┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
هر روز خاطرات مختلف از ذهن مان عبور می کند و نمی دانیم کدامش را اینجا بگذاریم ...
این سعیدی که تکه تکه معرفی می شود کجا و آن سعید یکجا و کامل کجا ؟
گاهی هم برایمان سوال می شود که اصلا چرا باید بعد از ۲۸ سال از سعید نوشت و حرف زد ؟! و باز #خودش نیت و هدف را یادآوری می کند .
و سعید بر بلندا نشسته و صبح به صبح از آن سوی عالم نگاهی می اندازد و تا شب ، #خودش انتخاب می کند که چه چیزی از او گفته شود.
گاهی می خواهیم بگوییم شادی روحش صلوات ولی #خودش متذکر می شود؛ همین که یادش زنده شود ، نه تنها برایش صلوات می فرستند بلکه در خیرات و زیارات و ... هم شریکش می کنند.
با اینکه همه چیز دست #خودش است ، اما چیزی که این روزها پررنگ تر از هر چیزی جلوه می کند این است که سعید نیامده تا ما را به #خودش دعوت کند و حدیث نفس بگوید.
سعید آمده تا از عشق به شهادت بگوید و کام مان را شیرین و غبطه به شهیدان را روزی هر صبح و شب مان کند. انگار می خواهد با همان شور و هیجانی که داشت یک چیز بگوید و آن اینکه ؛
زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است ...
آمده تا ما را که با گذر عمر ، بیش از پیش به این زمین خاکی ،بیشتر می چسبیم ، برای دقایقی و شاید ساعاتی ترک موتورش بنشاند و پرواز دهد و رها کند. آمده تا بگوید ؛
الرحیل! الرحیل !
ياران! شتاب كنيد، قافله در راه است. مي گويند كه گناهكاران را نمي پذيرند. آري، گناهكاران را در اين قافله راهي نيست... اما پشيمانان را مي پذيرند.
#یادداشت
@shalamchekojaboodi