#چالش_هفته
پشت کنکوری
نوشته زهرا زرگران
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مامان یکم سفت تر ببند.
_عزیزم دیگه خون به مغزت نمی رسه.
_ بذار نرسه,اصلا بذار بمیرم راحت شم.
_ خدا نکنه! این حرفا چی می زنی؟
بذار یکم غذا برات بیارم ازصبح چیزی نخوردی!
_اشتها ندارم.سرم داره منفجر میشه!
وای... صدای گوشی را قطع کن، حتما نگینه, می خواد بپرسه چکار کردم.بش بگو خوابم.
_سلام نگین جون،نسرین سرش درد میکنه،اگه میشه عصر تماس بگیر.
چی توهم آزمون رو خراب کردی؟ تو دیگه چرا مادر چند ماهه که داری می خونی!
باشه الان بهش میدم.
_ مامان ....
سلام نگین.ببین اصلا الان حوصله ندارم.
_فردابیا کتابخونه!
چی کتابخونه،دیونه شدی؟
من دیگه نمیخونم!
_منتظرتم!الآنم برو دوش بگیر ویه چیزی بخور.
ما دوباره شروع می کنیم.این دفعه قوی تر!مواظب خودت باش یادت نره فردا ساعت هشت کتابخونه.بای!
_نسرین,نگین چی می گفت؟
_هیچی گفت باید فردا برم کتابخونه.
موهای طلایی اش را جمع کرد وبست کمی دراینه به خودش نگاه کرد،مثل هپلی شده بود.زیر لب گفت
نگین راس می گفت بهتره دوش بگیرم ،
مامان میشه یکم غذا برام بیاری انگار اشتهام باز شده!
@shahrzade_dastan
نوشتن به سبک الیوت پرلمان
قسمت پنجم و آخر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کار یعنی تداوم. هیچ گاه خود را با برنامه ها و وظایف سنگین مرعوب نکنید. همواره برنامه کاری خود را بر طرحهای ساده ای قرار دهید که به آنها علاقه دارید. شما راه خود را انتخاب کرده اید. پس بنویسید. دوباره بنویسید. پاک نویس کنید. کار یعنی تداوم. گاه لازم است تمام مطالبی را که نوشته اید پاره کنید و دور بریزید. با خود صادق باشید چون قرار است برای کاری که میکنید خود را هلاک کنید. پس چیزهایی بنویسید که به آنها علاقه دارید و از عهده اش برمی آیید. نوشتن تجربه ای دردناک است. کاری است به غایت درونی که فکر و احساستان را می مکد. پس خود را برای آن آماده کنید و از آن لذت ببرید.
📚چگونه مینویسم
✍کاظم رهبر
@shahrzade_dastan
اغراق در متن طنز
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
طنزنویس ها از طریق رسانههای چاپی [مثل کتاب و نشریات بیشتر مشهور میشوند تا از طریق رسانه های دیگر و هنرهای نمایشی. حتی با اینکه جوایز پولیتزر جایزه ای تحت عنوان طنز ندارد و طنز را به درستی تحت عنوان «دیدگاه» دسته بندی کرده است جایزه خود را تحت این عنوان به حق به چهار ستون طنزنویس برجسته اهدا کرده است راسل بیکر (۱۹۷۹)، الن گودمن (۱۹۸۰) آرت بوخوالد (۱۹۸۲) و دیو باری (۱۹۸۸).
راسل بیکر استاد طنز سطح بالا است. او ذاتاً آدمی بدبین است که دنیا را همان طور که هست میبیند نه آن طور که باید باشد وی در یکی از طنزهای خود به اسم سری را که همین الآن باید افشا کنم از اغراق استفاده میکند تا به اصطلاح اولین موفقیت درخشان فرهنگستان ملی چتراش را شرح دهد.
همه ما با این روال آشنا .هستیم اگر شما صبح یک روز بارانی از خواب بیدار شوید و سراغ چترتان در گنجه اتاقتان ،بروید میبینید از چترتان خبری نیست؛ چون معمولاً چترتان سر از اداره تان در آورده است. اگر یک روز آفتابی هم به اداره بروید و بعد بعدازظهر باران بیاید و شما سراغ چترتان در گنجه اداره تان بروید، فکر میکنید چه میبینید؟ میبینید از چترتان خبری نیست. اکثراً هم بعداً میفهمید چترتان سر از خانه تان در آورده است. از این روال مثل آب خوردن میشود نتیجه گرفت که چه اتفاقی افتاده وقتی چتر توی خانه فهمیده که فردا صبح باران میآید زود رفته اداره و وقتی داشته دوروبر اداره ول میگشته، ناگهان حس کرده چیزی نمانده باران بگیرد، این است که خودش را جمع وجور کرده و رفته خانه بیست سالی بود که بشر سر از این رفتار چتر درنمی آورد. تا اینکه جناب اسپیتشتین رئیس فرهنگستان ملی چتر در اولین قانون از قوانین معروف چتر علت آن را توضیح داد: «چترها» دوست ندارند خیس شوند.
همه ما با این روال آشنا هستیم اگر شما صبح یک روز بارانی از خواب بیدار شوید و سراغ چترتان در گنجه اتاقتان بروید میبینید از چترتان خبری نیست؛ چون معمولاً چترتان سر از اداره تان در آورده است. اگر یک روز آفتابی هم به اداره بروید و بعد بعدازظهر باران بیاید و شما سراغ چترتان در گنجه اداره تان بروید، فکر میکنید چه میبینید؟ میبینید از چترتان خبری نیست. اکثراً هم بعداً میفهمید چترتان سر از خانه تان در آورده است. از این روال مثل آب خوردن میشود نتیجه گرفت که چه اتفاقی افتاده وقتی چتر توی خانه فهمیده که فردا صبح باران میآید زود رفته اداره و وقتی داشته دوروبر اداره ول میگشته، ناگهان حس کرده چیزی نمانده باران بگیرد، این است که خودش را جمع وجور کرده و رفته خانه بیست سالی بود که بشر سر از این رفتار چتر درنمی آورد. تا اینکه جناب اسپیتشتین رئیس فرهنگستان ملی چتر در اولین قانون از قوانین معروف چتر علت آن را توضیح داد: «چترها» دوست ندارند خیس شوند.
بیکر مینویسد این سه ،مراسم سه مراسم مذهبی آمریکاییها و یکسره ملال آور کاملاً بی معنی و بی ربط است و نتیجه آنها حتی یک ذره هم برای زندگی روز بعد ما فایده ندارد با وجود این وقتی که این مراسمها میخواهد شروع شود یک دفعه کل مملکت در سالن
اجتماعات عمومی کشور جمع میشوند!»
ارما بمبک هم خیلی از اغراق در طنزهایش استفاده میکرد یک نمونه اش اغراقی است که او هنگام شرح دادن نحوه در آوردن جورابهای اجق وجق از پاهای واریسیاش از آن استفاده کرده است.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
سرباز عاشق
نوشته فاطمه شریفی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سراسیمه وارد اتاق شد، محمد چند روزی بود که پشت لبش سبز شده بود و بلاخره، توانسته بود، به جبهه مقاومت ملحق شود.
در کودکی طعم شهادت پدر و عموهایش را چشیده بود.
وقتی خبر شهادت پدرش را آوردند، مادر بزرگ اشک شوق ریخت، وخدا را شکر کرد به خاطر پذیرفتن این هدیه در راه حق.
اینها ولع محمد را برای مبارزه بیشتر میکرد.
و حالا امروز، بعد دوهفته اردوی نظامی با عکسی لوله شده در دست به خانه آمده.
شوق و اشتیاقش برای پیدا کردن جایی از دیوار ستودنی بود،جایی برای چسباندن عکس محبوبش، سید حسن نصرالله.
چشمش به قاب عکس یادگاری های پدر و عموهایش افتاد، چند عکسی که مثل پازل روی یک قاب چیده شده بود.
نگاهی ملتمسانه به مادر بزرگ انداخت، نگاهش جز کسب اجازه چیزی در پی نداشت، مادر بزرگ لبخندی زد و بلند شد، قاب عکس را با دستان لرزانش از روی دیوار برداشت.
محمد عکس را باز کرد و به سمت دیوار رفت.
مادر بزرگ بازویش را گرفت:
_صبر کن مادر، عکس سید بدون قاب! بدون احترام! هرگز!
مادر بزرگ، نشست و تک تک عکسهای درون قاب را در آورد و لای قرآن گذاشت.
عکس سید را جا داد درون قاب!
قاب را دوباره با دستان لرزانش گذاشت روی میخ.
_حالا خوب شد مادر، نشد؟!
بمباران که شد، مادر بزرگ ماند و قاب عکس و قرآنش، راستی عکس محمد هم لای عکسها بود.
@shahrzade_dastan
تلخترینکتابی که خوانده ام
ارسالی خانم عامریون
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
این کتاب با این اسمش درعین حال که در نوجوانی کنجکاویمو برانگیخت طو ری که صبح شروع کردم و عصر تمامش کردم. به اواسطش که رسیدم با اشکهای دختر من هماشکریختم. وقتی به خیانت نامادری دختر باشوهر آندختر که درشرف ازدواج بود فکر میکردم واینکه نمیتوانست ازخودش دفاع کند؛ ازین بابت که هم ازنامادریش، میترسید و همنمیخواست پدرش را نگران و ناراحت کند. وقتی که داستانتمامشد آهی کشیدم و دراون سن باخودمگفتم: خب.
این داستانه فکر نکنمحقیقت داشته باشه. ولی وقتی مادرمسرگذشت یکی از آشنایان شاهرودی را برایم گفت خیلی دلمگرفت.
مادرم میگفت نمونه اش درمورد دختر یکی ازآشنایان را از نزدیکدیده و شنیده که دختر اتفاقی شوهرش را درحال خوشوبش با مادرش آن هم یواشکی و اتفاقی دیده و از ناراحتی، شب عروسی شاهرگشو بریده بوده. که مجبور میشوند بستریش کنند و عقد را باطل اعلامکنند.
باخودمگفتم پس این فیلم ها را ازروی واقعیتهای ِ جامعه مینویسند و ازرویشان فیلممیسازند. واقعا که بعضیا چه سرنوشت بدی دارند و بخاطرر آبرو داریشان چه مظلومانه قربانی میشوند.درحالی که نه سر پیازند نه ته پیاز!
@shahrzade_dastan
🔰 فراخوان خاطرات و سیره شهدای خدمت با عنوان "خاطرات خدمت از خادمانِ ملت"
💢 با هدف تبیین سیره شهدای خدمت
⭕️ بهمنظور جمعآوری خاطرات مردمی شهدای خدمت، شهید آیتالله سیدابراهیم رئیسی، شهید حسین امیر عبداللهیان، شهید آیتالله سیدمحمدعلی آلهاشم، شهید مالک رحمتی و شهید سیدمهدی موسوی در نخستین سالگرد شهادت این عزیزان
🎁 جوایز:
🥇 نفر اول: ۷ میلیون تومان
🥈 نفر دوم: ۵ میلیون تومان
🥉نفر سوم: ۳ میلیون تومان
🏅نفرات چهارم تا بیستم: هر کدام ۲ میلیون تومان
⏳ مهلت ارسال آثار: ۳۰ دیماه ۱۴۰۳
📬 جهت ارسال آثار به آدرس زیر مراجعه نمایید:
https://basijhonarmandan.ir/node/67294
┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
سازمان بسیج هنرمندان استان اردبیل
مهلت نهمین کنگره ملی شعر و داستان ایثار تمدید شد - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
https://mehrnews.com/news/6312118/%D9%85%D9%87%D9%84%D8%AA-%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%DA%AF%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D8%AF
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ جامانده ها بشتابند!
♦فراخوان سومین سوگواره بین المللی «ملت امام حسین علیه السلام » تا ۳۰ آذر ۱۴۰۳ تمدید شد.
..: پویش تولید محتوای حسینی و کنشگری عاشورایی در فضای مجازی :.
🔶موضوعات و محورهای اصلی:
👇👇👇
🔸 جهاد تبیین و غیرت دینی
🔹 هیئات خانگی و تربیت حسینی
🔸 مسئولیت اجتماعی و همدلی حسینی
🔹شهید رئیسی و ارادت حسینی
🔸فلسطین و مقاومت حسینی 🚩
🔹 راهپیمایی عظیم اربعین حسینی
در قالبهای:
♦رسانه تصویری(مهرمحرم) :
شامل: عکس و مجموعه عکس، فیلم کوتاه (مستند و داستانی) پویانمایی، موشن گرافیک و نماهنگ
♦صوت و رادیو (بوی سیب):
شامل: مستند، پادپخش، نغمات آیینی، فیچر، آکاپلا
♦گرافیک(اشراق) :
شامل: پست و استوری، استیکر، گرافیک متحرک
♦متون ادبی :
شامل: شعر، قطعات ادبی، داستانی کوتاه، سفرنامه
📌انتشار محتوا با هشتگ های زیر:
#ملت_امام_حسین
#کربلا_طریق_الاقصی
♦جهت مطالعه فراخوان، اطلاع از جوایز و نحوه ارسال آثار به نشانی زیز مراجعه کنید
soogvareh.com
فراخوان چهارمین دوره جشنواره سراسری فرهنگی هنری بحران
🔹 بخشهای جشنواره:
داستان کوتاه
شعر طنز
کاریکاتور و کارتون
عکس
پوستر و گرافیک
🔹 محورهای جشنواره:
سیل، زلزله
بیماریهای همهگیر
طوفان، بازتوانی
ایمنی و مدیریت بحران
🔹 جوایز:
نفرات اول: ۱۰میلیون تومان به همراه لوح تقدیر جشنواره
نفرات دوم: ۷میلیون تومان به همراه لوح تقدیر جشنواره
نفرات سوم: ۴میلیون تومان به همراه لوح تقدیر جشنواره
تقدیر: ۱میلیون تومان
🔹 مهلت ارسال آثار: ۱۲ بهمن ماه ۱۴۰۳
🔹 آگاهی و ارسال اثر
حکایت
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بود مردی سنگ شد در کوه چین
اشک میبارد ز چشمش بر زمین
بر زمین چون اشک ریزد زار زار
سنگ گردد اشک آن مرد آشکار
گر از آن سنگی فتد در دست میغ
تا قیامت زو نبارد جز دریغ
هست علم آن مرد پاک راست گوی
گر به چین باید شدن او را بجوی
زانک علم از غصهٔ بی همتان
سنگ شد، تا کی ز کافر نعمتان
جمله تاریک است این محنت سرای
علم در وی چون جواهر ره نمای
رهبر جانت درین تاریک جای
جوهر علمست و علم جان فزای
تو درین تاریکی بی پا و سر
چون سکندر ماندهای بیراه بر
گر تو برگیری ازین جوهر بسی
خویش را یابی پشیمانتر کسی
ور نباید جوهرت ای هیچ کس
هم پشیمانتر تو خواهی بود بس
گر بود ور نبود این جوهر ترا
هر زمان یابم پشیمانتر ترا
این جهان و آن جهان در جان گمست
تن ز جان و جان ز تن پنهان گمست
چون برون رفتی ازین گم در گمی
هست آنجا جای خاص آدمی
گر رسی زینجا بجای خاص باز
پی بری در یک نفس صد گونه راز
ور درین ره بازمانی وای تو
گم شود در نوحه سر تا پای تو
شب مخسب و روز در هم میمخور
این طلب در تو پدید آید مگر
میطلب تو تا طلب کم گرددت
خورد روز و خواب شب کم گرددت
📚منطق الطیر عطار
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته بهتری درفش
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ایستادگی را از کوه یاد گرفتم وقتی که بالای آن ایستاده و به غروب آفتاب نگاه می کنم درحال مراقبه . خدایا درکجا هستم وبه کجا میروم. امروز به من چی گذشت ایا فردا دوباره ذهنم را درگیر می کند نه من امید و استواری را از خورشید یاد گرفتم که چه آرام برای طلوع می درخشد وبرای غروب که آرام آرام پنهان میشود وبه امید دوبار طلوع دیگر امید را از ناامیدها یافتم. چون تلاش میکنم طلوع کنم پس از هر غروبی. امید من خالق من است که باعث طلوعام میشود.
#امید
@shahrzade_dastan
زمینه در داستان
قسمت اول
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
زمینه در عین حال وسیله آشنایی است؛ وسیله آشتی و آشنایی بین شخصیت و خواننده .است خواننده به وسیله نمادها و تمثیلهای متعلق به زمینه ،شخصیت او را به عنوان یک موجود مادی و عینی در برابر چشم خود مجسم میسازد. زمینه به خواننده علامت میدهد که شخصیت، ساخته و پرداخته ذهن خود نویسنده ،نیست بلکه آدمی است مثل آدمهای دیگر که خواننده هر روز با آنها سروکار دارد. خواننده به وسیله زمینه و عناصر زمانی ،مکانی شخصیت را بهتر میشناسد و با او به عنوان یک موجود واقعی روبرو میشود و میفهمد که چیزی باور کردنی در وجود شخصیت هست و میتوان به آن عملا معتقد بود تمام جاهایی که «راسکلنیکف» قهرمان جنایت و مکافات» از آنها ،گذشته بو و رنگ خود را گرفته اند؛ خواه محل ،قتل خواه محل اعتراف و خواه محل و مسکن خود او بدون آن زمینه سازی شوم، راسکلنیکف» امکان نداشت عینی .شود نویسنده میکوشد به وسیله زمینه هم به خود و هم به خواننده بقبولاند که شخصیت عملا مثل خواننده و یا مثل خود او وجود دارد نویسنده نمیتواند شخصیت خود را مثل توپ فوتبال از این سو به سویی که خواننده قرار گرفته است پرتاب کند.
شخصیت را روی ،زمین مثل گویی سربی و سنگین به سوی خواننده میغلتاند و این گوی سنگین، هنگام غلتیدن به سوی ،خواننده، چیزهایی از زمین را به خود متعلق میسازد؛ او زمینی میشود؛ یعنی زمینه پیدا میکند ،زمینه چشم اندازی عینی است که در آن خواننده تماشاگر تماشا میکند و از میان این چشم انداز شاهد ظهور شخصیت میشود و شخصیت به وسیله زمینه خود خواننده را مجذوب زندگی خود میسازد و او را به سوی خود دعوت میکند. زمینه روشنگر ابعاد زمانی و مکانی شخصیت است. «جوزف کنراد» گفته است :که وظیفه من این است که مجبورتان کنم چشم باز کنید و ببینید و چشم خواننده به وسیله زمینه بهتر باز میشود و او به وسیله زمینه بهتر میبیند.
در عین حال زمینهای که به وسیله نویسنده خلق میشود همیشه خواننده را به سوی سابقههای ذهنی خود دعوت می کند زمینه برای خواننده هم یک کشف و هم یک عطف به ماسبق .است یعنی او قسمتی از چیزهایی را که خود ابداً ندیده است کشف میکند؛ در عین حال رجوع میکند به حافظه خود تا چیزهایی را که در گذشته تجربه کرده است دوباره به یاد بیاورد به این وسیله بین حافظه نویسنده و حافظه خواننده پلی برقرار میشود؛ آشتی و آشنایی بین خواننده و شخصیت به طور مستقیم و غیر مستقیم تبدیل به آشتی و آشنایی بین نویسنده و خواننده میشود. زمینه مثل فرشی است که با عینیت تمام گسترده شده است روی ،آن شخصیت ،قصه نویسنده و خواننده قصه، ایستاده یا نشسته اند؛ منتها شخصیت همیشه در وسط و نویسنده همیشه در صدر و خواننده همیشه در ته زمینه نوعی میعادگاه شخصیت و نویسنده و خواننده است و نوعی سور عینی است که در آن شخصیت و نویسنده و خواننده از یک سینی غذا میخورند و بعضی از لذتها را به طور اشتراکی درک میکنند.
نویسنده نمیتواند به ساختمان شخصیت صمیمی باشد مگر آنکه زمینهای سازگار با خصایص او بسازد. نمیتوان زنی زاغه نشین را از بستر ییلاقی زنی اشرافی بیدار کرد و به سوی زندگی راند؛ آن زن زاغه نشین باید از زمینه خود و آن زن کسی ییلاق نشین باید از زمینه خاص خود بیدار شوند؛ هر در زمینه خاص خود دینامیک است و در زمینه ای دیگر سر سازگاری نشان نمیدهد دنیای خود را از دست میدهد. تمام سطوح واقعیتهای دینامیک به هر طبقه ای که میخواهد متعلق باشد ایجاب میکند که انسان در مکان خود و در آن ساعت و لحظه معین و بر روی پای خود در آن تکیه گاه پای خود زندگی کند شخصیت مدیر «مدرسه» ی جلال آل احمد را نمیتوان برای چهل سال ،پیش تصور .کرد چهل سال پیش او معلق میماند؛ او تعلق دارد به همین پانزده سال گذشته به زمینه زمانی و مکانی پانزده سال گذشته در عین حال زار محمد تنگسیر متعلق به چهل و پنج سال پیش است. هفتاد سال پیش آدمی با خصوصیات زار محمد نمیتوانست وجود داشته باشد و اکنون نیز خصایص زار محمد را به ندرت در یک شخصیت داستان میتوان پیدا کرد.
📚قصه نویسی
✍رضا براهنی
@shahrzade_dastan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته مجسمهها داستانند. نوشته فاطمه شریفی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 صدای سوت موشک، جیغ مادر و شکستن و فرور
👆👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم شریفی را خواندم. درباره کودکی آست که بعد شهادت روز قبل و لحظه شهادت و بعد از آن را روایت میکند.
زاویه دید اول شخص و از زبان کودک مرده است و از این جهت داستان برایم جالب بود. طبق قراری که در این چالش داشتیم قرار بود داستان ما نماد داشته باشد. نویسنده به زیبایی توانسته نماد پرنده و زیتون و چفیه را در داستان به کار ببرد. داستان زیبا بود و با آزادی قدس به پایان رسیده بود. از داستان لذت بردم. ممنونم از خانم شریفی عزیز. 🙏🍀
@shahrzade_dastan