حکایت
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
فرمود که سید برهان الدین محقق قدس الله سره العزیز سخن میفرمود.
یکی آمد که مدح تو از فلانی شنیدم!
گفت: «تا ببینم که آن فلان چه کس است؟! او را آن مرتبت هست که مرا بشناسد و مدح من کند؟! اگر او مرا به سخن شناخته است پس مرا نشناخته است، زیرا که این سخن نماند و این حرف و صوت نماند و این لب و دهان نماند، این همه عرض است و اگر به فعل شناخت همچنین و اگر ذات من شناخته است آنگه دانم که او مدح مرا تواند کردن و آن مدح از آن من باشد.»
حکایت او همچنان باشد که میگویند پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته با کمال کودنی و بلادت!
روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت، فرزند خود را امتحان کرد که: بیا بگو در مشت چه دارم؟!
گفت: «آنچه داری گرد است و زرد است و مجوّف است»
گفت: «چون نشانهای راست دادی؛ پس حکم کن که آن چه چیز باشد؟»
گفت: «میباید که غربیل باشد!»
گفت: «آخر این چندین نشانهای دقیق را که عقول در آن حیران شوند دادی از قوت تحصیل و دانش، این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت غربیل نگنجد؟!»
اکنون همچنین علمای اهل زمان در علوم موی میشکافند و چیزهای دیگر را که به ایشان تعلّق ندارد به غایت دانستهاند و ایشان را بر آن احاطت کلّی گشته و آنچه مهم است و به او نزدیکتر از همه آن است خودی اوست و خودی خود را نمیداند...
📚فیه ما فیه_ مولانا
@shahrzade_dastan
ابزارهای پرداخت
قسمت چهارم
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
تلخیص
یکی از ابزارهای پرداخت داستان است. به این عبارت درباره زندگینامه موپاسان داستان نویس معروف فرانسه توجه کنید:
وی در ۱۸۵۰ در نورماندی فرانسه چشم به جهان گشود. در ۶ سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند. در ۱۳ سالگی به یکی از مدارس کاتولیکها رفت و چیزی نگذشت که اخراج شد. سپس به مدرسه دیگری رفت و در آنجا به خاطر سرودن شعر جایزهای دریافت داشت.
قبل از رسیدن به بحث اصلی یعنی تلخیص به موارد حذف شده در این بند توجه کنید. موپاسان در سال ۱۸۵۰ در نورماندی فرانسه چشم به جهان گشود. به غیر از این واژههای حذف شده که با حروف سیاه مشخص شده است سالهایی از زندگی موپاسان نیز حذف شده است. مثلاً از زمان تولد یکسره به ۶ سالگی او میرویم که مصادف با جدا شدن پدر و مادرش میباشد. ما تا ۱۳ سالگی باز هیچ خبری از او نداریم. در این سال است که پا به مدرسه میگذارد. از وقتی که وارد مدرسه شد تا زمان اخراج مسلماً زمانی گذشته است. همینطور از زمان اخراج تا به مدرسه دیگری رفتن هم چند روزی سپری شده است. اما خواننده متن سرگذشت به همراه نویسنده متن از روی این زمانها میپرد و هیچ اطلاعی از زمانهای یاد شده ندارد. به این فشردگی و خلاصه کردن متن تلخیص میگویند.
تلخیص روایتی است که فشرده شده باشد یعنی زمان آن متراکم شده باشد. مثلاً میگوییم ۶ سال طول کشید تا دیپلم گرفتم. زمانی فشرده و متراکم را روایت کردهایم . بدون آنکه رویدادهای مدت ۶ سال را برشماریم و نشان دهیم یا حتی توصیف و روایت کنیم.
@shahrzade_dastan
❄️❄️❄️
تلخیص همانطور که از نامش پیداست نقل فشرده رویداد کنش و عمل داستانی سرگذشت و یا حالت است. آنچه با تلخیص حذف میشود . مانند وقت تلف شده یک بازی فوتبال است که معمولاً در پایان بازی توسط داور بازی حساب میشود. اما در داستان و رویدادهای داستانی داور یعنی نویسنده نیازی نمیبیند که آن را منظور کند. داستان نویس با تاریخ نویس تفاوت دارد. یک نفر مورخ به خاطر سندیت نوشتهاش ناگزیر از تمام رویدادهای ریز و درشت را در یک مقطع زمانی نام ببرد. اما داستان نویس بر خلاف تاریخ نویس روزها ماهها و سالهایی را که در آنها هیچ حادثهای رخ نداده نقل نمیکند.
فرض کنید که پیرزنی تنها در خانهاش مرده و همسایههایش پس از یک هفته به مرگ پیرزن پی برده و به پلیس خبر دادند. به نظر شما در یک رویداد دانستن چه چیزی لازم است؟
۱_ علت مرگ
۲_ شناسایی قاتل یا قاتلان
۳_ آیا قاتل یا قاتلان دستگیر میشوند
۴_ در صورت دستگیر شدن قاتل ماجرا به کجا میانجامد؟
همه این گزینهها در این ماجرا مهم هستند. آنچه اصلاً اهمیت ندارد این است که در طول یک هفته که جسد پیرزن در خانه افتاده است و در خانه او چه گذشته است . در واقع این یک هفته را باید زمان مرده و تلف شده به حساب آوریم. این موضوع را به یک نمودار بهتر میتوان نشان داد.
مراحل ۱ و ۲ به ویژه مرحله ۲ مرحله کلیدی نیستند. پس میتوانند حذف شوند.
ادامه دارد
📚آموزش داستان نویسی
✍روح الله مهدی پورعمرانی
#ابزارهای_پرداخت_داستان
#تلخیص
@shahrzade_dastan
چالش_هفته
نوشته زهرا منصوری
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
دستهایش را آرام برهم سایید و لب پایینش را گاز گرفت. وجودش مشوش بود و دلش بیقرار. غرورش زخمی و عقلی که مسکوت تماشایش میکرد.
سر به زیر انداخت و تمام راه های نرفته زندگانی اش را کنار پیاده رو های شلوغ شهر گذراند. قلبش میخروشید که به خانه باز گردد از وقتی چشمانش اشک چشمهای همسرش را دیده بودن و خبرش را به قلبش رساندند قلبش شورش کرده بود و دورنش را هرج و مرج برداشته بود. از طرفی هنوز غرورش زخمی بود از دعوا و دادبیداد امشب نمیتوانست به همین راحتی اورا ببخشد و حرفهایش را به فراموشی بسپارد. نمیدانست به چه دلیل؟ برای که؟ برای چه؟ به دنبال کدامین حرف نابه جا؟ اما هرچه بود محکم کوبید تو گوش حال خوش شبش. آنقدرغرق در حواس نداشته اش بود که جلوی پاییش را ندید و پایش محکم به پایه فلزی برخورد کرد. سر بالا آورد تلفن همگانی زنگ زده قدیمی جلوی چشمانش ایستاده بود. انگار برای او ایستاده بود. گویی منتظراو بود. مخصوصا وقتی نوشته تابلوی کنارش را خواند. مطمئن شد این تلفن ناجی امشبش و معجزه برای بازگشت حال زیبایش است
اصلا به حقی؟ چرا؟ چطور؟ چگونه؟ برای چی باید در مقابل عشق روزگارش بایستد و سر قلب کوچکش فریاد کند. چرا باید انقدر قلدر باشد که بانویش را در خانه خود رنج دهد؟ اصلا مگر او کیست که بخود حق میدهد با قلبش لج بازی کند؟ او کیست جز عاشقش
قبل از اینکه غرورش بخواهد کودتا کند و موفقیت قلبش را زایل کند تلفن را برداشت و مشغول شماره گیری شد
صدای همسرش که در گوشش پیچید تمام تنش را هیجانی شیرین فرارگرفت
_بله؟
_دوستت دارم عزیزم. بیشتر ازخودت. بیشتراز خودم. بیشتراز هرکس و هرچی تو این دنیا. من خیلی دوست دارم
_منم دوستت دارم. بیا خونه منتظر تو هستم.
#بهش_بگو_دوسش_داری
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته زهرا منصوری داستان شماره ۵
👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم منصوری را خواندم که بدون عنوان است. داستان درباره مردی است که با زنش دعوا کرده و قلب او را شکسته است و حالا از کارش پشیمان است. جلوی باجه میایستد و به زنش تلفن میزند. علت دعوا با زن مشخص نیست.
مرد مدام اظهار پشیمانی میکند. کشمکشی که در داستان وجود دارد کشمکش با خود است که در نتیجه کشمکش با دیگری است.
جملات طولانی است و توصیفات زیاد. ما در داستان دیالوگی از مرد نمیشنویم. کاش واگویه های مرد را به جای گفتن میشنیدیم. و صحنه دعوا را به جای گفتن نشان میدادند.
در پایان ، داستان عاشقانه تمام شده و گذشت و فداکاری زن را نشان میدهد.ممنونم از خانم منصوری🙏
@shahrzade_dastan
شازده کوچولو- اگزوپری ۵.m4a
5.44M
داستان شازده کوچولو
نویسنده دوسنت اگزوپری
اجرا و خوانش: توران قربانی صادق
قسمت پنجم
@shahrzade_dastan
قسمت اول داستان شازده کوچولو
https://eitaa.com/shahrzade_dastan/13449
قسمت دوم
https://eitaa.com/shahrzade_dastan/13476
قسمت سوم
https://eitaa.com/shahrzade_dastan/13500
قسمت چهارم
https://eitaa.com/shahrzade_dastan/13528
@shahrzade_dastan