eitaa logo
باغ کتاب شمعدونی
813 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
928 ویدیو
14 فایل
|•بہ وقت دانایـے🌱🧠•| کتاب‌های‌خوب📚 لحظات‌خوب⏳اتفاق‌های‌خوب📣 🗓️شنبه، دوشنبه و چهارشنبه‌﴿عصر﴾ 🕒ساعت ‌۱۵ تا ۱۷ 📍ما‌ اینجاییم: ورامین، مجتمع‌ ادارات، روبروی‌ قنادی‌ کاج، طبقه پایین سازمان تبلیغات اسلامی میشنویم☎️:09036182154 ادمین: @Najvaa_1
مشاهده در ایتا
دانلود
باغ کتاب شمعدونی
#معرفی_کتاب📚 #کتاب_کامبوزیا #دفاع_مقدسی #نویسنده_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #نشر_شهید_ابراهیم_
📚1 مرحوم کامبوزیا یک معلم بود.بادوچرخه ازدهکده راه می افتادوتازاهدان می آمد.باهمه دنیاارتباط علمی داشت وازسراسردنیابرایش کتاب می فرستادند. بااینکه وضع چندانی نداشت وآدم تنگدستی بود،اماهرچه داشت برای کتاب می گذاشت. ایشان چیزهای استثنایی داشت.حتی لباسش هم استثنایی بود... 😊 😍 @lezat_e_daanaayee2
باغ کتاب شمعدونی
#معرفی_کتاب📚 #کتاب_کامبوزیا #دفاع_مقدسی #نویسنده_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #نشر_شهید_ابراهیم_
📚۲ گفتم:نامه ازکیست؟ازکجاست؟ استادبالبخندی برای گفت:ازیک دخترکانادایی که اصالتافرانسوی است. این دخترفرانسوی درموردمن تحقیق کرده ودر روزنامه ها وکتابهای خارجی،مطالب درموردمن خوانده.حتی بریده ای از روزنامه های اروپادر مورد من برایم فرستاده. اودراین خانه محبت آمیز مراامیرشرق خوانده وگفته:من حاضرم باشماازدواج کنم ودرهوای گرم زاهدان درمزرعه شماودرکنارشماکارکنم. اوگفته که من همسرایده آلی برای شماخواهم بود! خندیدم وگفتم:استادشماچه جواب به او دادید؟ 😊 😍 @lezat_e_daanaayee2
📘کتاب: ✍️نویسنده: 🌹 🙎‍♂ 🌀معرفی: طرف از این رو به اون رو شده! ⬆️⬇️ قمار برایش حلال بود، شراب🥂 برایش حکم آب 🥛داشت. حرام برایش شیرین🍰 بود و کلا رنگ زندگی اش را خودش انتخاب می کرد. اما ته دلش❤️ یک قطره خون بود که او را گاهی حالی به حالی می کرد و آخر هم… کتاب طیب جذ اب وخواندیست زندگی این مرد که ازاین رو به آن رو می شود. ☘️ برگی از کتاب: در مقابل ساختمان شهربانی تهران، طیب خان پیاده شد. مسئول کلانتری از او اجازه گرفت و یک دستبند و یک پابند به او زدند. طیب خان در طبقه بالا پشت در اتاق تیمسار نصیری ایستاد آنجا یکی دیگر از دوستان طیب نیز حضور داشت. این دو نفر را نیم ساعت پشت در اتاق معطل کردند بعد هم که وارد شدند نصیری رو به دوست طیب کرد و شروع کرد به فحش دادن🙄😱. طیب خان سرش را بالا آورد و گفت: “….فکر نکنم حق داشته باشی به ما فحش بدی.”😡 نصیری بلند شد و گفت: مثلا اگر به توی فلان فلان شده فحش بدم چه غلطی می کنی؟😏 یک دفعه دیدیم طیب خان به سمت نصیری حمله کرد و گفت: به گور پدرت خندیدی😤 و بعد … @lezat_e_daanaayee2
📘کتاب: ✍️نویسنده: 🌹 🙎‍♂ 🌀معرفی: طرف از این رو به اون رو شده! ⬆️⬇️ قمار برایش حلال بود، شراب🥂 برایش حکم آب 🥛داشت. حرام برایش شیرین🍰 بود و کلا رنگ زندگی اش را خودش انتخاب می کرد. اما ته دلش❤️ یک قطره خون بود که او را گاهی حالی به حالی می کرد و آخر هم… کتاب طیب جذ اب وخواندیست زندگی این مرد که ازاین رو به آن رو می شود. ☘️ برگی از کتاب: در مقابل ساختمان شهربانی تهران، طیب خان پیاده شد. مسئول کلانتری از او اجازه گرفت و یک دستبند و یک پابند به او زدند. طیب خان در طبقه بالا پشت در اتاق تیمسار نصیری ایستاد آنجا یکی دیگر از دوستان طیب نیز حضور داشت. این دو نفر را نیم ساعت پشت در اتاق معطل کردند بعد هم که وارد شدند نصیری رو به دوست طیب کرد و شروع کرد به فحش دادن🙄😱. طیب خان سرش را بالا آورد و گفت: “….فکر نکنم حق داشته باشی به ما فحش بدی.”😡 نصیری بلند شد و گفت: مثلا اگر به توی فلان فلان شده فحش بدم چه غلطی می کنی؟😏 یک دفعه دیدیم طیب خان به سمت نصیری حمله کرد و گفت: به گور پدرت خندیدی😤 و بعد … @lezat_e_daanaayee2