شهرستان ادب
🔻گشایش پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی در سایت شهرستان ادب
goo.gl/WLmJVy
▪️«پروندهپرتره» یکی از فعالیتهای سایت شهرستان ادب است که در آن، هربار به بررسی آثار و وجوه ادبی یک شخصیت برجستۀ ادبی پرداخته میشود. پیش از این نیز پروندهپرترۀ نویسندگانی چون نادر ابراهیمی، محمود دولتآبادی، گابریل گارسیا مارکز و شاعرانی چون فردوسی، شهریار،طاهره صفارزاده، محمدرضا شفیعی کدکنی و قیصر امینپور در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود.
همزمان با بازگشایی این پرونده، مطالب تازهای در سایت شهرستان ادب با موضوع حمیدرضا شاهآبادی منتشر خواهد شد. برای مطالعه مطالب این پرونده به صفحۀ ویژۀ حمیدرضا شاهآبادی در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
🔹پروندهپرترهی حمیدرضا شاه آبادی
🔗 shahrestanadab.com/حمیدرضا-شاه-آبادی
گفتنیست حمیدرضا شاهآبادی، سوم خرداد سال 1346 در تهران بهدنیا آمد و جز دورۀ لیسانس که در دانشگاه تبریز سپری کرد، مابقی دوران تحصیلش را در همین شهر سپری کرد. در جوانی به داستاننویسی علاقهمند شد و بدون بهره گرفتن از هر نوع استاد و آموزش، چند داستان نوشت. او همزمان، در حوزههای سینما و تئاتر هم تجربههایی را پشت سر گذاشت؛ تجربههایی که حاصلشان ساختِ چند فیلم کوتاه و نوشتن چند نمایشنامه و کارگردانی و بازیگری در چند نمایشنامۀ دیگر بود .
اوّلین داستان شاهآبادی در سال 1368 در یک مجلّۀ هفتگی چاپ شد؛ «قبل از باران»، داستان تنهایی دختری روستایی است که با شوهرش به تهران میآید. او که در این شهر، کاملاً غریب است، یک شب بعد از دعوا با شوهرش، با قهر از خانه بیرون میآید؛ امّا چون جایی برای رفتن ندارد، بعد از پشت سر گذاشتن چند حادثه به خانه برمیگردد .
تحصیل در رشتۀ تاریخ، که از سال 1367 آغاز شد، او را به علم تاریخ و وقایع تاریخی علاقهمند کرد. پس از مدّتی، رابطۀ نزدیکی بین تاریخ و ادبیّات داستانی برقرار کرد و بر فعّالیت در دو حوزۀ داستاننویسی و پژوهش تاریخی متمرکز شد. او در بیشتر داستانهایش، نگاهی تاریخی دارد، حتّی اگر همۀ وقایع داستان در دورۀ معاصر بگذرند. در پژوهشهای تاریخی نیز ضمن رعایت مستندات، به حوادث و شخصیّتها همچون حوادث و شخصیّتهای داستانی نگاه میکند و از یافتههایش، روایتی نزدیک به داستان ارائه میدهد .
تجربۀ فعّالیت در کسوت معلمی طی یک دورۀ پنج ساله و همچنین فعّالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شاهآبادی را به نوشتن برای کودکان و نوجوانان علاقهمند کرد؛ از اینرو بخشی از آثار این نویسنده، برای این گروه سنّی نوشته شدهاند .
حمیدرضا شاهآبادی، دارای مدرک کارشناسیارشد در رشته تاریخ است و علاوه بر آن، دو بورس مطالعاتی را در کتابخانۀ بینالمللی مونیخ با موضوع ادبیات کودک گذراندهاست .
بهترین آثار شاهآبادی به شرح زیر، قابل دستهبندی هستند :
🔸الف- ادبیات داستانی
دایرۀ زنگی. (مجموعۀ داستان کوتاه). انتشارات کمان. 1380
دیلماج. (رمان). انتشارات افق. 1385
لالایی برای دختر مرده. (رمان نوجوان). انتشارات افق. 1386
اعترافات غلامان. (رمان نوجوان). کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. 1389
وقتی مژی گم شد. (رمان نوجوان). کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. 1391
هیچکس جرأتش را ندارد. (رمان نوجوان). کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. 1392
کافۀ خیابان گوته. (رمان). 1394
🔸ب- پژوهشهای تاریخی
تاریخ آغازین فراماسونری در ایران. (دو جلد). انتشارات سورۀ مهر. 1376
مقدمه بر ادبیات کودک. (بحثی در تحوّل تاریخی مفهوم کودکی). کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. 1382/ حاصل پژوهش در کتابخانه بینالمللی مونیخ
نهضت مشروطه (از مجموعۀ تاریخ فکر ایرانی). انتشارات افق. 1382
از آرمان تا واقعیت. (مقاله). مقایسۀ تطبیقی کتاب «احمد» از طالبوف تبریزی و کتاب «امیل» از ژان ژاک روسو
در فقدان کودکی. (مقاله). بررسی وضعیت کودکان ایرانی در دوره قاجار
زمینههای تاریخی خلق کتاب «پیتر شلخته» اثر هاینریش هافمن. (مقاله به زبان انگلیسی). حاصل تحقیق در کتابخانه بینالمللی مونیخ
شاهآبادی هماکنون مدیریت انتشارات «مدرسه» را بر عهده دارد و از مدرّسان مدرسهی رمان شهرستان ادب است.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻عشق، مبارزه و قهوه!
(یادداشت #محسن_حسن_نژاد بر #کافه_ی_خیابان_گوته پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاهآبادی)
▪️«...ادبیات معاصر ایرانی به گونهی خود با چالشهایی مواجه بوده که مقتضای حال کنونی جامعهی ایرانی است. از آشفتگی روزمرهی ادبیات فارسی معاصر به ستوه آمدن طبیعی است، اما این ستوه و این آشفتگی حکایتگر افق کنونی جامعهی ایرانی است. البته این آشفتگی و این ستوه در مواردی نقض میشود و این نقضها، حرکتی را به سمت افقی دیگر در ادبیات و تاریخ تفکر ایرانی نوید میدهند. شاهآبادی مثال نقضی بر این موارد است.
برای چون منی که فکر میکنم ادبیات نمونهی تفکر است، کافهی خیابان گوته، نمونهایست که تفکر به سیاق ادبی در بافت ادبیات ایرانی را نوید میدهد. رمانی که از عشق گفته و به سطحینگری نیفتاده، از مبارزهی سیاسی و ایدیولوژی سخن رانده، با این حال خود در بند نگاههای خام ایدیولوژیک نمانده! اثری که از تاریخ مایه میگیرد و با این حال به مرض رایج تاریخنگاری رسمی ایرانی، یعنی آنگلوفوبیا، راشیا فوبیا و... مبتلا نشده. خوب چنین آثاری باید جدی گرفته شوند!
شاهآبادی تاریخخواندهایست که دغدغهی تاریخ دارد. بوی تاریخ در کلمهبهکلمهی اثرش هویدا است. با این حال، این اثر یک اثر ادبی است و در درهی وقایعنگاری تحریف شده، آنچه که گاهی به غلط رمان تاریخی خوانده میشود نیز نیفتاده است...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9555
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 پاییزِ خاطراتانگیز
(در میان اشعاری که برای پاییز سروده شده است، قطعاً شعر پاییزی استاد شهریار یکی از بهترینهاست. در تازهترین مطلب پروندهی #شعر_پاییزی و پروندهپرترهی #شهریار در سایت شهرستان ادب، شما را به خواندن این شعر دعوت میکنیم. )
▪️ شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره، گرچه به گوش فلک شود آویز
به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پردهی پاییز خاطراتانگیز
چنان به ذوق و نشاط آمدم که گویی باز
بهار عشق و شبابست این شب پاییز
عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز
شهید خنجر جلاد باد میغلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز
خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحرآمیز
خزان صحیفهی پایان دفتر عمر است
به این صحیفه رسیده است دفتر تا نیز
به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز
هنوز خون به دل از داغ لالهام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز
شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بیتو به سر شد چه قسمتی ناچیز
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد توست مرا یادگار عمر عزیز
پری به دیدن دیوانه رام میگردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز
نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجلهی شیرین گذر کند پرویز
به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز
تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
☑️ @ShahrestanAdab
🔻هفدهمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب
🔖خلاصه:
eitaa.com/shahrestanadab/764
📖مشروح و 📸گزارش تصویری این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻هفدهمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب 🔖خلاصه: eitaa.com/shahrestanadab/764 📖مشروح و 📸گزارش تصویری
📕 هفدهمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی #بوطیقا در مؤسسۀ شهرستان ادب برگزار شد و قربان ولیئی، زهیر توکلی، سروش عمرانی و علیرضا سمیعی دربارۀ #شعر_عرفانی در زبان فارسی به بحث و گفتوگو پرداختند.
خلاصهی جلسه:
✔️ دکتر #قربان_ولیئی: «غنیترین زبان برای بیان مواجیدی که همه در آن مشترک نیستند و تجربۀ عمومی نیست، شعر است که زبان رمز و اشاره دارد. میگوید: زبان معرفت گنگ است؛ کلامنا اشاره. لذا زبان عرفان فیگوراتیو، تصویری و شعری است؛ زیرا عارف برای درمیانگذاشتن مواجید یا همان یافتههایش باید همدلی مردم را برانگیزد و آرامآرام آنها را بالا بیاورد تا به او نزدیک شوند.»
✔️ #زهیر_توکلی: «شعر معاصر، هم در حوزۀ نقد و هم در حوزۀ شعر، تحتتأثیر هژمنی حزب توده، سویۀ سیاسی و اجتماعی پررنگی گرفته است. طوریکه انگار باید در خدمت مبارزه باشد. یعنی اینها هرنوع شعری را ناچیز میدانستند و همین که نوشتهای طعم مبارزه میداد، آن را در بوقوکرنا میکردند.»
✔️ #سروش_عمرانی: «ببینید با کلی هزینه، فیلم میسازیم، ولی ماندگار نمیشود و گاهی مخاطب چندانی هم ندارد؛ هنوز نمیتوانیم خطیرترین و عمیقترین حرفهایمان را در سینما بیاوریم. اما قدما تحت ژانر پذیرفتهشدهای قصه میگفتند و شخصیت میساختند و سعی داشتند با شناخت واکنشهای مخاطب، او را هدایت کنند.»
✔️ #علیرضا_سمیعی: «در این نگرشهای جدید یکجور تقلیل شعر عرفانی به اخلاق عرفی دیده میشود که بیشتر به تحریف شعر عرفانی و میراث عرفانی منجر شده است. مثلاً اگر این قرائتهای رمانتیک از شعر عرفانی را سند و ملاک بدانیم، آنموقع نمیدانیم با آنچه از رفتار خشماگین و کردار بیپروای شمس تبریزی نقل شده چکار باید بکنیم. آیا باید بگوییم بسیاری از شاعران صوفیمسلک مثل سنایی و مولوی، عارف نبودهاند؟»
▪️گزارش و مشروح این نشست به زودی منتشر میشود.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 برگریزان
(در ادامهی پروندهی #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب، اینبار پاییز را از نگاه #پروین_اعتصامی به تماشا مینشینیم.)
▪️ شنیدستم که وقت برگریزان
شد از باد خزان، برگی گریزان
میان شاخهها خود را نهان داشت
رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت؟!
به خود گفتا کزین شاخ تنومند
قضایم هیچگه نتواند افکند
سموم فتنه کرد آهنگ تاراج
ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
قبای سرخ گل دادند بر باد
ز مرغان چمن برخاست فریاد
ز بن برکند گردون بس درختان
سیه گشت اختر بس نیکبختان
به یغما رفت گیتی را جوانی
کرا بود این سعادت جاودانی
ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند
ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند
برفت از روی رونق بوستان را
چه دولت بیگلستان باغبان را
ز جانسوز اخگری برخاست دودی
نه تاری ماند زان دیبا، نه پودی
به خود هر شاخهای لرزید ناگاه
فتاد آن برگ مسکین بر سر راه
از آن افتادن بیگه، برآشفت
نهان با شاخک پژمان چنین گفت
که پروردی مرا روزی در آغوش
به روز سختیام کردی فراموش
نشاندی شاد چون طفلان به مهدم
زمانی شیردادی، گاه شهدم
به خاک افتادنم روزی چرا بود
نه آخر دایهام باد صبا بود
هنوز از شکر نیکیهات شادم
چرا بیموجبی دادی به بادم
هنرهای تو نیرومندیام داد
ره و رسم خوشت، خرسندیام داد
گمان میکردم ای یار دلارای
که از سعی تو باشم پای بر جای
چرا پژمرده گشت این چهر شاداب
چه شد کز من گرفتی رونق و آب
به یاد رنج روز تنگدستی
خوشست از زیردستان سرپرستی
نمودی همسر خوبان با غم
ز طیب گل، بیاکندی دماغم
کنون بگسستیام پیوند یاری
ز خورشید و ز باران بهاری
دمی کز باد فروردین شکفتم
به دامان تو روزی چند خفتم
نسیمی دلکشم آهسته بنشاند
مرا بر تن، حریر سبز پوشاند
من آنگه خرم و فیروز بودم
نخستین مژدهی نوروز بودم
نویدی داد هر مرغی ز کارم
گهرها کرد هر ابری نثارم
گرفتم داشتم فرخنده نامی
چه حاصل، زیستم صبحی و شامی
بگفتا بس نماند برگ بر شاخ
حوادث را بود سر پنجه گستاخ
چو شاهین قضا را تیز شد چنگ
نه از صلحت رسد سودی نه از جنگ
چو ماند شبرو ایام بیدار
نه مست اندر امان باشد، نه هشیار
جهان را هر دم آیینی و رایی است
چمن را هم سموم و هم صبایی است
تو را از شاخکی کوته فکندند
ولیک از بس درختان ریشه کندند
تو از تیر سپهر ار باختی رنگ
مرا نیز افکند دست جهان سنگ
نخواهد ماند کس دائم به یک حال
گل پارین نخواهد رست امسال
ندارد عهد گیتی استواری
چه خواهی کرد غیر از سازگاری
ستمکاری، نخست آیین گرگست
چه داند بره کوچک یا بزرگست
تو همچون نقطه، درمانی درین کار
که چون میگردد این فیروزهپرگار
نه تنها بر تو زد گردون شبیخون
مرا نیز از دل و دامن چکد خون
جهانی سوخت ز اسیب تگرگی
چه غم کز شاخکی افتاد برگی
چو تیغ مهرگانی برستیزد
ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد
بساط باغ را بی گل صفا نیست
تو برگی، برگ را چندان بها نیست
چو گل یکهفته ماند و لاله یکروز
نزیبد چون تویی را ناله و سوز
چو آن گنجینه را گلشن شد از دست
چه غم گر برگ خشکی نیست یا هست
مرا از خویشتن برتر مپندار
تو بشکستی، مرا بشکست بازار
کجا گردن فرازد شاخساری
که بر سر نیستش برگی و باری
نماند بر بلندی هیچ خودخواه
درافتد چون تو روزی بر گذرگاه
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 لالایی برای بیدار کردن دختران ایران
(یادداشت #مجید_اسطیری بر کتاب #لالایی_برای_دختر_مرده در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی )
▪️ «... حکایت فروخته شدن تعداد زیادی از دختران قوچان در سحرگاه انقلاب مشروطه، حکایتی تلخ و شرمآور است که بر اساس شواهد اگرچه در زمانهی خودش نقل آن بسیار فراگیر بوده و مایهی برانگیختن احساسات ملی و اعتراضات اجتماعی شده، اما به مرور زمان در میان حوادث تاریخی عهد مشروطیت به دست فراموشی سپرده شده و چنان تلقی شده که تأثیر مهمی بر شکل دادن وقایع سیاسی اجتماعی نداشته است. دکتر افسانه نجمآبادی در کتاب ارزشمند «حکایت دختران قوچان» در باب نشست غبار فراموشی بر این ماجرا مینویسد:
«علیرغم اهمیت این داستان در آن سالها، در تاریخنگاریهای بعدی انقلاب مشروطه "حکایت دختران قوچان" از یاد رفته و رویدادهایی چون چوب خوردن سه تاجر قند بازار تهران و... به عنوان وقایعی که آغازگر این انقلاب بود، به یادها ماندهاست.»
لالایی برای دختر مرده چند راوی و چند فضای متفاوت دارد که همگی در ماجرای دو دختر دبیرستانی به هم میرسند. راوی اصلی رمان که داستان با روایت او آغاز میشود و به انجام میرسد، نویسندهای است که بهطوراتفاقی در تاریخ به ماجرای فروخته شدن تعداد زیادی از دختران قوچانی به ترکمانها برخورده و تصمیم گرفته کتابی درباره این ماجرا بنویسد و این واقعه تاریخی در حال فراموشی را یادآوری کند... »
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9566
☑️ @ShahrestanAdab