Ruydademrouz8211797100121494849168505.pdf
1.57M
گفتگو با مبینا خلیل زاده مقدم "نویسنده و هنرمند" در روزنامه رویداد امروز
تبریک به خانم خلیل زاده.🙏
@shahrzade_dastan
سلام و تبریک به دوستان فرهیخته و ارجمندم خانمها معصومه جعفری، خانم رویا علیزاده، خانم پروین کوهی ،ظریفه رحیمی ، زهرا رستمزاده ، مریم دوستی، خدیجه نصیری پور و مبینا خلیل زاده موفقیت تان مبارکباد. 🙏🌹
@shahrzade_dastan
شاعرانه
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
دلبر از ما به صد امّید سِتَد اول دل
ظاهراً عهد فرامُش نَکُنَد خُلقِ کریم
غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم
گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری
که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطفِ خدا
ور نه آدم نَبَرد صرفه ز شیطانِ رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش
چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم
✍حافظ
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته بهت می گم دوستت دارم داستان شماره ۶ نوشته زینب صالحی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ هر روز ساعت ۵ ب
👆👆👆
#نقد_داستان
شماره ۶
داستانک خانم صالحی را خواندم که عنوان زیبایی داشت. داستانک درباره مردی بود که در خیابان پیانو مینواخت و فریاد دوست داشتن کسی را میزد. راوی به تصور این که خطاب فرد به اوست بیرون میرود و زنی را میبیند که کنارش نشسته و برای او میخواند. عدم تعادل و کشمکشی در داستان وجود ندارد. اما غافلگیری پایانی در حد نامحسوسی است. من منتظر اتفاقی ناگهانی بودم که باعث درهم ریختن تعادل داستان بشود. حس کردم داستانک نیمه تمام باقی مانده است. ممنونم از خانم صالحی عزیز 🙏
@shahrzade_dastan
آشنا زدایی در داستان
قسمت اول
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
تا به حال شبی را در خانهای که در کنار یک بزرگراه قرار دارد سرکردهاید؟ سر و صدای آمد و رفت خودروها خواب زدهتان کرده، آیاتوانستهاید خوب بخوابید؟
ساکنان اطراف فرودگاهها که هر چند دقیقه هواپیماها در آن مینشینند یا پرواز میکنند چگونه میخوابند؟ البته زیاد هم جای نگرانی نیست. زیرا انسان موجودی است که خیلی زود با پیرامون خود سازگار میشود. آنچه که در برای ما در مثالهای بالا غیر عادی و غیرمعمول است برای ساکنان آنجا امری عادی و قابل تحمل است. من و شما هم اگر چند شبانه روز در آنجا زندگی کنیم دیگر نه صدای هواپیما ما را اذیت میکند و از خواب میپراند و نه صدای بوق گوش خراش قطار یا ماشین. رفته رفته به جایی خواهیم رسید که حتی به هنگام ورود و صعود هواپیما و رفت و آمد پر سر و صدای ماشینها بیدار نمیشویم.
یکی از هنرشناسان که نامش ویکتور اشلوکوفسکی است جمله بسیار خوبی در همه زمینه دارد. وی میگوید:
ساحل نشینان صدای غرش امواج را نمیشنوند.
آنقدر درباره عشق و کینه و دوستی و دشمنی نوشتند که ارزش و اعتبار خود از دست داده است و خواننده با خواندن آن حتی یک تکان کوچک هم نمیخورد. به نوعی تازگی در آن وجود ندارد. تکرار باعث عادی شدن میشود. از طرف دیگر میدانیم که موضوعها و مایههای نوشتن محدودند. پس از سالها نوشتن نویسندهها به تکرار دچار میشوند. سالهاست که ماه در شب میتابد و نویسندگان برای مطلب از فعل تابیدن استفاده میکنند. تابیدن یک گزاره عادی است.
@shahrzade_dastan
از این نظر که با خواندن آن کمترین حرکت ذهنی و تاثیر خیال در خواننده پدید میآید. اما اگر شاعری شکل معمولی زبان را به هم بریزد و بنویسد:
میتراود مهتاب
میدرخشد شب تاب
خواننده تکان میخورد. ذهنش به فعالیت میافتد. خواننده با دیدن آن میتواند برای واژه مهتاب کنجکاو شود تا بقیه متن را بخواند. برایش تازگی دارد. اما در ادامه میبینید که این برهم زدن معمول، اتفاقی و تصادفی نیست. گویا عمدی در کار است. میخواند:
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشکند .
به کارگیری فعل تراویدن به جای تابیدن برای مهتاب و شکستن برای خواب شگردی هنری به شمار میآید که با آن امور و پدیدههای معمولی و تکراری شکلی نو و جالب به خود گرفتهاند.
هنر همین است. هنر وسیلهای است برای کشف دوباره و دیدنی دیگر و کشف دوباره زیباییها و جهانبینیها و دیدنی دیگر گونه و نو از راههای بازیابی و کشف جدید بازسازی و بازآفرینی پدیدههاست که با شگردهای هنری صورت میگیرد.
آشنا زدایی یعنی ناآشنا ساختن مفاهیم آشنا و عادی شده تا بتوان به آنها تازگی دوباره بخشید و از آن لذت بیشتری درک کرد.
ادامه دارد
📚 آموزش داستان نویسی
✍روح الله مهدی پورعمرانی
#آشنازدایی_در_داستان
@shahrzade_dastan