وظایف صحنه و اجزای صحنه
قسمت دوم
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
یکی از بهترین نمونههای وظیفه صحنه را میتوان در رمان غرور و تعصب اثر جین اوستین مشاهده کرد. رفتار متفاوت شخصیت داستان دارسی را در سه صحنه مختلف در نظر میگیریم:
۱ _در شهر الیزابت بنت جایی که چون غریبه است به او بد میگذرد و در نتیجه رفتارش نسبت به الیزابت سرد و غیر صمیمی و انعطاف ناپذیر است.
۲_ در قصر عمهاس لیدی کاترین که در آسایش بیشتر است. ولی تحت تاثیر اندیشه برتری طبقاتی عمه رفتار با الیزابت غرورآمیز و متکبرانه و به نحو تحمل ناپذیری اعیان منشانه است.
۳_در خانه و شهر خودش که در آسایش کامل است و در نتیجه رفتارش با الیزابت طبیعی صمیمی و آزادمنشانه است و در این محل است که دارسی بر غرورش پیروز میشود و الیزابت و تعصبش به ازدواج آنها ممکن میشود و سرانجام خوش رمان شکل میگیرد .
✅اجزای صحنه
عواملی که صحنه را میسازند عبارتند از :
۱_ محل جغرافیایی داستان، حدود و نقشهاش، چشم انداز و منظرهاش و تزیینات جسمانی دیگر. محل جغرافیایی داستان داشاکل شیراز است.
همه اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه یکدیگر را با تیر میزدند.
۲_ کار و پیشه شخصیتها و عادات و راه و روش زندگیشان .
پدر او یکی از ملاکین بزرگ فارس بود زمانی که مرد، همه دارایی او به پسر یکی یک دانهاش رسید. ولی داشاکل پشت گوش فراح و گشاده باز بود. به پول و مال دنیا ارزشی نمیگذاشت. زندگیش را به مردانگی و آزادی و بخشش و بزرگمنشی میگذرانید. هیچ دلبستگی دیگری در زندگانیاش نداشت. همه دار و ندارش را به مردم نادار و تنگدست بذل و بخشش میکرد.
۳_ رمان یا اصل و یا دوره وقوع حادثه. مثل فصلی در سال، روزی در ماه و غیره زمان وقوع حادثه در داستان داشاکل زیاد مشخص نیست. اما از آنچه در داستان آمده است و میتوان فهمید این است که هنوز انتظامات و خدمات جدید شهری و کلانتری به وجود نیامده و قرق کردن چهارسوها محلهها به وسیله لوطیها معمول است.
از این به بعد داشاکل از شبگردی و قرق کردن چهارسو کناره گرفت.
۴_ محیط کلی و عمومی شخصیتها مثل محیط مذهبی، اجتماعی، سیاسی و مقتضیات فکری روحی، خلقی، عاطفی و احساسی.
الف_ خصوصیات خلقی و اخلاقی:
داش آکل را همه اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال که محله سردزک را قرق میکرد؛ کاری به زن و بچهها نداشت. بلکه به عکس با مردم مهربانی رفتار میکرد و اگر اجل برگشتهای با زنی شوخی میکرد یا به کسی زور میگفت؛ دیگر جان سلامت از دست داش آکل به در نمیبرد. اغلب دیده میشد که داشاکل از مردم دستگیری میکرد.
ب_ مقتضیات فکری و روحی
چیزی که شگفت آور به نظر میآمد اینکه تاکنون موضوع عشق و عاشقی در زندگی او رخنه نکرده بود. چند بار هم که رفقا زیر پایش نشست و مجالس محرمانه فراهم آورده بودند او همیشه کناره گرفته بود. اما از روزی که وکیل و وصی حاجی صمد شد و مرجان را دید، در زندگیش تغییر کلی رخ داد. از یک طرف خودش را زیر دین مرده میدانست و زیر بار مسئولیت رفته بود و از طرف دیگر دلباخته مرجان شده بود.
📚عناصر داستان
✍جمال میرصادقی
#وظایف_صحنه
#اجزای_صحنه
#صحنه
@shahrzade_dastan