eitaa logo
💟 شاخه نبات 💟
8.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
159 ویدیو
19 فایل
کانال تخصصی ازدواج و خانواده ادمین: @shakhehnabat_admn تبلیغ وتبادل @shakhehnabat_ads ⛔استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز است⛔ تلگرام،سروش، بله: @shaakhehnabaat فهرست مطالب مهم👇 eitaa.com/shakhehnabat/3140
مشاهده در ایتا
دانلود
#ازدواج_به_سبک_شهدا (شهید سید مرتضی آوینی) آن زمان هم رسم و رسوم #زیاد بود... ریخت و پاش بیداد می‌کرد... ولی ما از همان اول، #ساده شروع کردیم. خریدمان، یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگه‌ای را لازم نمی‌دانستیم... به #حرف و حدیث‌ها و رسم و رسوم‌ها هم کاری نداشتیم... #خودمان برای زندگی‌مان تصمیم می‌گرفتیم... همین‌ها بود که #زیباترش می‌کرد. 🌺 @shakhehnabat
(شهید علی تجلایی) رو به من کرد و گفت: «شنیدم عروس سر هرچی از خدا بخواد، اجابتش حتمیه» نگاهش کردم و گفتم: «چه آرزویی داری؟» گفت‌: «اگه بهم علاقه داری، از خدا برام بخواه» تنم لرزید... خیلی سخت بود اول زندگی بخوام برای شهادت همسرم دعا کنم... طفره رفتم... قسمم داد... قبول کردم. سر عقد هم برای خودم طلب شهادت کردم، هم برای علی. صورتش گل انداخته بود... پیدا بود چقدر خوشحاله... ⚫️ @shakhehnabat
💟 شاخه نبات 💟
‌(شهید فریدون بختیاری) اولین باری بود که با هم می‌رفتیم بیرون... اولین گردش بعد از عقد. گفتم: «کجا میریم؟» گفت: «خودت می‌فهمی» دستم رو گرفت، مستقیم برد مسجد. چندبار طول و عرض حیاط مسجد رو قدم زدیم، گشتیم، صحبت کردیم. بعد هم با خوشحالی گفت: «همیشه از خدا می‌خواستم زندگی مشترکمون رو از مسجد شروع کنم» به آرزوش رسید، چقدر خدارو شکر می‌کرد. 🌺 @shakhehnabat
💟 شاخه نبات 💟
(شهید رجبعلی آهنی) تو روستای ما بود عروس رو با و دهل میاوردن خونه داماد؛ مردم هم میومدن برای تماشا! هرچی اصرار کردیم که رسمه، بذار برای تو هم جشن مفصل بگیریم، زیر بار نرفت... گفت: «ما کردیم که توی عروسی‌هامون به جای ، محمدی باشه. هرکی رسم و رسوم رو دوست داره، خودش میدونه... ما باید برای بقیه باشیم» شب عروسیش هم دعای خوندن، به جای ساز و دهل... 🌺 @shakhehnabat
💟 شاخه نبات 💟
(شهید مهدی کازرونی) 19 سال بیشتر نداشت که به پیشنهاد خودش مقدمات ازدواج رو براش فراهم کردیم. با اینکه سنی نداشت ولی نظرش بلند بود؛ مثل بزرگترها فکر میکرد... خانمش هم باهاش بود. وقتی برای خرید رفتیم، هیچکدومشون حاضر نشدن چیز بخرن. کل عروسیشون شد 4هزار تومن! حتی اون آینهای که من از طرف خودم براشون خریدم، رو رفتن پس دادن... گفتن: «ما مسافریم.. ادم که آینه نمیخواد» 🌺 @shakhehnabat
(شهید محمدابراهیم همت) همون روز یا زمان خوندن خطبه عقد بود که مادرم گفت: «قول می‌ده هم نکشه» خانمش هم گفت: «مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار بکشه؛ سیگار کشیدن دور از شأن شماست!» وقتی برگشتیم خونه، رفت جیب‌هاشو گشت، سیگارهاشو درآورد، له کرد و ریخت تو سطل آشغال. گفت: «تموم شد. بعد از 14 سال سیگاری بودن، دیگه هیچکی دست من سیگار نمی‌بینه» همین هم شد... خانمش می‌گفت: «یکی دوسال از ازدواجمون می‌گذشت، رفتم پیشش گفتم: این بچه گوشش درد می‌کنه؛ این سیگارو بگیر یه پک بزن، فوت کن تو گوشش»». گفت: «نمی‌تونم... دادم دیگه سیگار نکشیدم» گفتم: «بچه داره درد می‌کشه! گفت: «ببر بده همسایه بکشه... دیگه هم به من نگو!» 🌺 @shakhehnabat
#ازدواج_به_سبک_شهدا (شهید حسن آبشناسان) شروع زندگی‌مون ساده بود، ولی باصفا. نمی‌شد گفت خونه!، دوتا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخونه داشت نه حموم!! کنار در یکی از اتاق‌ها، یه تورفتگی بود که حسن دوش نصب کرد و شد حموم ما!! زیر پله هم یه سکوی آجری بود که چراغ خوراک‌پزیمون رو گذاشتیم اونجا، شد آشپزخونمون!! به نظرم خیلی هم قشنگ بود و هم ساده. #کانال_شاخه_نبات ⚫️ @shakhehnabat
💟 شاخه نبات 💟
(شهید علی صیادشیرازی) می‌گفت: من باید چندتا خصوصیت داشته باشه تا بتونم رو بسپارم دستش؛ اول: ؛ در اینکه شکی نیست! دوم: اهل بودن؛ جوانی که غیرت انقلابی داشته باشه و بره جبهه، میشه روش حساب کرد. نسبت به زن و بچه‌ش هم احساس داره. سوم: نبودن؛ کسی که تو مشکلات بزرگ شده باشه و به خودش باشه، همیشه میتونه راهش رو پیدا کنه. این سه خصلت رو که داشته باشه، بقیه چیزا مهم نیست‌؛ نه پول، نه موقعیت. ⚫️ @shakhehnabat
#ازدواج_به_سبک_شهدا (شهید مهدی باکری) هردوتامون اهل سادگی بودیم و بیزار از تجملات. اول زندگیمون بود و این خصلت خوش می‌درخشید. دوتا اتاق از خونه پدریش خالی بود که فرششون کردیم. جهیزیه‌م رو هم با مهدی بردیم و چیدیم. اونقدر کم بود که کلش پشت یه پیکان استیشن جا شد! فقط وسایل ضروی زندگی رو داشتیم، و به همین سادگی زندگیمون شروع شد. #کانال_شاخه_نبات ⚫️ @shakhehnabat
💟 شاخه نبات 💟
(شهید سید علی حسینی) هنوز آن كاغذ را دارم؛ شرایطش را خلاصه، رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود. تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج، ختم شد به همان کاغذ؛ مختصر و مفید. بعد از بسمه تعالی، ده تا از نظراتش را نوشته بود. بعضی‌هاش اینطور بودند: «داشتن ایمان به خدا و خداجویی؛ مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان؛ شغل من پاسدار است؛ مشکلات آینده جنگ؛ مکان زندگی؛ انگیره ازدواج، رسیدن به کمال» عبارت ها کوتاه بود؛ اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن. ⚫️ @shakhehnabat
#ازدواج_به_سبک_شهدا ‌[شهید حسن باقری] اول حسن خودش رو معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد و ایشون در همه حرف ها، تأكیدش روی مسائل اخلاقی بود. یادم نمی ره؛ قبل از اینکه وارد این جلسه بشم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز خوندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من باخبری؛ هر طور صلاح میدونی این کار رو به سرانجام برسون». بعدها تو دست نوشته‌هاش هم خوندم که نوشته بود: «برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها رو به خدا واگذار کردم» #کانال_شاخه_نبات 👇 💝 @shakhehnabat
#ازدواج_به_سبک_شهدا [شهید علی نیلچیان] تا شب عقد، کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. مهریه را هم برخلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ البته نه برای ریخت و پاش، برای این که سادگی ازدواج مان را ببینند؛ این که می شود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود. عروسیمان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه ی شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دور هم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه بخت. #کانال_شاخه_نبات 👇 💝 @shakhehnabat