eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸گیله مرد (داستانی کوتاه از به مناسبت زادروز ایشان) 🔹«باران هنگامه کرده بود. باد چنگ مى‌انداخت و مى‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یک‌دیگر افتاده بودند. از جنگل صداى شیون زنى که زجر مى‌کشید، مى‌آمد. غرش باد آوازهاى خاموشى را افسار گسیخته کرده بود. رشته‌هاى باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود مى‌دوخت. نهرها طغیان کرده و آب‌ها از هر طرف جارى بود. دو مأمور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن مى‌بردند. او پتوى خاکسترى رنگى به گردنش پیچیده و بسته‌اى که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بى‌اعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهاى لختش را به آب مى‌زد و قدم‌هاى آهسته و کوتاه برمى‌داشت. بازوى چپش آویزان بود، گویى سنگینى مى کرد. زیر چشمى به مأمورى که کنار او راه مى‌رفت و سرنیزه‌اى که به اندازهٔ یک کف دست از آرنج بازوى راست او فاصله داشت و از آن چکه چکه آب مى‌آمد، تماشا مى‌کرد. آستین نیم تنه‌اش کوتاه بود و آبى که از پتو جارى مى‌شد به آسانى در آن فرو مى‌رفت...» 💠 این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11792 ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فراخوان نهمین دوره آموزشی شعر جوان کشور، 💠 صفحه ثبت‌نام در فراخوان نهمین دوره آموزشی شعر جوان کشور: shahrestanadab.com/Content/ID/11786 ☑️ @ShahrestanAdab
🔸بهشت (شعری از به مناسبت میلاد سلام‌الله‌علیها) 🔹در خود دمیدی خلق نور آنشب مجسم شد یک ذره از خاک وجودت ریخت، عالم شد یک سمت عالم اخم تو یک سمت لبخندت اینسو که خندیدی بهشت آنسو جهنم شد از گَرد خلقت دامن خود را تکان دادی آن گرد را بعدا خدا گِل کرد، آدم شد عطری به نام عطر پاکی ساختند از تو یک قطره‌اش در هفت دریا ریخت، مریم شد با تو زمان را خلق کرد از روز و ماه و سال شادی تو نوروز شد، حزنت محرّم شد بعد از تو هرچه خلق شد سوی تو روی آورد دریا شد و برخاست پیشت، کوه شد خم شد هرکس کنیز خانه‌زادت بود اسما شد هرکس گدای کاسه‌لیس‌ات بود حاتم شد تنها تو بودی آنکه روز خلق تو، ایزد وقتی تو را از خود جدا کرد از خودش کم شد! این شعر در اندازۀ وصف تو قطعاً نیست شعری که در وصف تو باشد قطعاً از من نیست در وصف تو چیزی از این بهتر نشاید گفت مصداق زن وقتی تو باشی هیچ‌کس زن نیست حالا چه باید گفت از بین در و دیوار چیزی که می‌گویند را یارای گفتن نیست خورشیدی و عالم پس از تو سرد و تاریک است خورشیدی و تکلیف عالم بی‌تو روشن نیست بیهوده دنبال مزارت خلق می‌گردند در سرنوشت نور هر چه هست مدفن نیست ☑️ @ShahrestanAdab
🔸مادری خود (شعری از به مناسبت ) 🔹تکیده‌تر شده‌ای، من بزرگتر شده‌ام تو آب رفته‌ای و من دو چشم‌تر شده‌ام چه روزگار دغل‌باز بد معامله‌ای جوانی از تو گرفته جوان اگر شده‌ام بدون دست تو گم می‌شوم در این آشوب هنوز گیجم و کودک، مبین پدر شده‌ام تو مانده‌ای به همان سادگی، همان خوبی ولی من آه! نه من آدمی دگر شده‌ام من آدمی که، درختی که، جوی کم آبی که بی‌ترانه، که بی‌سایه و هدر شده‌ام برای دیدن خود آن رنگ رنج تو بود چه روزها که دخیل سر گذر شده‌ام سفر چه قدر مرا دور کرده از من تو عجیب نیست اگر دشمن سفر شده‌ام غریبگی مکن از حال خود بگو و نرنج اگر که درد تو را دیر با خبر شده‌ام صدای تو همه‌جا هست من نمی‌شنوم مرا به مادری خود ببخش، کر شده‌ام... ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفی رمان «تشریف» اثر تازۀ «علی‌اصغر عزتی‌پاک» 🔹 داستان مردی به نام شهریار است که در شب عروسی‌اش متوجه می‌شود که همسرش در دوران دانشسرا دوست صمیمی او، مصطفی، را به امنیتی‌ها فروخته است. از آن‌جا که شهریار، مصطفی را بسیار دوست می‌داشته، تحمل از کف می‌دهد و حجله را ترک می‌کند. بدین‌شکل آوارگی سه‌روزه‌ی او آغاز می‌شود. آوارگی‌ای که سرانجامش در دل برف و یخ تپه‌های اطراف همدان رقم می‌خورد. 🔹این داستان در آذرماه سال ۱۳۵۷ در همدان می‌گذرد و قصه‌ سرگشتگی‌ها و پیداشدن‌هاست. 🔸 متولد ۱۳۵۳؛ كبودرآهنگ كوهين همدان؛ تحصيل‌كردهٔ حوزه‌ علميه‌ قم است. وی کار ادبی را با نگارش داستان در مجلات آغاز کرد. در سال ۱۳۸۴، نخستین کتاب خود را با عنوان «می‌مانم پشت در» منتشر کرد. وی تاکنون ۹جلد کتاب داستان را نوشته است و جوایز ادبی مختلفی را بدست آورده است. 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادب بوک تهیه نمایید: adabbook.com/تشریف ☑️ @ShahrestanAdab
🔸کشف رمز نشانه‌های یک رفیق (یادداشتی بر کتاب اثر تازۀ به قلم ) 🔹«...شروعی عاشقانه و شاعرانه دارد، مهری و شهریار دست در دست هم زیر بارانی که بی‌وقفه می‌بارد؛ قدم به حجله ‌می‌گذارند. اما راز سر به‌ مهر مهری، که خود فاشش می‌کند تا این زلال هم‌پیمان شدن تیره و تار نگردد، کام شهریار را تلخ می‌کند و به خیابان‌های سرد می‌کشاندش. او گیج و ویج راز مهری از خانه بیرون می‌زند. کوچه به کوچه پاسبان ایستاده، حکومت نظامی است. شب خوبی نیست برای ترک یار و دیار. اما مهری بت دوست‌داشتنی‌ای را که شهریار از او در خاطرش ساخته‌بود، شکسته است. شهریار نمی‌خواهد و نمی‌تواند باور کند که مهری خبرچین دانش‌سرا بوده. همان که رفیق صمیمی‌اش را به سازمان امنیت و اطلاعات کشور معرفی کرده و باعث اخراجش از دانش‌سرا شده است. پس راه می‌افتد سمت خانۀ پدری مصطفی در همدان. به این امید که بتواند مصطفی را بیابد و اقرار به ندانستن کند. به این که حالا فهمیده چرا به عروسی‌شان نیامده، چرا آن در آغوش‌کشیدن‌های آخرش حس و حالی حزن‌انگیز داشته. اما یافتن مصطفی که خودش در پیچ و خم یافتن راهی دیگر است...» 💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11797 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/تشریف ☑️ @ShahrestanAdab
🔸جنایتی علیه بشریت (یک صفحۀ خوب از رمان اثر با ترجمۀ ) 🔹«سی‌وپنج‌سال است که دارم کاغذ باطله روی هم می‌کوبم و در این مدت آن‌قدر کتاب‌های زیبا به سردابه‌ام سرازیر شده که اگر سه‌تا انباری می‌داشتم پُر می‌شد. جنگ دوم جهانی که تمام شد یک روز شخصی یک سبد کتاب در داخل طبله پرس هیدرولیک من ریخت، سبدی از زیباترین کتاب‌ها. وقتی که ضربان قلبم کمی آرام گرفت، یکی از این کتاب‌های مزین را برداشتم و بگو چه دیدی؟ مهر کتابخانه سلطنتی پروس بر کتاب نقش بسته بود. روز بعد که به سر کار رفتم دیدم که زیرزمینم پر است از همین جنس کتاب با جلدهای چرمی که عطف و عنوان طلاکوبش فضا را روشن کرده است. دویدم بالا به حیاط و در آنجا دو نفر را دیدم که ایستاده‌اند و هرجوری بود ازشان درآوردم که جایی در حوالی نووه استراشتسی یک انباری پُر از کتاب هست...» 💠 ادامۀ این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11796 ☑️ @ShahrestanAdab
🔹آخوند، بعد از روضه خواندن، دستمالی از جیب‌اش درآورد و عرق پیشانی‌اش را گرفت: «از فرمانداری کاغذ فرستاده‌ن که هیچ‌کس حق نداره بالای منبر نام آقای خمینی رو...» ناگهان صدای صلوات جمعی مردم بلند شد. مأموران ساواک هاج و واج مانده بودند که چه کسی را دستگیر کنند. بعد از آرام شدن مردم، یکی از مأموران گفت: «بردن نام خمینی جرمه!» و دوباره صدای صلوات دسته‌جمعی مردم به هوا برخاست. 🔸، 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/دستهایش-خونی-چشمهایش-گریان ☑️ @ShahrestanAdab
🔹شب‌نشینی ادبی 🔸نقد بررسی رمان اثر «علی‌اصغر عزتی‌پاک» 🔸با حضور: ، ، و 🔸چهارشنبه ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۹۹ از ساعت ۲۰ 💠 به میزبانی دکتر در صفحۀ اینستاگرام: www.instagram.com/mm.sayyar ☑️ @ShahrestanAdab
🔸برای آفِلین (یادداشتی بر کتاب اثر تازۀ ، به قلم ) 🔹«سوره آفِلین روایت مردمی ست که خود را محق می‌دانند. محق نسبت به بالاترین حقی که ممکن است به انسان داده‌ شود. حق کشتن. و کیست که این حق را از خود دریغ کند، آن‌گاه که قدرت توجیه‌کننده‌ی تمام رفتارهای انسان است؟ خلیل در کشاکش روزهای انقلاب به دنبال پسرش اسماعیل می‌گردد. او بارها و بارها مردم را از هجوم به یکدیگر برحذر می‌دارد، داخل دعواشان می‌شود، سنگ و آجر از دست‌هاشان می‌گیرد و فرصت فرار می‌دهد. به هرکس که انسان است و لقبی داشته یا دارد. انقلابی ست یا ساواکی، یهودی یا مسلمان تفاوتی نمی‌کند. خلیل از صرف فعل کشتن سربازمی‌زند تا نفسی را که تمام عمر دنبال تزکیه‌اش بوده، به خون آغشته نکند...» 💠 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11799 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/سوره-آفلین ☑️ @ShahrestanAdab
🔸در نخستین سالگرد شهادت سپهبد حاج ، جایزه هنری «سردار دل‌ها» فراخوان داد 💠 اطلاعات بیشتر: shahrestanadab.com/Content/ID/11800 ☑️ @ShahrestanAdab
🔸سرو تنومند (شعری از ) 🔹چهل‌سال است می‌گریم، چهل‌سال است می‌خندم کتاب خاطرات تلخ و شیرین پر از پندم من از آغاز دل‌بستم به استقلال و آزادی ز هرچه زرق و برق آورد شرق و غرب دل کندم من آن باغم که دستانی خدایی کاشت بذرم را سپس ساقه به ساقه زد به ساق عرش پیوندم نهال کوچکی بودم که از طوفان گذر کردم تعجب می‌کند عالم، اگر سروی تنومندم مرا فکه، طلائیه، شلمچه، فاو می‌فهمد چنان‌که لحظه‌های داغ سرخاخونِ اروندم در این عالم که دنیا از زر و سیم آبرومند است من از خون جوانان برومند آبرومندم کبوترهای خونین‌پر ز دوشم می‌پرند و من به پای بال و پرهاشان هزاران بوسه می‌بندم شعار «می روم تا انتقام سیلی زهرا_ بگیرم» را زدم با سربلندی روی سربندم زمین مات ثباتم شد، زمان حیران جریانم سرود رود کارونم، شکوه کوه الوندم درون پیکرم روح جوانی می‌دود امروز که پر شور است چشمانم، که پر شوق است لبخندم جهان زیباتر از این روزگاران می‌شود روزی و من چشم انتظار وعدۀ حق خداوندم بهارا! بی‌تو فروردین فقط تکرار تقویم است از این تکرار می‌سوزد همیشه جان اسفندم ☑️ @ShahrestanAdab
💠www.aparat.com/v/EIV8X 🎥 انقلاب در کلمات 🔹معرفی بستهٔ پیشنهادی رمان انقلاب (با اجرای و ) ☑️ @ShahrestanAdab
🔹شهرستان ادب را در اینستاگرام دنبال کنید 💠 instagram.com/shahrestanadab ☑️ @ShahrestanAdab
🔸رئیسعلی دلواری در عالم ادبیّات (گفت‌وگو با دربارۀ رمان اثر ) 🔹«...خیلی‌ها رمان تاریخی نوشته‌اند، امّا نکته‌ی مهم درباره‌ی این اثر این است که اوّلاً، این بزرگوار اوّلین کسی است که اقدام می‌کند به نوشتن رمان تاریخی در ایران. ثانیاً، در این کتاب منطقه‌ی خاصّی به‌تصویر کشیده شده‌است. ثالثاً، زبان ویژه‌ای دارد. رابعاً، اوّلین کسی است که دارد رمان به شیوه‌ی اروپایی می‌نویسد و نحوه‌ی برخوردش با وقایع، علاوه بر این‌که مدرن است، کلاسیک هم هست؛ برای مثال عاشق و معشوق‌های این کتاب به‌واسطه‌ی اشعار شاعران بزرگ کلاسیک فارسی مانند سعدی دیالوگ می‌کنند؛ انگار به‌شیوه‌ی فردوسی و سایر قدما پرده‌پوشی شده تا وارد جزئیّات نشود. از طرف دیگر، نویسنده تلاش کرده به‌شیوه‌ی شخصیّت‌پردازی قهرمانان در آثار ادبی کلاسیک اروپایی، قهرمانانش را به‌سرعت به کشتن ندهد. به همین دلیل، آن‌ها را در مخمصه می‌اندازد ولی هربار آن‌ها را نجات می‌دهد؛ در واقع نثری مفهوم گره‌افکنی را متوجّه شده‌است، در حالی‌که خیلی از نویسندگان بزرگ مدرن ما هنوز این مفهوم را به‌درستی درک نکرده‌اند؛ چه گره‌افکنی کلاسیک، چه گره‌افکنی مدرن، طوری‌که برای مخاطب تعلیق ایجاد کنند و با حفظ روابط علّت و معلولی پیرنگ، قهرمان را هم نجات دهند...» 💠 متن کامل این گفت‌وگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11804 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/تاریخ-عبرت ☑️ @ShahrestanAdab
🔹آه مانولیوس، چگونه این معجزه اتفاق افتاد؟ مانولیوس لبخندی زد و گفت: همان‌طور که معجزه‌های دیگر اتفاق می‌افتند. یعنی کاملاً ساده و آرام و بی‌آنکه انتظارش را داشته باشیم. 🔸، ☑️ @ShahrestanAdab
🔸اردوی پایانی هشتمین دورۀ آموزشی به صورت مجازی برگزار شد 💠 اطلاعات بیشتر: shahrestanadab.com/Content/ID/11805 ☑️ @ShahrestanAdab
🔸رمان نوشتۀ در دوازدهمین دورۀ جشنواره «شعر و داستان انقلاب» برگزیده شد. گفتنی‌ست این رمان توسط به چاپ رسیده است. 🔹مؤسسۀ شهرستان ادب و همۀ هنرمندان همراه با این مجموعه این موفقیت را به آقای عزتی‌پاک تبریک گفته و برای این نویسندۀ خوب کشورمان آرزوی توفیقات روزافزون دارد. 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: www.adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔸نقش خاتم (شعری از به مناسبت میلاد حضرت علیه‌السلام) 🔹چنان در کودکی پاسخ دهی یحی بن اکثم را که در گهواره عیسی ناسزاگویان مریم را بر این خشکیده بید پیر باران را تلاوت کن بخوان در گوش پوکش کوه من آیات محکم را به ظاهر گرچه گفتی ز آسمان‌ها از تو پرسد لیک به والله از لبت نشنیده جز والله اعلم را امید رویش از این کندۀ فرسوده بیهوده است نریز اینگونه در پایش ز لفظت آب زمزم را فقیهان شرح آیات از تو در نه سالگی پرسند مراجع از تو استفتاء کنند احکام مبهم را به نقش خاتم زیبات «نعم القادر الله» است چه زیبا بیست‌سال ایفا نمودی نقش خاتم را چنان بیدار کرده معتصم را حکم سنگینت علی بیدار کرد از خواب گویی ابن ملجم را جوادی و به تمکین قضا امشب رضا گشتی بگو آماده سازد همچو مامون معتصم سم را نمی‌دانم چگونه گشت ام‌الفضل ام‌الفصل قضا باز از کدامین نقطه مجرم خواند محرم را 💠 کتاب اثر «محمدرضا طهماسبی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/واژگان-واژگون ☑️ @ShahrestanAdab
🔸مجموعه شعر سرودهٔ در پانزدهمین دورۀ جشنواره «شعر فجر» برگزیده شد. گفتنی‌ست این مجموعه شعر توسط به چاپ رسیده است. 🔹مؤسسۀ شهرستان ادب و همۀ هنرمندان همراه با این مجموعه این موفقیت را به آقای سمنانی تبریک گفته و برای این شاعر خوب کشورمان آرزوی توفیقات روزافزون دارد. 💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: www.adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔸با همکاری شهرستان ادب، دوره آموزشی تخصصی ترانه، تصنیف و سرود به صورت برخط برگزار می‌شود 💠 اطلاعات بیشتر: shahrestanadab.com/Content/ID/11810 ☑️ @ShahrestanAdab
💠www.aparat.com/v/r1WER 🎥 شعرخوانی استاد به مناسبت ولادت علیه‌السلام ☑️ @ShahrestanAdab
🔸خدایا چگونه‌ای؟ (شعری از به مناسبت ولادت علیه‌السلام) 🔹تا حس شود صدای تو، آب آفریده شد چشمت غریب بود، شهاب آفریده شد تحریر گام‌های تو را در جواب آب رودی که می‌رسد به شتاب آفریده شد بی‌مهر تو چه می‌گذرد بر شب قلوب؟ دوزخ جواب بود و عذاب آفریده شد ربط تو با تراب در ابهام مانده بود صحرای تشنه‌کام و سحاب آفریده شد پرسش مهیب بود: خدایا چگونه‌ای؟ کعبه دهان گشود و جواب آفریده شد 💠 اثر استاد ولیئی را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/موسیقی-نواحی-جان ☑️ @ShahrestanAdab