eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
59 ویدیو
234 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
💚آمدم ای شاه پناهم بده....mp3
10.27M
💞تقدیم به عاشقان امام رضا(ع) ✍️نویسنده: شراره بهارلویی 🎙️اجرا: * مهدی تهوری * سیدعلیرضا سیدخلیلی 🖥️ تدوین: آهو فرهادی 💙سپاس از: یلدا مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعرانه ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ ای لبت باده‌ فروش و دل من باده‌ پرست جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست تنم از مهر رخت مویی و از مویی کم صد گره در خم هر مویت و هر مویی شست هر که چون ماه نو انگشت‌ نما شد در شهر همچو ابروی تو در باده‌ پرستان پیوست تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق می پرستی که بود بیخبر از جام الست تو مپندار که از خودخبرم هست که نیست یا دلم بسته ی بند کمرت نیست که هست آنچنان در دل تنگم زده‌ یی خیمه ی انس که کسی را نبود جز تو درو جای نشست همه را کار شرابست و مرا کار خراب همه را باده بدستست و مرا باد بدست چو بدیدم که سر زلف کژت بشکستند راستی را دل من نیز بغایت بشکست کار یاقوت تو تا باده فروشی باشد نتوان گفت بخواجو که مشو باده پرست ✍خواجوی کرمانی @shahrzade_dastan
سبک داستان قسمت اول
سبک داستان ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ سبک عاملی است که به وسیله آن قصه نویس از حالت خنثی و بیطرف زبان دوری میگزیند و به طرف عمل و حرکت می آید زبان در حالت عادی عاری از هیجان است، سبک زبان را از حالت اعتیادی نجات میدهد و به آن دینامیسم و تحرکی میدهد که خواننده را در هیجان تمام نگاه دارد. علت اینکه ما یک قصه خوب را چند بار میخوانیم چیست؟ دلیلش شاید این است که با وجود داشتن اطلاع کافی از وضع و موقعیت و شخصیتها و با وجود آنکه تمامی قصه را دقیقآ میدانیم، هنگام خواندن مجدد یک قصه از آن باز لذت هنری میبریم و این لذت هنری زائیده وجود سبک است. سبک رفتار هنرمندانه قصه نویس با زبان است مجموعه ای از مانورها و حمله ها و عقب نشینیها و توفانها و آرامشهای قصه نویس هنگام برخورد با شخصیتها و موقعیت هاست؛ سبک مجموعه ای از این هیجانهای زبانی و کلامی است مجموعه ای از شکفتنها و تکیدنهای عاطفی در زبان است. زبان مثل سیمی ،است سبک مثل برق؛ تا موقعی که این سیم برق نداشته باشد منجر به روشن شدن چراغهای شهر نخواهد شد و در انتهای این سیم هزاران شاخه خوانندگان قصه نشسته اند اگر سبک آن برق، آن نیروی روشنی بخش وجود داشته باشد؛ ذهن خوانندگان آن چراغهای منتظر در ظلمت بی پایان شب، روشن خواهد شد؛ وگرنه تاریکی شب بر همه جا حاکم خواهد بود. مارسل پروست در مصاحبه ای در سیزدهم نوامبر ۱۹۱۳ در مجله عصر Le Temps گفته است :که «سبک، همان طور که عده ای معتقدند تزئین نیست؛ حتی مربوط به تکنیک هم نیست. سبک همان طور که رنگ در مورد نقاشان - یک کیفیت دید است؛ روشن شدن دنیای خاصی است که هر کدام ما میبینیم و دیگران نمیتوانند ببینند... تردیدی نیست که سبک در قرن بیستم به آن درجه از اهمیت می رسد که تقریبا همه چیز را به دنبال خود میکشاند و شاید به همین دلیل پروست آن را به مراتب بالاتر از تکنیک می داند و آن را تبدیل به نوعی کیفیت دید میکند؛ ولی بلافاصله باید اضافه کرد که این کیفیت ،دید با وجود داشتن ریشههای روانی ،خاص عینیت خود را در زبان مییابد. اگر آن ریشه های روانی عوامل ذهنی سبک به شمار آیند باید بی درنگ اضافه کرد که برون افکنی آن عوامل ،ذهنی به صورت علائم عینی، سبب خواهد شد که سبک از لبیرنتهای روانی بگذرد و به شاهراههای روشن کلام راه یابد. سبک، نفس خاص نویسنده ای است که با زبان در سطحی متعالی و جدی سروکار پیدا میکند و برون افکنی آن نفس در زبان عبارت خواهد بود از سبک؛ و سبک خود به خود عبارت خواهد بود از رقص تکنیک خصوصی نویسنده در برابر زبان عمومی از یک سو و از سوی دیگر رقص این تکنیک خصوصی در برابر محتوا و یا موضوعی که نویسنده با آن سروکار پیدا می.کند البته هستند کسانی که معتقدند باید کلمه محتوا را از ادبیات بیرون انداخت کلمه شکل را به کلی نادیده گرفت؛ به دلیل اینکه در شعر و نثر به طور کلی چیزی جز موضوع و تکنیک اهمیت ندارد و اگر بخواهیم نیروی هنری قصه نویس و یا شاعری را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم باید حرکت تکنیک او را در برابر موضوعی که پیش رو دارد در نظر بگیریم و قضاوت نهایی ما باید مبتنی بر انطباق و سازگاری هنرمندانه تکنیک و موضوع باشد؛ چراکه به قول مارک «شورر» ، منتقد بزرگ امریکایی تکنیک تنها وسیله ای است که نویسنده برای ،اختراع کشف و بسط موضوع ،خود انتقال مفهوم و نهایت ارزشیابی آن در اختیار دارد ولی مسأله دیگری نیز در مورد سبک هست که باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد و آن مسأله ریشههای اجتماعی سبک است. هر نویسندهای همیشه از چندین جهت مختلف تحت تأثیر اجتماع خود قرار میگیرد خانواده، طبقه و به طور کلی اجتماع یا حتی یک خطه خاص طبیعی، اجتماعی و سیاسی، ذهن او را تسخیر می.کنند نویسنده علاوه بر اینکه محتوای آثار خود را از ارتباط خود با چنین حوزه عملی انتخاب میکند بلکه روشها اصول و قراردادهایی را که در اجتماع و محیط رواج دارند به صورت اشکال خاصی در ذهن و از طریق ذهن خود در آثار ادبیاش رسوخ میدهد. در هر عصری از اعصار تاریخ یک عنصر اشتراکی به وجود میآید که رنگ و بو و ظاهر و باطن خود را در لباس، سیاست،اخلاق، موسیقی زبان و انقلاب بروز میدهد. 📚قصه نویسی ✍ رضا براهنی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://gharar.ir/r/45699fff در پلتفرم قرار . آموزش شعر از صفر تا صد. رایگان🌹 https://eitaa.com/joinchat/4197778255Ccf6ef96f45
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته فرانک انصاری بن بست
نوشته فرانک انصاری بن‌بست ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ صورتش هنوز از درد ذق ذق میکرد. با خودش گفت: ردش میمونه! میدانست ردش نه تنها در صورتش که در روحش هم باقی می‌ماند. آه عمیقی کشید. چمدانش را برداشت و از خانه بیرون زد. آنجا دیگر خانه پدری‌اش نبود. باید از این خانه دل میکند و برای همیشه به خانه مردی میرفت که نه کاخ طلایی و باشکوه فقط قلبی از عشق و محبت داره و میتونه اونو خوشبخت کنه.... برگها زیر پایش خش خش کردند. خرچ خرچ.... این صدای شکستن قلبش بود: _ بابا علی با این که چیزی نداره اما میتونه منو خوشبخت کنه‌. شبها با ماشینش کرایه کشی میونه تا پول کرایه شو در بیاره. اون چیزی نداره. اما روی پای خودش وایساده. چرا به ازدواجش با من رضایت نمیدین؟ طاق ابروهای پدرش بالا رفته بود: دختره‌ی نمک نشناس. گفتم برو دانشگاه درس بخون آدم شو. آدم نشدی هیچ رفتی یه عوضی رو آوردی میگی میخوای باهاش ازدواج کنی؟ صدایش لرزیده بود. انگشتانش را بازی داده و گفته بود: اما.... اما من دوس....دوسش دارم... یکباره دست پدرش روی صورتش لغزیده و اشک از چشمهایش سرازیر شده بود: گمشو از خونه من. تا وقتی که با این پسره علاف بی همه چیز رو میخوای دختر من نیستی. من تاجر الدوله رو چه به گداگشنه؟.... ماشین‌ها در پیاده رو بوق زنان روانه بودند. انگار داشتند به عروس و دامادی را برای رفتن به خانه‌شان همراهی میکردند. اما قلب او در عزای خانه‌ای را گرفته بود که خاطرات کودکی را در خود داشت. با خودش زمزمه کرد: خداحافظ برای همیشه.‌... @shahrzade_dastan