eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻چشم‌های آبی‌ات (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب ؟ سروده‌ی جناب آقای » تازه می‌کنیم) ▪️تو که هفت آسمان در چشم‌های آبی‌ات گم بود تو که خورشید پشت پلک‌هایت در تبسّم بود تو که با من اگر گاهی نگاهی داشتی امّا تمام چشم‌های مهربانت وقف مردم بود من و تو آخرین برگ کتاب زندگی هستیم چه فرقی می کند فصلی که خواندی، فصل چندم بود؟ همین اندازه می‌دانم به باران تو مدیونم همین اندازه می‌دانم که عشقت فصل پنجم بود من و آدم اگرچه سنگ تهمت می‌خوریم امّا تمام فتنه‌ها زیر سر حوّا و گندم بود ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #حاشا سروده‌ی #رضا_یزدانی در فرهنگسرای انقلاب 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9466 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻قصۀ عشق (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب سروده‌ی سرکار خانم تازه می‌کنیم) ▪️خدا هوای مرا داشت، آفرید تو را طراز دامن تقدیر من برید تو را برای آنکه جهان مرا برافروزی میان این‌همه منظومه برگزید تو را اراده کرد زمین قصه را تمام کند که از بهشت، خودش، سیب تازه چید تو را هبوط کردی و با لحن آب جوشیدی و خاک، با عطشی خاص سرکشید تو را بهانه کرد که در شعله پر بشوید عشق برای گرمی بازار خود خرید تو را قرار شد که همیشه کنار من باشی به دور شاخۀ غم بی‌صدا تنید تو را تو منتشر شدی آرام چارگوشۀ دل و عشق تا وسط ماجرا کشید تو را ز شور چشمی مردم هنوز می‌ترسم از این مسیر گذشتی، کسی ندید تو را؟ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #از_پیله_تا_پروانگی اثر #محمدرضا_روزبه برگزار می‌شود 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9468 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻ماهی دلتنگ (ستون شعر سایت شعرستان ادب را با شعری از کتاب سروده‌ی سرکار خانم تازه می‌کنیم) ▪️آشوب کن در من که آرامش نمی‌خواهم بعد از تو با دنیای خود سازش نمی‌خواهم در پشت این روزن به دنبال چه می‌گردی؟ من دیگر از خورشید هم تابش نمی‌خواهم چون شاخه ای خشکم، تبر بر سینه‌ام بگذار دیگر پس از این لذّت رویش نمی‌خواهم این ماهی دلتنگ، از دریا به تنگ آمد بعد از تو قدر تنگی آسایش نمی‌خواهم چون موم در چنگ تو تدبیری نخواهم‌داشت جز مرگ خویش از شعله‌ای سرکش نمی‌خواهم یا واقعاً دیوانه‌ام دل بسته‌ام بر تو یا اینکه مردم را به خونم تشنه می‌خواهم ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻: «می‌خواهیم سلطه‌ی روایت غیربومی را بشکنیم» (در پرونده‌ی ویژه‌ی روزنامه‌ی قدس برای مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب) ▪️ «...ما ادبیات روز دنیا را رصد می‌کنیم و با آن برخورد مستقیم داریم. یعنی آن‌ها هرچه تولید می‌کنند ما فوری می‌خوانیم، بنابراین کاملاً نسبت به ادبیات آن‌ها آگاه هستیم و نمی‌توان گفت همه آن‌ها پیشرفت کرده‌اند و ما عقب افتاده‌ایم. این مشکل پیچیده‌تر از این حرف‌هاست و خیلی به نویسنده وابسته نیست. باید کلان‌تر نگاه کرد. واقعیت این است که سیاست‌گذارهای فرهنگی ما هیچ دغدغه‌ای در این حوزه ندارند که این طرف و آن طرف بروند و نویسندگان کشورشان را معرفی کنند. آن‌ها احساس می‌کنند نویسنده‌های ما اگر آن طرف بروند مثل آن‌ها می‌شوند. نمی‌دانم چه سیاستی پشت این نگاه است اما هرچه هست به ضرر ما تمام شده است. نویسنده‌ها در همه جای دنیا همدیگر را می‌شناسند و با هم ارتباط دارند. در همین ارتباط هاست که یک جایی، به قول معروف قلاب گیر می‌کند و یک اثر به زبان‌های مختلف ترجمه می‌شود. اما پیش از نویسندگان، این حاکمیت‌ها هستند که به ترویج کتاب‌های خودشان کمک می‌کنند و با تربیت مترجم در سفارتخانه‌ها و نهادهای دانشگاهی صدای فرهنگ خودشان را به آن طرف مرزها می‌رسانند. ما این مهم را در سیاست‌گذاری فرهنگی خودمان نمی‌بینیم. اساساً گویا مسئولان فرهنگی ما به قدرت نرم باور ندارند. اگر قرار به صادر شدن پیام باشد، پیش از همه چیز این قدرت نرم است که باید معرفی شود که ادبیات یکی از آن‌هاست...» ادامه‌ی این گفت‌وگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9470 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻تبریک به برای برگزیده شدن رمان در جایزه اوراسیای روسیه ▪️سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب مسکو از 14 تا 18 شهریور برگزار شد. رمان «سه کاهن» مجید قیصری، که در انتشارات صدرای مسکو به روسی ترجمه شده بود نیز در این نمایشگاه رونمایی و روز گذشته برنده جایزه ادبی اوراسیا شد. این جایزه، دیروز در موزه یرمولوف روسیه و با حضور نویسنده به وی اهدا گشت. مجید قیصری، نویسنده توانای کشورمان که تاکنون جوایز و افتخارات متعددی را کسب کرده است؛ او در سال 91 این کتاب را در «عصرداستان» و بعد از آن در سال 95 در انتشارات علمی و فرهنگی به انتشار رسانده. داستان سه کاهن به زندگی پیامبر اسلام، محمد (ص)، در سن چهار سالگی بازمی‌گردد. در این داستان، حلیمه دایه پیامبر در تلاشی قابل توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که می‌خواهند بر اساس نشانه‌های ظاهری پیامبر خاتم، وی را در کودکی از بین ببرند. جذابیت، هیجان ناشی از تنش‌های داستان، فضاسازی‌های مطلوب و نثری که قیصری برای نگارش این اثر در نظر داشته، رمانی را حاصل شده که می‌تواند مخاطب بزرگسال و نوجوان به خوبی با خود همراه کند. اتحادیه خلاقیت‌های هنری اورآسیا با هدف تشویق مؤلفان و نویسندگان مستعد در رشته‌های مختلف ادبیات هنری و مستند و در راستای تقویت و غنای متقابل فرهنگی کشورهای منطقه اوراسیا تأسیس شده است. جوایز مسابقه در بخش های شعر و نثر تحت عناوین ذیل اعطا می شود: اشعار درخشان گنجینه نثر شاهکارهای درام تحقیقات تاریخی مفهوم جهان هستی مطالعات قوم نگاری و قوم‌شناسی روانشناسی و فرهنگ مرکزیت اورآسیا نظری به آینده و وحدت فرهنگ‌ها پیش از این نیز در سال 93 به بهانه رمان نشان نقره این جایزه را دریافت کرده بود. لازم به ذکر است موسسه صدرا، شامل بنیاد مطالعات اسلامی و انتشارات است که تولید محتوا و تألیف به زبان روسی و ترجمه آثار مطرح ایرانی را در دستور کار خود دارد. انتشارات صدرا که ترجمه و پخش رمان «سه کاهن» را به انجام رسانده، از انتشارات مطرح روسیه در حوزه فعالیت‌های خود است و در حدود سی درصد کتاب‌های این انتشارات جزأ منابع دانشگاهی روسیه می‌باشد. این انتشارات به تازگی با همکاری انتشارات وچه اثری را با عنوان ‌«نورعشق و ایمان» ترجمه و منتشر کرده. این مجموعه داستان دربردارنده داستان‌های ناصرارمنی از رضا امیرخانی، سانتاماریا از سید مهدی شجاعی، لبخندمسیح از سارا عرفانی و بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم از نادر ابراهیمی است که در 350 صفحه ترجمه و ویراستاری شده است. 🔸موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه نویسندگان همراه با این موسسه، این موفقیت بین‌المللی را به استاد مجید قیصری تبریک می‌گویند و به خاطر این موفقیت تازه‌ی ادبیات ایرانی، به خود می‌بالد. گفتنی‌است مجید قیصری از داستان‌نویسان سرشناس کشور و مدرس و مسئول کارگاه داستان یک‌شنبه‌های شهرستان ادب است. 🔹مطالعه بیشتر: یادداشتی بر کتاب سه کاهن پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3697 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب در خصوص «لِف نیکلایویچ » (به بهانه زادروز ، نابغه ادبیات داستانی کلاسیک) goo.gl/vzGmQB ▪️امروز نهم سپتامبر، صد و نودمین سالروز تولد «لِف نیکلایویچ تالستوی» معروف به است. تولستوی اسطوره ادبیات کلاسیک و نابغه داستان‌نویسی روسی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا (از توابع استان تولای روسیه) متولد شد و در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در همان دیار درگذشت. و از معروف‌ترین و معتبرترین رمان‌های تاریخ نویسی دو اثر از هستند. همچنین از دیگر آثار او می‌توان به و اشاره کرد. با گرامی داشت سالروز تولد تولستوی، شما را به خواندن گزیده مطالبی که با موضوع این نویسنده بزرگ جهانی پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت می‌کنیم: 🔸معرفی بهترین کتاب‌های تولستوی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6000 🔸 نگاهی به رمان جنگ و صلح: جنگی برای صلح |به قلم 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5999 🔸نگاهی به رمان آناکارنینا : پیامبری در میان نویسندگان |به قلم 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3084 🔸 نگاهی دیگر به رمان آناکارنینا : رویارویی میان نو و کهنه |به قلم 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9192 🔸 خوانش یک صفحه زیبا از مرگ ایوان ایلیچ: حقوق آقای وزیر 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6740 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻سفر (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب سروده‌ی جناب آقای تازه می‌کنیم) ▪️یک مشت غزل در چمدان سفرم ریخت مادر، که دلش آب شد و پشت سرم ریخت برگشتم از آنجا و دلم پیش کسی ماند با آمدنم اشک، غرور پدرم ریخت آری همه‌ی شوکت ایلاتیِ یک مرد تا گفت «خدا یار تو باشد پسرم» ریخت آن روز که اشکم به تسلّای من آمد تا دید که از راز دلش باخبرم ریخت آخر چه کسی بود که از اوّل عمرم آه اینهمه دل، اینهمه دل دور و برم ریخت؟ ای شهر! ببخشید پر از اشک شد این شعر این شعر که ناخواسته از چشم ترم ریخت ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻نظر دکتر درباره کتاب تازه شهرستان ادب (روایتی درباره کتاب سروده ) ▪️«...امروز با خانواده از سفری خوش و خاطره‌انگیز به سوی شهر و دیارمان برمی‌گشتم. در حال رانندگی، گه‌گاه نگاهی گذرا داشتم به مناظر طبیعی زیبای اطراف و خصوصأ کوه‌های باشکوه منطقه و سرشار بودم از لذت مهربانی‌ها و مهمان‌نوازی‌های دوستان دیرین و شیرینم که در این چند روز برای ما سنگ تمام گذاشتند و خاطراتی خوب و بی‌غروب را بدرقۀ راهمان کردند. در همین حین، تلفن همراهم به صدا در آمد. طبیعتاً پاسخ ندادم و گفتم بماند تا بعد؛ اما ناگهان نمی‌دانم چه حسی به من دست داد که منصرف شدم و از همسرم خواستم که به جای من پاسخ دهد. ابتدا سلام و احوال‌پرسی معمول و متعارف بود و ناگهان صدای وجدآمیز و هیجان‌زدۀ همسرم: "وای! جناب استاد شفیعی کدکنی؟!" طنین همین نام عزیز و عظیم کافی بود که خودم و خودرویم برجا میخکوب شویم _ که همین هم شد!_ با هر زحمتی بود، به "حاشیۀ" جاده گریختم تا وارد "متن" این حادثۀ ناب و نایاب شوم! استاد در گفتگو با همسرم، با توجه به وضعیت من، پیشنهاد می‌داد که سفرمان را به خطر نیندازیم تا در فرصتی مناسب تماس بگیرند؛ اما مگر می‌شد آن لحظه‌های خوش و خجسته را از دست داد؟ یا اصلا با چه رویی تماس استاد بزرگم را ناتمام می‌گذاشتم؟ بیش از یک دهه است که سعادت زیارت استاد را از نزدیک نداشته‌ام و سیمای ایشان را در این سال‌ها فقط در آیینۀ زلال آثارشان دیده‌ام و حالا صدای ناب و نازنین استاد، سرزده، مهمان سرّ و سکوت من شده بود. اردیبهشت ماه بود که مجموعه شعر جدیدم «از پیله تا پروانگی» را از محل نمایشگاه کتاب تهران از طریق پست برای استاد ارسال کردم و استاد، به گفتۀ خودشان، ظرف این مدت بارها برای تماس با شاگرد کوچکش، اقدام کرده بود؛ اما همیشه شماره را اشتباه می‌گرفته است و حالا به قصد تشکر و تشویق و نواختن این شاگرد کوچک، تماس گرفته بود و چه فرصتی مهیاتر و مهناتر از این برای من تا از زلال صدای استاد، جامی بنوشم و روحم را تر و تازه کنم؟...» ادامه‌ی این متن را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9395 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻«گلدسته ها و فلک» | داستان کوتاهی از (به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او) ▪️«...بدیش این بود که گلدسته‌های مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به کلة آدم می‌زد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدسته‌ها نداشتیم؛ اما نمی‌دانم چرا مدام توی چشم‌مان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق می‌کردی یا توی حیاط که بازی می‌کردی و مدیر مدام پاپی می‌شد و هی داد می‌زد که "اگه آفتاب می‌خوای این ور، اگه سایه می‌خوای اون ور." و آن وقت از آفتاب که به سمت سایه می‌دویدی یا از سایه به طرف آفتاب، باز هم گلدسته‌ها توی چشمت بود. یا وقتی عصرهای زمستان می‌خواستی آفتابه را آب کنی و ته حیاط، جلوی ردیف مستراح‌ها را در یک خط دراز بپاشی تا برای فردا صبح یخ ببندد و بعد وقتی که صبح می‌آمدی و روی باریکة یخ سر می‌خوردی و لازم نداشتی پیش پایت را نگاه کنی و کافی بود که پاها را چپ و راست از هم باز کنی و میزان نگه شان بداری و بگذاری روی یخ تا آخر باریکه بکشاندت؛ یا وقتی ضمن سریدن، زمین می‌خوردی و همان جور درازکش داشتی خستگی در می‌کردی تا از نو بلند شوی و دورخیز کنی برای دفعة بعد و در هر حال دیگر که بودی، مدام گلدسته‌های مسجد توی چشم‌هات بود و مدام به کله‌ات می‌زد که ازشان بالا بروی. خود گنبد چنگی به دل نمی‌زد. لخت و آجری با گله به گله سوراخ‌هایی برای کفترها، عین تخم مرغ خیلی گنده‌ای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت. گنبد باید کاشی‌کاری باشد تا بشود بهش نگاه کرد؛ عین گنبد سید نصرالدین که نزدیک خانه اولی‌مان بود و می‌رفتیم پشت بام و بعد می‌پریدیم روی طاق بازارچه و می‌آمدیم تا دو قدمیش و اگر بزرگ تر بودیم؛ دست که دراز می‌کردیم؛ بهش می‌رسید؛ اما گلدسته‌ها چیز دیگری بود. با تن آجری و ترک ترک و سرهای ناتمام که عین خیار با یک ظرب چاقو کله شان را پرانده باشی و کفه‌ای که بالای هرکدام زیر پای آسمان بود و راه پله‌ای که لابد در شکم هر کدام بود و درهای ورودشان را ما از توی حیاط مدرسه می‌دیدیم که بیخ گلدسته‌ها روی بام مسجد سیاهی می‌زد. فقط کافی بود راه پله بام مسجد را گیر بیاوری. یعنی گیر که آورده بودیم؛ اما مدام قفل بود و کلیدش هم لابد دست موذن مسجد یا دست خود متولی. باید یک جوری درش را باز می‌کردیم؛ وگرنه راه پلة خود گلدسته‌ها که در نداشت. از همین توی حیاط مدرسه هم می‌دیدی...» متن کامل این داستان را می‌توانید در سایت مطالعه کنید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بازخوانی گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب با موضوع (به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او) goo.gl/Ld5yUh ▪️چهل و نه سال پیش در چنین روزی مرگ مشکوک جلال آل احمد در اسالم گیلان رقم خورد. سید جلال آل احمد، داستان‌نویس، متفکر، مترجم و روشنفکر ایرانی بود که بسیاری او را بزرگ‌ترین داستان‌نویس و روشنفکر معاصر ایرانی می‌دانند. بیشتر چهره‌های شاخص ادبیات معاصر ایران در همه یا بعضی از آثارشان تحت تاثیر نثر و شیوه تفکر این نویسنده بودند. اگر شیوه تفکر و نویسندگی جلال آل احمد در نیمه نخست زندگی‌اش سرمشق روشنفکران ایرانی بود، شیوه تفکر و نویسندگی او در نیمه دوم زندگی‌اش سرمشق مبارزان و نخبگان مذهبی و انقلابی شد. از این‌رو سخنان بسیاری که در اهمیت او گفته‌اند بیش از اغراق و مبالغه به حقیقت و واقعیت نزدیک می‌شود. از جمله آثار داستانی مشهور او می‌توان به (۱۳۴۶)، (۱۳۴۲)، (۱۳۴۰)، (۱۳۳۷)، (۱۳۳۷) و (۱۳۲۶) اشاره کرد. همچنین کتاب‌هایی چون (۱۳۴۱)، (۱۳۴۳)، (۱۳۵۶)، (۱۳۵۷) از جمله مهمترین آثار تحلیلی و فکری او هستند. این دو سلسله، جدا از سفرنامه‌ها و دیگر آثار این نویسنده هستند. با گرامی داشت سالروز درگذشت مرحوم جلال آل احمد، شما را به خواندن گزیده مطالبی که پیش از این با موضوع این نویسنده بزرگ ایرانی در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت می‌کنیم: 🔸شانه به شانه تا سوژه ایرانی |یادداشتی از 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7319 🔸سید جلال آل احمد |یادداشتی از 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7318 🔸اولین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3045 🔸دومین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد + گزارش تصویری 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6042 🔸نقد داستان بچه مردم جلال آل احمد در کارگاه مجازی شهرستان ادب 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/1648 🔸داستان کوتاهی از جلال آل احمد: گلدسته‌ها و فلک 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040 🔸روایت جلال آل احمد از «حج»، «منا» و «سعودی‌ها» در کتاب 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5855 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻اینستاگرام شهرستان ادب به‌روز است 🔗 instagram.com/shahrestanadab/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 یادداشت درخصوص (در پرونده‌ی ویژه‌ی روزنامه‌ی قدس برای مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب) ▪️ «... اعتقاد و باور عزتی پاک مثال زدنی است و نگاهش بشدت عدالت محور است. یعنی هر کس توان نوشتن دارد و باور دارد نوشتن می‌تواند به زیستن ما ایرانیان کمک کند عزتی پاک بدون اینکه بداند او کیست و چه فکری دارد، سعی می‌کند او را کمک کند و این دست‌گیری با حضورش در شهرستان ادب به خوبی نمایان است؛ با طرح و پیاده کردن برنامه‌های هدفمندی که برگزار می‌کند. محصول کار او را به عینه می‌توان دید. نتیجه حضور عزتی پاک در تولیدات ادبیات داستانی این ادعا را ثابت می‌کند. آثار تولید شده در مدرسه رمان تاکنون جایزه‌های معتبری را به دست آورده و هر کدام‌شان پنجره‌ای رو به ادبیات داستانی باز کرده است. عزتی پاک جزو آن دسته نویسندگانی است که برای نوجوانان و کودکان هم قلم می‌زند. در واقع او خلأ موجود در این حوزه را به خوبی درک کرده و در دوره‌ای که چرتکه کمیت آثار ادبی در حوزه نوجوانان بشدت به نفع آثار ترجمه‌ای است که رنگ و بوی فرهنگ ما را ندارد، وارد این حوزه شده و آثار برجسته‌ای از خود به یادگار گذاشته است. ما نویسندگان برجسته‌ای در حوزه کودک و نوجوان داریم اما این تعداد کم است و باید بیشتر از این‌ها نویسنده حوزه کودک و نوجوان داشته باشیم... » ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9479/ ☑️ @ShahrestanAdab