانی |یادداشتی از 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7319 🔸سید جلال آل احمد |یادداشتی از 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7318 🔸اولین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3045 🔸دومین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد + گزارش تصویری 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6042 🔸نقد داستان بچه مردم جلال آل احمد در کارگاه مجازی شهرستان ادب 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/1648 🔸داستان کوتاهی از جلال آل احمد: گلدسته‌ها و فلک 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040 🔸روایت جلال آل احمد از «حج»، «منا» و «سعودی‌ها» در کتاب 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5855 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻اینستاگرام شهرستان ادب به‌روز است 🔗 instagram.com/shahrestanadab/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 یادداشت درخصوص (در پرونده‌ی ویژه‌ی روزنامه‌ی قدس برای مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب) ▪️ «... اعتقاد و باور عزتی پاک مثال زدنی است و نگاهش بشدت عدالت محور است. یعنی هر کس توان نوشتن دارد و باور دارد نوشتن می‌تواند به زیستن ما ایرانیان کمک کند عزتی پاک بدون اینکه بداند او کیست و چه فکری دارد، سعی می‌کند او را کمک کند و این دست‌گیری با حضورش در شهرستان ادب به خوبی نمایان است؛ با طرح و پیاده کردن برنامه‌های هدفمندی که برگزار می‌کند. محصول کار او را به عینه می‌توان دید. نتیجه حضور عزتی پاک در تولیدات ادبیات داستانی این ادعا را ثابت می‌کند. آثار تولید شده در مدرسه رمان تاکنون جایزه‌های معتبری را به دست آورده و هر کدام‌شان پنجره‌ای رو به ادبیات داستانی باز کرده است. عزتی پاک جزو آن دسته نویسندگانی است که برای نوجوانان و کودکان هم قلم می‌زند. در واقع او خلأ موجود در این حوزه را به خوبی درک کرده و در دوره‌ای که چرتکه کمیت آثار ادبی در حوزه نوجوانان بشدت به نفع آثار ترجمه‌ای است که رنگ و بوی فرهنگ ما را ندارد، وارد این حوزه شده و آثار برجسته‌ای از خود به یادگار گذاشته است. ما نویسندگان برجسته‌ای در حوزه کودک و نوجوان داریم اما این تعداد کم است و باید بیشتر از این‌ها نویسنده حوزه کودک و نوجوان داشته باشیم... » ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9479/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 چاره‌ی بیجاری ( یادداشت درباره‌ی ) ▪️ «... زبان بیجاری رنگارنگ و موسیقایی است و این، نه‌تنها تناسبی با مضمون‌هایی که گِرد تنهایی بشر مدرن می‌گردند ندارد، بلکه در تضادّ با آن هم هست. نکته همین‌جاست که این تضادّ، دلیل محکمی دارد و به‌نظر می‌رسد با هدف بیجاری هم‌خوان‌تر است، تا زبانی خشک و عصا قورت‌داده که به‌ظاهر، مناسب چنان مضمون‌هایی هستند. مسأله اینجاست که تنهایی برای بیجاری، یک درد تمام‌نشدنی و یک معضل حلّ‌ناشدنی است. بیجاری از تنهایی انسان مدرن، شادان نیست و با نظر مثبت به آن نمی‌پردازد، تا این پذیرش، خود را در نثر او نیز نشان دهد. بیجاری به این تنهایی اعتراض دارد و می‌خواهد آن را کنار بزند. او به نبرد این تنهایی می‌رود و در این نبرد، تنها سلاحش، نثر اوست. او با نثر رنگارنگ و موسیقایی خویش می‌خواهد به جنگ تنهایی انسان جدید برود، و الحق هم که در حین خواندن کار، موفّق می‌شود؛ او حدّاقل، برخی سلائق میان مخاطب خویش را راضی نگه دارد؛ امّا وقتی داستان پایان می پذیرد و نثر، قوّت خویش را در ذهن از دست می‌دهد، همۀ تلخی تنهایی باز می‌گردد و چه بسا این‌بار دو چندان هم می‌شود... » ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9401/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 احیای قصیده (نظر استاد درباره کتاب سروده استاد ) ▪️ «... وقتی در اولین فرصت دیوان را گشودم و چند قصیده، یا به قول خود شاعر «قصیده‌واره» را خواندم، حال و هیجان شگرف پیدا کردم... به قول مرحوم مجتبی مینوی که در حق نظم یا نثر کسی گفته بود: «مثل شکرپنیر در دهان آب می‌شود». درباره این همه شعر و شط شهد و شهود شاعر شگفتی‌آفرینی چون جناب مرتضی امیری اسفندقه، جای سخن بسیار است. شاعری که توازن و تعادلی بس هنرمندانه بین صورت و محتوا، و «جوشش و کوشش» دارد. اما در بضاعت صاحب این قلم نیست و در مجال این مقال هم نیست. اصولا قصد من از نوشتن این مقاله، معرفی اجمالی این جمال جميل است و سپس طرح دو قصيدة اخوانیه یکی و نخست سروده از بنده، و دوم از استاد اسفندقه که به نحوی پاسخ آن است... » ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9480/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻فرداست، روز وعده‌ی دیدار (ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام عزای سید شهیدان و آزادگان علیه السلام و محرم‌الحرام سال ۱۴۴۰ هجری قمری، شعری می‌خوانیم از کتاب سروده‌ی بزرگ شاعر آیینی کشورمان استاد ) ▪️فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان حیرت‌فزای طور شود، جلوه‌زارمان فردا که کهکشان تجلّی ا‌ست، نیزه‌ها گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست بر روی نیزه‌هاست، قرار و مدارمان فردا که سرفرازی ما را رقم زنند خورشید و ماه می‌شود، اخترشمارمان فردا که روز عرضه‌ی عشق و شهادت است حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان فردا که از تبار تبر، زخم مانْد و داغ غیرت، شقایقی بُوَد از لاله‌زارمان فرداست، روز وعده‌ی دیدار و دیدنی ا‌ست بر نیزه‌ها، تجلّی پروردگارمان منظومه‌ی بلند شهادت، سرودنی‌است فردا که عشق، خیمه زند در کنارمان وارونه نیست، طالعِ خونِ من و شما قد می‌کشد به عرش خدا، آبشارمان! در ما عیان، جمال خدا، جلوه می‌کند چشمی کجاست تا شود آیینه‌دارمان؟ رنگِ پریده‌ای‌است به چشم سپهر، مِهر وقتی سپیده می‌دمد از شام تارمان کاملْ عیارِ سنگ محک‌خورده‌ایم ما غیر از خدا کسی نشناسد، عیارمان ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم ای عشق! ای تمامی دار و ندارمان! چشم امید ماست به فردای دوردست بر تک‌سوار مانده به جا از تبارمان ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 بازگشایی در سایت شهرستان ادب ▪️بنا به سنت هرساله همزمان با فرارسیدن ایام عزاداری امام حسین بن علی (علیه السلام) پرونده ادبیات عاشورایی به عنوان موکبی ادبی در سایت شهرستان ادب گشوده شده است. در این پرونده شاعران و نویسندگان کلمات را در سوگ حضرت ارباب (علیه السلام) نشانده و تلاشی در ادای دین به فرهنگ عاشورایی کرده‌اند. این پرونده شامل مطالب متنوعی است از جمله پیشنهادهای مطالعاتی ویژه‌ی ایام محرم، گزیده‌ای از بهترین شعرهای عاشورایی، گفتگو با اهالی ادبیات درباره ادبیات آیینی، گزارش شب‌های شعر عاشورایی و انتشار داستان‌ها و روایت‌هایی با موضوع عاشورا است. در این پرونده تاکنون اشعاری عاشورایی از صائب تبریزی، ایرج میرزا، غالب دهلوی، نیّر تبریزی، سلمان هراتی، حسین منزوی، علی معلم دامغانی، علیرضا قزوه، محمدرضا شفیعی کدکنی، مرتضی امیری اسفندقه، علی اکبر لطیفیان، یوسفعلی میرشکاک، حمیدرضا شکارسری، محمدرضا ترکی، ابوالفضل زرویی نصرآباد، عباس چشامی، مهدی جهاندار، سیداکبر میرجعفری، بهروز آورزمان، محسن رضوانی، ناصر حامدی و شاعران جوان و اعضای دوره‌های آفتابگردان که در این پرونده به انتشار رسیده است. همچنین اخبار مربوط به تازه‌‌های کتاب‌های عاشورایی، نشست‌های نقد و بررسی و... در این پرونده دیده می‌شوند.این پرونده همزمان با ایام محرم با مطالبی تازه به روز خواهد شد. شما می‌توانید برای مطالعه پرونده تخصصی ادبیات عاشورایی به لینک زیر مراجعه کنید: 🔗 www.shahrestanadab.com/پرونده-ادبیات-عاشورایی ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 پیشنهاد مؤسسه به ▪️بسمه تعالی مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب حمایت از همه اهالی ادبیات را رسالت خود می‌داند و در حد توان برای آموزش و افزایش توانمندی‌های فنی نویسندگان و شاعران کشور تلاش می‌کند. این موسسه بدین‌وسیله آمادگی خود را برای حضور نویسنده گرامی و متعهد، آقای «رضا امیرخانی» در دوره‌های آموزشی و نشست‌های ادبی مؤسسه شهرستان ادب به صورت افتخاری اعلام می‌دارد. باور ما این است که حضور ایشان در این دوره‌ها ، هم موجب کسب اطلاع دقیق‌ترشان از شیوه کار مؤسسه خواهد شد و هم از تداوم سیر نزولی و تبدیل یک «استعداد درخشان» به یک ژورنالیست سطحی پیشگیری خواهد کرد. همچنین به ایشان پیشنهاد می‌شود، به حکم صداقت و صراحت، مسائل شخصی خود با افراد و مؤسسات را بیش از این در قالب نظریه‌پردازی‌های خام‌دستانه بیان نفرمایند. و من الله التوفیق روابط عمومی مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #از_پیله_تا_پروانگی سروده‌ی #محمدرضا_روزبه 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9489 ☑️ @ShahrestanAdab