eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
94 ویدیو
413 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد شهید تهرانی مقدم آرزوی بزرگ نوشته فرانک انصاری 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 خبر را که شنید، اشک از چشم‌هایش جاری شد. یاد دفتر نقاشی اش افتاد. به سمت انباری رفت و دفتر نقاشی  را ازبین کلی دفتر بیرون کشید. زیر نور ضعیف انباری ایستاد. دفتر را ورق زد و بعد از چند صفحه به نقاشی پدرش رسید. یاد آن روز افتاده بود. پدر تازه از ماموریت روسیه آمده و همراه خانواده به حرم رفته بودند. وقت مدرسه بود و کلاس درس. با تعجب از مادرش پرسید: چرا حالا باید بریم مشهد؟ مادرش می‌گفت:  پدر برای حل مشکل کاری‌اش به امام رضا متوسل شده است. چند روز پشت سر هم به حرم رفتند. روز سوم او با دفتر دستک نقاشی به حرم رفت تا حرم امام و کبوترهایش را نقاشی کند.  کنار پدرش نشست که  زل زده بود به حرم و چشمهای خیسش را از آن برنمیداشت. داشت کبوترهای امام رضا را می‌کشید که دور گنبدش پرواز می‌کردند. یکدفعه پدر، دفتر نقاشی‌اش را از او گرفت و تکه‌های مختلف موشکی را در دفترش کشید. بعد از آن زیر لب گفت: ممنونم امام رضا. اشک توی چشم‌های دخترک لغزید. بعدها وقتی پدرش داشت ماجرا را برای مادرش تعریف می‌کرد از او شنید که می‌گفت: وقتی رفتم روسیه، روسها موشکی  پیشرفته نشونم دادن و با خنده گفتن: شما ایرانیا نمیتونین شبیه اینو بسازین. خیلی جدی بهشون گفتم مطمئن نباشین، چون یه روز می‌بینین که می‌سازیم. وقتی اومدم ایران، خیلی تلاش کردم شبیه اون موشک رو بسازم. اما نشد. تا این که متوسل شدم به امام رضا و امام رئوف، طرح موشک رو به ذهنم رسوند‌ . دخترک دستش را روی موشک‌ نقاشی شده کشید. سرش را از پنجره انباری بیرون برد و به آسمان نگاه کرد. ستاره ها در آسمان ایران چشمک میزدند. اما در  آن سوی زمین، موشک های پدرش داشتند از روی قدس می‌گذشتند و اسرائیل را نشانه می‌رفتند. دخترک لبخند زد و با خودش زمزمه کرد: باباجون یه روز موشک‌های تو اسرائیل رو نابود می‌کنه! دخترک دوست داشت فردا برود سر خاک پدرش و بارها نوشته روی قبر را بخواند که نوشته شده بود: اینجا مزار کسی است که دوست داشت اسرائیل را نابود کند! ❌انتشار بدون نام نویسنده شرعا جایز نیست. @shahrzade_dastan
ویرادفاع.pdf
حجم: 34.27M
بسم الله الرحمن الرحیم ☫ نشریه تخصصی ادبیات دفاع مقدس ویرادفاع تقدیم میکند... هفتمین شماره نشریه ویرا دفاع در تابستان سال ۱۴۰۳ ✅✅همراه با جایزه نقدی✅✅ 💥💥معرفی برندهای شماره قبل✨ فهرست مطالب این شماره: سخن سردبیر؛ جمعه نصر، زندگینامه‌ای از شهدای محور مقاومت، مسابقه تصویر نویسی و معرفی برندها این شماره؛ شعر و داستان؛ زندگینامه و وصیت نامه شهدا ؛معرفی نویسندگان در حوزه ادبیات پایداری و بخش کودک). برای دریافت فایل انتشار فصلنامه به کانال @viradefa مراجعه نمایید. لازم به توضیح است ادمین@vira_lorestan در پیام رسان ایتا مشتاق شنیدن نظرات دوستان می باشد. با انتشار این نشریه در ثواب این امر خیر و معرفی شهدا شریک ما باشید. یاعلی ࿐‌🇮🇷 📡ایتا:@viradefa
با توجه به حمله تجاوزگرانه اسرائیل به کشورمان، منتظر داستانهای شما درباره این تصویر هستم. @Faran239 @shahrzade_dastan
🚀من یک موشک هستم❕ من یک موشک هستم. از اهالی شهر موشکی.🚀 از لحظه ای که به دنیا آمدم و آرم سپاه روی تنم نقش خورد، فهمیدم مأموریت مهمی دارم.📜 از وقتی که پرچم ایران🇮🇷 روی تنم حک شد، فهمیدم تک تک پیچ و مهره هایم🔩 متعلق به سرزمینی است که دشمنان زیادی دارد و وظیفه ی من این است که از آن خاک دفاع کنم.🛡 سال های زیادی از عمرم را به امید این که بتوانم روزی به کار بیایم و توی مبارزه نقشی داشته باشم، توی تونل های زیرزمینی گذارندم. اما همان لحظات هم کابوس دشمن بودم.😏 توی این سال ها مردی را دیدم که بعضی شب ها به شهرمان سر می‌زد و دست مهربانش را به روی بدنه های فلزی‌مان می‌کشید.👤 به ما آموزش می‌داد که چگونه پرواز کنیم و چگونه درست توی نقطه ی معین فرود بیاییم. مثل پدر بود برایمان.☺️ روی اتیکت لباسش نوشته بود: امیرعلی حاجی‌زاده کپی ممنوع❌ @Karvansara_Koocha