eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
59 ویدیو
232 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
چالش_هفته نوشته زهرا منصوری ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ دستهایش را آرام برهم سایید و لب پایینش را گاز گرفت. وجودش مشوش بود و دلش بیقرار. غرورش زخمی و عقلی که مسکوت تماشایش میکرد. سر به زیر انداخت و تمام راه های نرفته زندگانی اش را کنار پیاده رو های شلوغ شهر گذراند. قلبش میخروشید که به خانه باز گردد از وقتی چشمانش اشک چشمهای همسرش را دیده بودن و خبرش را به قلبش رساندند قلبش شورش کرده بود و دورنش را هرج و مرج برداشته بود. از طرفی هنوز غرورش زخمی بود از دعوا و دادبیداد امشب نمیتوانست به همین راحتی اورا ببخشد و حرفهایش را به فراموشی بسپارد. نمیدانست به چه دلیل؟ برای که؟ برای چه؟ به دنبال کدامین حرف نابه جا؟ اما هرچه بود محکم کوبید تو گوش حال خوش شبش. آنقدرغرق در حواس نداشته اش بود که جلوی پاییش را ندید و پایش محکم به پایه فلزی برخورد کرد. سر بالا آورد تلفن همگانی زنگ زده قدیمی جلوی چشمانش ایستاده بود. انگار برای او ایستاده بود. گویی منتظراو بود. مخصوصا وقتی نوشته تابلوی کنارش را خواند. مطمئن شد این تلفن ناجی امشبش و معجزه برای بازگشت حال زیبایش است اصلا به حقی؟ چرا؟ چطور؟ چگونه؟ برای چی باید در مقابل عشق روزگارش بایستد و سر قلب کوچکش فریاد کند. چرا باید انقدر قلدر باشد که بانویش را در خانه خود رنج دهد؟ اصلا مگر او کیست که بخود حق میدهد با قلبش لج بازی کند؟ او کیست جز عاشقش قبل از اینکه غرورش بخواهد کودتا کند و موفقیت قلبش را زایل کند تلفن را برداشت و مشغول شماره گیری شد صدای همسرش که در گوشش پیچید تمام تنش را هیجانی شیرین فرارگرفت _بله؟ _دوستت دارم عزیزم. بیشتر ازخودت. بیشتراز خودم. بیشتراز هرکس و هرچی تو این دنیا. من خیلی دوست دارم _منم دوستت دارم. بیا خونه منتظر تو هستم. @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته نوشته زهرا منصوری داستان شماره ۵
👆👆👆 داستان خانم منصوری را خواندم که بدون عنوان است. داستان درباره مردی است که با زنش دعوا کرده و قلب او را شکسته است و حالا از کارش پشیمان است. جلوی باجه می‌ایستد و به زنش تلفن می‌زند. علت دعوا با زن مشخص نیست. مرد مدام اظهار پشیمانی می‌کند. کشمکشی که در داستان وجود دارد کشمکش با خود است که در نتیجه کشمکش با دیگری است. جملات طولانی است و توصیفات زیاد. ما در داستان دیالوگی از مرد نمی‌شنویم. کاش واگویه های مرد را به جای گفتن می‌شنیدیم. و صحنه‌ دعوا را به جای گفتن نشان می‌دادند. در پایان ، داستان عاشقانه تمام شده و گذشت و فداکاری زن را نشان می‌دهد.ممنونم از خانم منصوری🙏 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شازده کوچولو- اگزوپری ۵.m4a
5.44M
داستان شازده کوچولو نویسنده دوسنت اگزوپری اجرا و خوانش: توران قربانی صادق قسمت پنجم @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاربردهای توصیف: ۱_چشم اندازی از مکان داستان یعنی زمین داستان ۲_ ایجاد اتمسفر یا فضاسازی آسمان داستان ب_ کاربردهای لحظه پردازی ۱_ چشم اندازی از مکان داستان ۲_ایجاد اتمسفر ۳_ایجاد حرکت در داستان کاربردهای صحنه: ۱_چشم اندازی از مکان داستان ۲_فضاسازی ۳_قابل لمس کردن مکان و رویداد داستان ۴ _نمایشی کردن ماجرا با هدف واقع‌گرایی و باورپذیری کاربردهای تلخیص ۱_حذف زمان‌های تلف شده و بی‌اهمیت ۲ _ایجاد ایجاز در متن تلخیص ممکن است به شکل‌های گوناگون در داستان صورت گیرد: الف تلخیص در زمان : در این نوع تلخیص فقط زمان فشرده و متراکم می‌شود. نمونه از داستان ((عمه بگو)) نوشته فریبا وفی بعد از چهل روز همسایه‌ها پیش عمه می‌آیند. نامادری سر خانه و زندگیش برگشته است... تلخیص در کنش داستانی فریبا وفی در همین داستان پس از تلخیص زمانی ادامه می‌دهد: از نظر مردها همه چیز تمام شده است. ولی زن‌ها غذا می‌پزند. بچه‌هایشان را به مدرسه می‌فرستند. جوراب شوهرهایشان را وصله می‌زنند. مسلماً در اثنای غذا پختن یا بچه‌ها را روانه مدرسه کردن و جوراب‌های مردها را وصله زدن کنش‌ها و کارهای دیگری نیز از زن‌ها سر می‌زند که چون اهمیت داستانی چندانی ندارد توسط نویسنده حذف می‌شوند. @shahrzade_dastan
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ تلخیص از نظر شخصیت داستانی: شخصیت داستانی نخلهای بی سر قاسمعلی فراست دیروز و امروز نزدیک به ۱۰۰ تا شهید آوردند. تلخیص از زبان نویسنده : از نیمه‌های شب که ناصر دوان دوان خودش را به خط رساند تا الان که دمدمه‌های طلوع آفتاب است دشمن خودش را به مقر پلیس راه و پشت کشتارگاه رسانده است. 📚آموزش داستان نویسی ✍روح الله مهدی پورعمرانی @shahrzade_dastan
بهت می گم دوستت دارم داستان شماره ۶ نوشته زینب صالحی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر از پنجره می دیدم که کنار باجه تلفن خیابان ناصر خسرو با موهای فرفری و شلوار کارگو سبز پیانو می زد. نگاهش همیشه به قاب پنجره ی من بود.و فریاد می زد :"بهت می گم دوستت دارم"! بعد از یک ماه کلنجار رفتن،به خودم جرات دادم براش قهوه دو نفره ببرم! نزدیک پیاده رو شدم و می خواستم از خیابان رد بشوم که زنی را در کنارش، نشسته دیدم . برای او می خواند:"بهت می گم دوستت دارم" @shahrzade_dastan
نوشتن از نگاه مارکز ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ هرچیزی که می‌دانید بنویسید؛ چند سال پیش در مشورت با یک نویسنده جوان به وی توصیه می‌کردم درست است که استفاده از تخیل در داستان بسیار لازم است ولی از آن ضروری‌تر نوشتن درباره وقایع و حوادثی است که برای خودش اتفاق می‌افتند.  به عقیده من در اصل نویسنده‌ها مثل طوطی هستند و یادگیری حرف زدن را باید به طور منظم انجام دهند و این کار از زمان نوجوانی باید شروع شود؛ چون طوطی‌های پیر دیگر یاد نمی‌گیرند حرف بزنند. به جای حاشیه به نوشتن فکر کنید. درست است که تخیل در نوشتن خیلی مهم است ولی فراموش نکنید که نوشته‌هایتان نباید از واقعیت دور شوند. وقتی کافکا می‌خواندم، این را فهمیدم که منطق و حتی تحقیقات علمی در نوشتن لازم است. حقیقت را فراموش نکنید؛ سال‌هایی که در شغل روزنامه‌نگاری بودم این مطلب را به خوبی درک کردم که دروغ اساس کار نوشتن خبر را تشکیل می‌دهد؛ ولی در نوشتن داستان حقیقت اصل است. @shahrzade_dastan
اخبار اعضا کانال