32.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خود در حیرت بودم. غمگین و افسرده و بههمریخته بودم و پریشانخاطر. تن در یاسوج و جان در نجف و کربلا. به ناچار تفأل کردم به «کوهزاد» با این نیّت که منِ لر که در یاسوج هم غریبهام، که هستم و آمد:
«از شانۀ صخرۀ عطشباری
آویخته پیچک نگونساری
گنجشک غریبیام که از دنیا
قانع شدهام به بوتۀ خاری»
و با هر بیت، اشک بیاختیار میآمد:
«چنبر زده بر دلم غمی، گویی
لم داده به روی صخرهای ماری
خاموشم و سینهام پر از نغمهست
چون چلچلۀ شکستهمنقاری»
و با بیت بعد، یاد این مصرع خود از مثنوی «سیاکو» افتادم و عنانم از کف رفت:
«منمه بی چار و چدر چی دال پیری
هام دلیز خوم چی دس بسی اسیری»
گریستم مصرع به مصرع:
«سر برده به زیر بال خود روحم
مانند عقاب پیر بیماری»
و تا آخر این مویه بود و به تعبیر خود شاعر:
«این شعر غزل نمیشود، بگذر
بذر علفی است در نمکزاری»
*متن این پیام از صفحۀ شخصی یوسفعلی میرشکاک و تصویر آن مربوط به صدا و سیمای مرکز یاسوج است*
#یوسفعلی_میرشکاک
#صدا_سیما_یاسوج
#کوهزاد
#قادر_طراوتپور
#نشر_شهرستان_ادب
@shahrestanadab