#دفاع_مقدس
📔 #نه_آبی_نه_خاکی
✍ #علی_موذنی
📖 #سوره_مهر
زیاده عرضی نیست. جز این که بگویم دوستت دارم، خیلی هم دوستت دارم اما دلم اینجاست. قرص و محکم…❤️❤️
برشی از کتاب:📔
پس من با اجازه بر می گردم به روال سابق ….برمیگردم پیش دوستانم …
تو هم دیگر از من دلبری نکن !😒
ورفتن آسان را برای من سخت نکن .سخت نه برای رفتن خودم ،سخت برای چشم انتظاری تو…
لطفا چشمانت را به انتظار من به در سفید نکن …👁
من همه جای زمین را دوست دارم ،زیرا جایی از آن نیست که به سرانگشت آفرینش تو موجود نشده باشد .ودر هیچ کجا احساس غربت نمی کنم ،زیرا تو همه جا هستی ،ودوست تر از تو کیست ؟تو در سطح آب🌊 همچنانی که در عمق،هرچند من تورا در عمق بیشتر احساس می کنم ،زیرا در عمق از سطح ،خودم را تنهاتر یافته ام .وزن آب در عمق بر دوشهای من به یاد تو تحملپذیر می شد
@lezat_e_daanaayee2
📚 #خاطرات_احمد_احمد
✍️ #محسن_کاظمی
🌀 #سوره_مهر
🔖 #انقلاب. #رمان
🙎🏻♂️#جوان
📝 خلاصه:
صفر تا صد یک مبارز سیاسی انقلابی در قالب روایتی خواندنی
☘️ برگی از کتاب:
وسوسه های ایرج در من اثر کرد.
من که نمازم را اول وقت می خواندم تصمیم گرفتم دگر نماز نخوانم!😐
اذان شد و با اینکه وضو داشتم برای نماز برنخاستم لحظه به لحظه نگرانیم بیشتر می شد. 😖
اضطراب و تشویش تمام فکر و ذهنم را گرفت عقربه ها به سرعت به پیش می تاختند 😢
احساس می کردم در حال فرورفتن در قعر جهنم هستم.
چطور طاقت خواهم آورد که چند روز نماز نخوانم؟ به نقطه بحرانی رسیدم
گویی عزیزی را از دست داده ام. دیگر طاقت نداشتم. ساعت از ۲ عصر گذشت فرصتی نبود تا نماز ظهر قضا شود گریان دویدم … .
@lezat_e_daanaayee2
📚کتاب #معلم_فراری (قصه فرماندهان۲)
✍نویسنده: #رحیم_مخدومی
🌀انتشارات: #سوره_مهر
🔖 #دفاع_مقدس
📌معرفی:
دانش آموز اگر از مدرسه فرار کند🏃♂ همه می گویند چه بچه شری.
حالا این کتاب داستان معلم فراری است، چه معلم عجیبی!😳
☘برگی از کتاب:
ابراهیم فقط حرف خودش رامی زد”من باعث شدم سربازها کتک بخورند. حالا هم خودم باید جبرانش کنم. باید شر سرلشکر را از سربچه ها کم کنم)”
😡گروهبان باعصبانیت می گوید:(اوسرلشکر است….توسربازی می فهمی چه می گویی؟))
ابراهیم به شوخی می گوید: ((او سرلشکر است …من هم آشپزم👨🍳. آشی براش بپزم که یک وجب روغن باشد.))
حالا برو قفل آشپزخانه را بازکن🔓 فقط مواظب باش سرنخوری، کف آشپزخانه طوری شده اگر زنجیرچرخ هم به کفشهایت ببندی بازهم سرمی خوری!😃
یونس با احتیاط🚶♂ به طرف در رفته قفل آن را بازمی کند. ابراهیم درحالی که وضومی گیرد می گوید: حالاکف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. ابراهیم سجاده اش را روی تخت پهن کرده به نماز می ایستد.
🚔ازبیرون صدای ماشین می آید اول ماشین سرلشکر بعد یک جیپ نظامی چماق به دست چلوی ساختمان آشپزخانه می ایستد.
سرلشکر چماق یکی از نظامی ها را گرفته به طرف آشپزخانه راه می افتد. با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود. پدر سوخته های عوضی شماهنوزآدم……هنوزحرف سرلشکرتمام نشده که سرخورده پاهایش در هوامعلق می شود و با کمرو دست به زمین کوبیده می شود. چ
با صدای آه وناله, نظامی ها به آشپزخانه دویده, یکی پس ازدیگری روی سرلشکرمی افتند…..ص۳۱😆
@lezat_e_daanaayee2
📘کتاب: #نرگس
✍️نویسنده: #رحیم_مخدومی
📖انتشارات: #سوره_مهر
🤩 #نوجوان
🔖 #انقلاب
📌معرفی:
قصه ی پسر بچه ای👦🏻 که هم می خواهد قلدری کند 💪و هم نمی تواند محبتش❤️ به خانواده را کنار بگذارد،
هم می خواهد شجاع باشد و هم ترس هایش😖 او را عقب می راند↪️.
هم تنبل است و هم برای نرگس، خواهر نازنینش دنبال راه حلی است تا بتواند دکتری اش را بگیرد. داستان عشق است🌱🌸
@lezat_e_daanaayee2